📚#معرفی_کتاب
✨راز درخت کاج✨
🖋اثر:معصومه رامهرمزی
📗📗📗📗
کتاب از آثار پرفروش نشر شاهد و نتیجه گفت وگو و حاصل خاطرات مادر "شهیده زینب کمایی" است.
زینب کمایی شهیده ای ۱۴ ساله است که تنها به جرم داشتن حجاب و شرکت در راهپیمایی علیه بدحجابی مورد خشم منافقین قرار گرفته و در شب اول فروردین سال ۱۳۶۱ وقتی از مسجد بازمیگشت، منافقین او را ربودند و با گره زدن چادرش او را خفه کردند و به شهادت رساندند. پیکر مطهر زینب، سه روز بعد پیدا شد و با پیکرهای غرقِ به خون ۳۶۰ شهید عملیات «فتح المبین» در اصفهان تشییع و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
کتاب راز درخت کاج به همت خانم معصومه رامهرمزی نوشته شده و به دليل استقبال خوب مخاطبان، از ابتدای انتشار آن تاکنون چهار مرتبه توسط نشر شاهد تجدید چاپ شده است. این کتاب روایتی جذاب و خواندنی از سرگذشت یکی از شهدای دانشآموز کشور است و بيانگر سبك زندگي يك نوجوان مسلمان و انقلابی است که میتواند الگویی برای تمام نوجوانان و مخصوصا دختران این سرزمین باشد.
شهیده #زینب_کمایی
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
📚#معرفی_کتاب ✨راز درخت کاج✨ 🖋اثر:معصومه رامهرمزی 📗📗📗📗 کتاب از آثار پرفروش نشر شاهد و نتیجه گفت وگو و
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💠زندگی نامه میترا یا زینب از زبان مادرش💠
دخترم هشتم خرداد ماه 1346 در آبادان به دنیا آمد. پدرش به نامهای ایرانی علاقه داشت و مادربزرگش نام میترا را برایش انتخاب کرد. اما دخترم از نامش ناراضی بود و به همه میگفت من را زینب صدا کنید. بچههایم همه سر به راه و درسخوان بودند، اما زینب علاوه بر درس خواندن خیلی مؤمن بود. عاشق دین و خدا و پیغمبر بود و بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی باشد دنبال نماز و روزه و قرآن بود. از کودکی کنار مادربزرگش مینشست و قصههای قرآنی و اهلبیت(ع) را با دقت گوش میکرد و لذت میبرد. مادرم خیلی قصه و داستان و حکایت بلد بود. هر وقت مادرم به خانه ما میآمد، زینب دور و برش میچرخید تا حرفهای او را خوب گوش کند.
حجاب و بندگی خدا
در همسایگیمان در آبادان، خانواده مؤمنی زندگی میکردند. دختر بزرگ این خانواده برای دخترهای محل کلاس قرآن و احکام گذاشته بود و زینب به این کلاسها میرفت و خیلی تحت تأثیر دخترهای آن خانواده قرار داشت. کم کم به حجاب علاقهمند شد. همان سالی که به تکلیف رسید، باحجاب شد و روزههایش را شروع کرد. خیلی لاغر و نحیف بود ولی در آن گرمای طاقت فرسا روزههایش را میگرفت. نماز شبش ترک نمیشد. از تجملات زندگی دوری میکرد. خانه ساده و بیآلایش را دوست میداشت. از هیچ چیز ایراد نمیگرفت. هر غذایی را میخورد و کمتر پیش میآمد که از مادرش چیزی بخواهد. از بچگی به مادر در کارهای خانه کمک میکرد. حجاب زینب خیلی کامل بود. به او میگفتند: چرا اینقدر رویت را میگیری؟ میگفت: آدم کاری را که میخواهد انجام دهد باید کامل انجام دهد.
عشق به امام خمینی
زینب عاشق امام خمینی(ره) بود. مبارزات و فعالیتهای انقلابیاش را در مدرسه راهنمایی شهرزاد آبادان شروع کرد. روزنامهدیواری مینوشت، سر صف قرآن، شعر انقلابی و دکلمه میخواند. با کمونیستها و مجاهدین خلق جرّ و بحث میکرد. چند بار با دخترهای گروهکی مدرسه (مخالف انقلاب) درگیر شده بود و حتی کتکش زده بودند. دخترم سعی میکرد دوستان مدرسهایاش را تا آنجا که میتواند ارشاد کند. معتقد بود انسانها همه خوبند و این جامعه و محیط است که افراد را از فطرت خداییشان دور میکند. زینب روحیه شادی داشت. اکثراً با دخترانی که همتیپ خودش نبودند، دوست میشد و میگفت میخواهم آنها را هدایت کنم.
ملاقات جانبازان با پول توجیبی
من هر ماه پولی بابت کرایه ماشین به او میدادم که با تاکسی رفت و آمد کند، اما زینب پیاده به مدرسه میرفت و با پولش گل و کتاب میخرید و به ملاقات مجروحان جنگی میرفت. در زمینههای مختلف، به ویژه حجاب و حمایت از امامخمینی(ره) با آنها مصاحبه میکرد و در صبحگاه مدرسه یا در روزنامه دیواری مدرسهشان، سخنان مجروحان را برای دانشآموزان بازگو میکرد. زینب بعد از انقلاب، تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه برود و طلبه بشود. او میگفت: «ما باید دینمان را خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم.» در آن زمان زینب 12 سال داشت و نمیتوانست حوزه علمیه برود. قرار شد وقتی اول دبیرستان را تمام کرد، به حوزه علمیه قم برود.
هجرت
با شروع جنگ تحمیلی زینب و خواهرش به مسجد قدس و جامعه معلمان آبادان میرفتند و هر کاری از دستشان برمیآمد انجام میدادند. بعد از یک ماه که بدون برق و آب شهری و با سختی و خطر فراوان در آبادان زندگی کردیم، با اصرار ما حاضر شد شهر را ترک کند. ما اول به ماهشهر رفتیم و بعد دوباره به آبادان برگشتیم. بعد از حدود سه ماه به دستگرد اصفهان رفتیم. بعد از سه ماه هم در شاهینشهر اصفهان ساکن شدیم. در شاهین شهر گروهکهای ضد انقلاب، بهخصوص منافقین، خیلی فعالیت میکردند. زینب در شاهینشهر هم فعالیتهایش را از سر گرفت. در مدرسه از همان ماه اول یک گروه سرود و تئاتر تشکیل داد به نام: «گروه سرود زینب» و «گروه تئاتر زینب».
شهیده#زینب_کمایی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
.
_ مادر شهیده#زینب_کمایی درباره خودسازی دختر نوجوان خود اینگونه روایت میکند:
🌱 « زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که ۲۰ مورد داشت،
نماز بهموقع
یاد مرگ
همیشه با وضو بودن
خواندن نماز شب
نماز غفیله
نماز امام زمان (عج)
ورزش صبحگاهی
قرآن خواندن بعد از نماز صبح
حفظ کردن سورههای قرآن کریم
دعا کردن در صبح و ظهر و شب
کمتر گناه کردن
کم خوردن صبحانه ناهار و شام
_ دخترم جلوی این موارد ستونهایی کشیده بود #هر_شب بعد از محاسبه کارهایش جدول را علامت می زد.»
شهیده#زینب_کمایی ❤️
#خودسازی_به_سبک_شهدا
🌷@shahedan_aref