eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
291 دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
4.3هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
هر صبح بایـد به شیرینی آغاز شود شبیه لبخنـــد تو... سلام🌼 صبحتون به زیبایی لبخندشهدا @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔸ای امام تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود.  @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام قسمت 1⃣ ✨مقدمه نوشتن متن كتاب تمام شــده بود. مي خواستم مقدمه را بنويسم. به دنبال شعر يــا مطلبي ازبــزرگان بودم كه در آغاز مقدمه بياورم. اما هر چه گشــتم مطلبي مناسب شخصيت او نيافتم. آخر شــب، مشغول خواندن قرآن بودم. دوباره به فكرمقدمه كتاب افتادم. به ناگاه آيات آخر سوره فرقان بهترين جمله را به من نشان داد: "كســي كه توبه كند و ايمان بياورد و كار شايسـته انجام دهد، اينها كساني هسـتند كه خدا بدي هايشــان را به خوبي ها تبديل مي كند و خداوند آمرزنده و مهربان است. " آري شــاهرخ را به راستي مي توان مصداقي کامل براي اين آيه قرآن معرفي كرد. چرا که او مدتي را در جهالت سپري كرد. اما خدا خواست که او برگردد. داستان زندگي او، ماجرای حر در کربلا را تداعي مي کند. بسياري از مورخين براي حر گذشته زيبائي ترسيم نمي کنند. اما کشتي نجات آقا اباعبداالله(ع) او را از ورطه ظلمات نجات داد و براي هميشه تاريخ نام او را زنده کرد. تاريخ نهضت اســلامي ما نيز بسياري از اين آزادمردان را به خود ديده است. طيب، يکي از دلير مرداني است که با پيروي از راه نوراني سيدالشهداء(ع) فدائي راه امام راحل شد و الگوي عملي بسياري از آزادمردان روزگار ما گرديد. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام قسمت 2⃣ ✨مقدمه مشــعل هدايت ســالار شهيدان راه را به شاهرخ داســتان ما نشان داد و کشتي نجات ايشــان او را از ورطه ظلمات رهائي بخشيد چرا که پيامبر گرامي اسلام، حسين(ع) را چراغ هدايت و کشتي نجات معرفي کرده اند. شــاهرخ پس ازتوبه ديگر به ســمت گناهان گذشته نرفت. براي کسي هم از گذشــته ســياهش نمي گفت. هر زماني هم که يادي از آن ايام ياد مي شــد، با حسرت و اندوه مي گفت: " غافل بودم. معصيت کردم. اما خدا دستم را گرفت." لذا اگر در قســمتهائي ازاين کتاب از گذشــته ی او يا به تعبير خودش از دوران جهالتش ياد مي کنيم، نميخواهيم زشــتي گنــاه و نافرماني پروردگار را عادي جلوه دهيم. بلکه فقــط ميخواهيم او را آنچنان که بوده توصيف نمائيم و اين نکته را نيز يادآور شــويم که راه توبه براي همه بندگان حضرت حقکبازاســت حتي اگر بسيار گناه کرده باشند. به هر حال قصد ما براين بود که زندگي اين ره يافته وصال و اين ســردار بي مزار و اين پهلوان شجاع را که نزديک به سه دهه از پروازش به آسمان ميگذرد را بي کم و کاســت بيان کنيم. باشــد که مقبول درگاه حضرت حق قرار گيرد. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام قسمت 3⃣ ✨زندگينامه نام: شاهرخ شهرت: ضرغام نام پدر: صدرالدين تولد: ۱۳۲۸ تهران شهادت: ۵۹/۹/۱۷ آبادان اينها مشخصات شناسنامه اي اوست. کسي که در سي و يک سال عمر خود زندگي عجيبي را رقم زد. از همان دوران کودکي با آن جثه درشت و قوي خود، نشان داد که خلق و خوي پهلوانان را دارد. شاهرخ هيچ گاه زير بار حرف زور و ناحق نمي رفت. دشمن ظالم و يار مظلوم بود. دوازده سالگي طعم تلخ يتيمي را چشيد. از آن پس با سختي روزگار را سپري کرد. در جواني به سراغ کشتي رفت. سنگين وزن کشتي مي گرفت. چه خوب پله هاي ترقي را يکي پس از ديگري طي مي کرد. قهرمان جوانان، نايب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوي تيم ملي کشتي فرنگي، همراهي تيم المپيک ايران و... اما اينها همه ماجرا نبود. قدرت بدني، شجاعت، نبود راهنما، رفقاي نا اهل و... همه دست به دست هم داد. انساني بوجود آمد که کسي جلودارش نبود. هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشي و... پدر نداشت. از کسي هم حساب نمي برد. مادر پيرش هم کاري نمي توانست بکند الا دعا! اشک مي ريخت و براي فرزندش دعا مي کرد. " خدايا پسرم را ببخش، عاقبت به خيرش کن. خدايا پسر مرا از سربازان امام زمان (عج) قرار بده. " ديگران به او مي خنديدند. اما او مي دانست که سلاح مومن دعاست. کاري نمي توانست بکند الا دعا. هميشه مي گفت: " خدايا فرزندم را به تو سپردم. خدايا همه چيز به دست توست. هدايت به وسيله توست. پسرم را نجات بده! " زندگي شاهرخ در غفلت و گمراهيدادامه داشت. تا اينكه دعاهاي مادر پيرش اثر كرد. مسيحا نفسي آمد و از انفاس خوش او مسير زندگي شاهرخ تغيير كرد. بهمن ۵۷ بود. شب و روز مي گفت: " فقط امام، فقط خميني(ره) " ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام قسمت 4⃣ وقتي در تلويزيون صحبت هاي حضرت امام پخش مي شد، با احترام مي نشست. اشك مي ريخت و با دل و جان گوش مي كرد. مي گفت: " عظمت را اگر خدا بدهد، مي شود خميني، با يك عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالي شاه را از بين برد. " هميشه مي گفت: " هر چه امام بگويد همان است. حرف امام براي او فصل الخطاب بود. " براي همين روي سينه اش خالكوبي كرده بودكه: " فدايت شوم خميني " ولايت فقيه را به زبان عاميانه براي رفقايش توضيح ميداد. از همان دوستان قبل از انقلاب، ياراني براي انقلاب پرورش داد. وقتي حضرت امام فرمود: " به ياري پاسداران در كردستان برويد "، ديگر سر از پا نمي شناخت. حماسه هاي او را در سنندج، سقز، شاهنشين و بعدها در گنبد و لاهيجان و خوزستان و... هنوز در خاطره ها باقي است. شاهرخ از جمله كساني است كه پير جماران در رسايشان فرمود: " اينان ره صد ساله را يك شبه طي كردند. من دست و بازوي شما پيشگامان رهائي را مي بوسم و از خداوند مي خواهم مرا با بسيجيانم محشور گرداند. " وقتي از گذشته زندگي خودش حرف ميزد داستان حر را بازگو مي كرد. خودش را حر نهضت امام مي دانست. ميگفت: " حرقبل از همه به ميدان كربلا رفت و به شهادت رسيد، من هم بايد جزء اولين ها باشم! " در همان روزهاي اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگيد که دشمنان براي سرش جايزه تعيين کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا كسي به گرد پايش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با ملائك همراه شد. شاهرخ پروازي داشت تا بينهايت. در هفدهم آذر پنجاه و نه دشت هاي شمال آبادان اين پرواز را ثبت كرد. پروازي با جسم و جان. كسي ديگر او را نديد. حتي پيكرش پيدا نشد! ميگويند مفقود الاثر، اما نه، او از خدا خواسته بود همه ی گذشته اش را پاک کند. همه را، هيچ چيزي از او نماند. نه اسم، نه شهرت، نه مزار و نه هيچ چيز ديگر. خدا هم دعايش را مستجاب کرد. اما ياد او زنده است. نه فقط در دل دوستان، بلکه در قلوب تمام ايرانيان. او سرباز ولايت بود. مريد امام بود. مرد ميدان عمل بود و اينها تا ابد زنده اند. هرگزنميرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است برجريده عالم دوام ما ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام قسمت 5⃣ ✨ ولادت خورشيد اولين روز زمستان سال بيست و هشت شمسي طلوع کرده. اين صبح خبر از تولد نوزادي مي داد که او را شاهرخ ناميدند. مينا خانم مادر مومن و با تقواي او بود و صدرالدين، پدر آرام و مهربانش. دومين فرزندشان به دنيا آمده. اين پدر و مادر بسيار خوشحالند. آنها به خاطر پسر خوب و سالمي که دارند شکرگزار خدايند. صدرالدين شاغل در فعاليت هاي ساختماني و پيمانکاري است. هميشه هم ميگويد: " اگر بتوانيم روزي حلال و پاک براي خانواده فراهم کنيم، مقدمات هدايت آنها را مهيا کرده ايم. " او خوب ميدانست كه پيامبراعظم(ص) ميفرمايد: " عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزي حلال است. " (بحارالانوارج۱۰۳ص۷) روز بعد ازبيمارستان دروازه شميران تهران مرخص مي شوند و به منزلشان در خيابان پيروزي مي روند. اين بچه در بدو تولد بيش از چهار کيلو وزن دارد. اما مادر، جثه اي دارد ريز و لاغر. کسي باور نميکرد که اين بچه، فرزند اين مادر باشد. چهل روزش بود که گردنش را بالا ميگرفت. روز به روز درشت تر مي شد و قويتر. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام قسمت 6⃣ ✨ کودکی سه يا چهار سالگي با مادر رفته بود حمام، مسئول گرمابه بچه را راه نداده بود. مي گفت: " اين بچه حداقل ده سال دارد نمي تواني آن را داخل بياوري!! " وقتي به مدرسه مي رفت کمتر کسي باور مي کرد که او کلاس اول باشد. توي کوچه با بچه هائي بازي ميکرد که از خودش چند سال بزرگتربودند. درسش خوب بود. در دوران شش ساله دبستان (در آن زمان) مشکلي نداشتيم. پدرش به وضع درسي و اخلاقي او رسيدگي مي کرد. صدرالدين تنها پسرش را خيلي دوست داشت. سال اول دبيرستان بود. شاهرخ در يک غروب غم انگيز سايه سنگين يتيمي را بر سرش احساس کرد. پدر مهربان او از يک بيماري سخت، آسوده شد. اما مادر و اين پسر دوازده ساله را تنها گذاشت. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام قسمت 7⃣ ✨ نوجوانی سال دوم دبيرستان بود. قد و هيکل شاهرخ از همه بچه ها درشت تر بود. خيلي ها در مدرسه از او حساب مي بردند، اما او کسي را اذيت نمي کرد. يک روز وارد خانه شد و بي مقدمه گفت: " ديگه مدرسه نميرم! " با تعجب پرسيدم: " چرا؟! " گفت: " با آقا معلم دعوا کردم. اونها هم من رو اخراج کردند. " کمي نگاهش کردم و گفتم: " پسرم، خب چرا دعوا کردي؟! " جواب درستي نداد. اما وقتي از دوستانش پرسيدم گفتند: " معلم ما از بچه ها امتحان سختي گرفت. همه کلاس تجديد شدند. اما فقط به يکي از بچه ها که به اصطلاح آقازاده بود و پدرش آدم مهمي بود نمره قبولي داد. شاهرخ به اين عمل معلم اعتراض کرد. معلم هم جلوي همه، زد تو گوش پسر شما. شاهرخ هم درسي به آن معلم داد که ديگه از اين کارها نکنه! " بعد از آن مدتي سراغ کار رفت، بعد هم سراغ ورزش. اما زياد اهل کار نبود. پسر بسيار دلسوز و خوبي بود، اما هميشه به دنبال رفيق و رفيق بازي بود. توي محل خيلي ها از او حساب مي بردند. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام قسمت 8⃣ ✨ آبادان چند نفري از همسايه ها آمدند سراغ من و گفتند: " تو جواني، نمي تواني تا ابد بيوه بماني. در ضمن دختر و پسرت احتياج به پدر دارند. شاهرخ هم اگر اينطور ادامه بده، براي خود شما بد ميشه. هر روز دعوا و ... عاقبت خوبي ندارد. " بالاخره با آقائي که همسايه ها معرفي کردند و مرد بسيار خوبي بود ازدواج کردم. محمد آقاي کيان پور کارمند راه آهن بود. براي کار بايد به خوزستان مي رفت. به ناچار ما هم راهي آبادان شديم. در آبادان کمتراز سه سال اقامت داشتيم. دراين مدت علاقه پسرم به ورزش بيشتر شده بود. با محراب شاهرخي که از فوتباليست هاي خوزستاني بود خيلي رفيق شده بود. مرتب با هم بودند. در همان ايام مشغول به کار شد. روزها سر کار مي رفت و شبها به دنبال رفقا. بعد از بازگشت از آبادان. خيلي از بستگان مخصوصاً عبداالله رستمي(پسر عمويم که داور بين المللي کشتي بود) به شاهرخ توصيه کرد به سراغ کشتي برود، چرا که قد و هيکل و قدرت بدني اش به درد ورزش مي خورد. اگر هم ورزشكار شود کمتربه دنبال رفقايش مي رود. اما او توجهي نمي کرد. فقط مشکلات ما را بيشتر مي کرد.مشکل اصلي ما رفقاي شاهرخ بودند. هر روز خبر از دعواها و چاقوکشي هايشان مي آوردند. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم