🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #سه_روز_محاصره
روایت محمد هادی از شلحه
قسمت 7⃣1⃣
مسئول گروهان ها شروع کردند کادربندي. خودم هم رفتم ستاد لشکر. آماده بودم که حسابی داد و بیداد راه بیندازم. دمِ درِ کارگزینی لشکر ایستادم و بلند به مسئول کارگزینی گفتم:
«من فرمانده گروهان کم دارم. یه نیروي خوب برامون بفرست.»
منتظر جوابش نماندم و رفتم طرف اتاق فرماندهی ستاد. توي راه با پیک لشکر سینه به سینه شدم.
گفت: «هادي داشتم می اومدم پیشت.»
حاج علی باز همین الان تماس گرفت و گفت: « منتظرم ها.»
اخم کردم و با کمی غیظ گفتم:
«آخه مگه خم رنگ رزیه. من این نیروي بی تجربه ي بی آموزش رو چه جوري ببرم خط؟»
گفت: «من نمی دونم. این پیغامیه که حاج علی داده.»
یعنی دیگر حرفی تویش نیست و کاري است که باید کرد.
حاج حسین پروین توي ستاد انگار که منتظرم باشد، یک نفر هم پیشش بود. تا من را دید گفت:
«هادي، ایشون حاج قربان ابراهیمیه. از بچه هاي باتجربه ي جنگه. چون گفتی کادرت ناقصه میاد پیشت. ایشون حتماً به دردت می خوره.»
نگاه کردم توي صورت حاج قربان. چه قدر نگاهش گیرا و تودار بود. بلند شد آمد طرفم. سلام و علیک و روبوسی کردیم. از حالت آرام حاج قربان خجالت کشیدم و نشد بیشتر غر بزنم. فقط گفتم:
«حاجی، این نیروها اصلاً آمادگی خط رفتن ندارن ها.»
حاج حسین پروین فقط گفت: «هادي اگه ضرورت نداشت که حاج علی این قدر اصرار نمی کرد.»
با حاج قربان راه افتادیم که بریم گردان. دم درِ ستاد، مسئول کارگزینی لشکر صدایم زد. رفتم پیشش.
گفت: «برادر هادي، حاج قربان ابراهیمی از بچه هاي قدیمی جنگه. خیلی شجاع و با تجربه ست. گفتم به دردت می خوره.»
پرسیدم: «اندازه ي یک فرمانده گروهان هست؟»
گفت: «آره، بیشتر هم هست. به درد معاونت یا فرمانده گردانی هم حتماً می خوره، اما خودش اصرار داره که توي نیرو باشه. به زور بهش قبولاندیم که لااقل گروهان رو قبول کنه.»
ازش تشکر کردم و رفتم طرف ماشین. حاج قربان چند دقیقه بود که توي ماشین منتظرم نشسته بود.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #سه_روز_محاصره
روایت محمد هادی از شلحه
قسمت 8⃣1⃣
توي راه بهش گفتم:
«حاجی، خدا تو رو رسوند. کادر گردان المهدي توي مرحله ي اول ناقص شده. الان شما اگه موافق باشی، مسئول گروهان سوم ما بشی که گروهان شهادته و گروهان اصلی ماست.
می خوام یک دسته ي ویژه هم توي گروهان شهادت درست کنیم. یه نیروي خوب هم براي فرماندهیش داریم.»
حاج قربان فقط گفت:
«هر جور صلاح می دانید، ما در خدمتیم.»
رسیدیم گردان. با حاج قربان رفتیم طرف بچه هاي گروهان شهادت. افشین جمع شان کرده بود یک گوشه ي میدان صبحگاه و داشت آمارشان را ثبت می کرد. حاج قربان را بهشان معرفی کردم و گفتم که ایشان فرمانده گروهان است. افشین را هم کشیدم کنار و بهش گفتم:
«از بین همه ي گردان، اندازه ي یک دسته بچه هاي زبده را جمع کن که دسته ي ویژه تشکیل بِدي، جمعیِ همین گروهان شهادت، کمک حاج قربان هم باش.»
گروهان حاج قربان شد به اضافه، یعنی یک گروهان و یک دسته.
کادر گردان سر و سامان گرفته بود. حالا باید نیروها را تجهیز می کردیم. باید لباس هاشان را مرتب می کردیم، به همه شان بند حمایل و کوله و جیب خشاب و کلاه آهنی و اسلحه و مهمات و جیره ي جنگی و بادگیر و کیسه ي ماسک دادیم. باید حتماً روش استفاده از ماسک و بقیه ي وسایل ضدشیمیایی را برایشان می گفتیم. باید اسم هاشان را می نوشتیم و شماره ي تعاون و پلاك بهشان می دادیم. براي همه ي این کارها هم فقط نصف روز مهلت داشتیم، کارِ یک هفته ي تمام، توي یک نصفه روز.
مسعود امامی مسئول تسلیحات گردان بود. همان ظهر که نیروها رسیده بودند، آمد پیشم که:
«برادر هادي، چه کنم؟» یک نامه نوشتم به تسلیحات لشکر و دادم دستش. گفتم: «برو براي سیصد نفر اسلحه و مهمات تحویل بگیر و بیار.»
مسعود امامی بچه ي خیلی دست و پاداري بود؛ زرنگ و دقیق. با نامه رفت ستاد و یک ساعت بعد با یک کامیون پر از مهمات و اسلحه هاي نو برگشت. اسلحه ها هنوز از جعبه و پلاستیک در نیامده بودند .
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #سه_روز_محاصره
روایت محمد هادی از شلحه
قسمت 9⃣1⃣
دوباره جودکی آمد؛ پیک ستاد لشکر. باز خیلی جدي تأکید کرد که:
«هادي، فردا صبح باید بري ها.»
تا گفتم:
«بابا، آخه ...»
حرفم را برید و گفت: «آخه نداره.» گفتم: «میدون تیر نرفته که نمی شه. آخه خدا خیرت بده یه عده ي این ها هنوز یه دونه تیر هم نینداخته اند.»
گفت: «من نمی دونم. خودت یه کاریش بکن، ولی هر جوریه فردا بیاد برید جلو.»
جودکی که رفت، نیروهاي آزاد گردان را جمع کردم. هر فرمانده گردانی همیشه هفت هشت نفر نیروي آزاد دور و برش داشت که رده و مسئولیت مشخصی نداشتند و هر جا که کاري زمین می ماند، این ها مثل آچار فرانسه به دردش می خوردند. جمعشان کردم جلوي چادر تسلیحات. بهشان گفتم: «شما تمام همو غمتون این باشه که تا شب اسلحه ي نیرو رو تحویل بدید.»
یک خطّ کاري درست کردند. اسلحه را مسعود امامی از جعبه در می آورد، شماره اش را می خواند، حسین توي لیست می نوشت جلوي اسم بچه ها، سریع می دادند دستشان و امضا می گرفتند. فشنگ را هم پشت چادر، تحویلشان می دادند و تا این ها داشتند خشاب هایشان را پر می کردند، نوبت نفرهاي بعدي رسیده بود. دو ساعت بیشتر طول نکشید که اسلحه هاي همه ي گردان را تحویل دادیم، اما کار، این قدر هم ساده تمام نمی شد.
«آقا، اسلحه ي من گیر داره، اسلحه ي من بند نداره. خشاب من رو عوض کنید. پوتین من تنگه. لباس من گشاده. کوله پشتی من بندش پاره س. آر پی جی من فلانه و از این حرف ها.»
تجهیز تا یک و نیم نصف شب طول کشید. مسئول گروهان ها که آمدند توي چادر، بهشان گفتم صبح زود بعد از اذان و نماز هر جوري هست باید ببریمشان میدان تیر.
صبح بچه ها داشتند توي میدان صبحگاه به خط می شدند که مسئول تعاون گردان آمد و گفت:
«حاجی، پلاك بچه ها و کار تعاونشون هنوز مونده. شما اجازه بده این کار انجام بشه چون که این از همه ي کارها واجب تره. هر کدوم این بچه ها که یه طوریشون بشه، بی پلاك ممکنه شناسایی نشه.»
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #سه_روز_محاصره
روایت محمد هادی از شلحه
قسمت 0⃣2⃣
دیدم حرفش منطقی است.
گفتم: «باشه، تو کارِت رو انجام بده.»
کارشان را شروع کردند. چند تا نیروي
آزاد هم فرستادم کمکشان. جلوي چادر تعاون گردان سه تا صف درست کرده بودند، یکی یکی اسم و مشخصات بچه ها را می نوشتند توي دفترهاي تعاون، جلوي یک شماره، بعد یک کارت شناسایی بهشان می دادند که بهش می گفتند کارت تعاون و یک پلاك شناسایی فلزي که همان شماره رویش حک شده بود با یک زنجیر فلزي که پلاك را بیندازند گردنشان. هرکس کارت و پلاکش را می گرفت، می رفت صبحانه بخورد.
تازه آفتاب زده بود که دیدم اتوبوس ها دارند می آیند. ستاد لشکر خودش هماهنگ کرده بود که بیایند مقر المهدي. دنبال اتوبوس ها پیک ستاد هم رسید. حسابی شلوغش می کرد. پشت سر هم می گفت:
«آقا سوار شید. آقا زود باشید. فلان ساعت باید فلان جا باشید.»
از این جور کارها تعجب می کردم. کمی هم عصبی شده بودم. با این عجله که نمی شد. نیرو هنوز کار داشت تا آماده ي خط رفتن بشود، آن هم براي حمله و عملیات. حالا اگر پدافند بود، باز یک چیزي.
توي این فکرها بودم که یک بسیجی شانزده هفده ساله از جلویم رد شد. بند پوتین هاش شل بود و موقع راه رفتن پاشنه اش را می کشید روي زمین. بند حمایل هایش هم یکیش از یکی دیگر بلندتر بود.
دیدم این طور نمی شود. دو تا آدم این جوري توي یک ستون نظم همه ي گردان را به هم می ریزند.
فرماندهان گروهان ها و دسته ها توي این شلوغی و زیادي کارها نرسیده بودند لباس و تجهیزات نیروهایشان را چک کنند.
تصمیم گرفتم تک تک بچه ها را آخرین بار موقع سوار شدن به اتوبوس ها چک کنیم. گفتم مسئول دسته ها بایستند دم درِ اتوبوس ها و از هرکسی که می خواهد سوار شود، صد در صد مطمئن شوند همه چیزش کامل و سالم و منظم باشد.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب
💫💫💫💫💫
دعای غریق👌👌
به زودی شبهه ای به شما روی خواهد آورد و شما نه پرچمی خواهید داشت که دیده شود و نه امامی که هدایت کند. تنها کسانی از این شبهه نجات خواهند یافت که دعای غریق را بخوانند.
دوران غریبی است دوران غیبت. امواج شبهه و فتنه از هرسو رو می کند و تا به خود بیایی چون کشتی شکسته ها در دل دریای بیکران، حیران و سرگردان دست و پا می زنی که آیا دستگیری هست؟ آیا فریادرسی هست؟ آیا کسی برای نجات این غریق بی پناه می آید؟ امّا همیشه روزنة امیدی هست. از میان تاریکی ها، نوری می درخشد و تو را به خود می خواند که ای غریق دریای فتنه ها و ای سرگردان در میان شبهه ها، نجاتت را تنها از من بخواه!
آنچه گفته شد مقدّمه ای بود برای حدیثی از امام_صادق💚
عبدالله بن سنان، یکی از یاران امام صادق💚 علیه السلام نقل می کند که روزی آن حضرت خطاب به ما فرمودند
به زودی شبهه ای به شما روی خواهد آورد و شما نه پرچمی خواهید داشت که دیده شود و نه امامی که هدایت کند. تنها کسانی از این شبهه نجات خواهند یافت که دعای غریق را بخوانند.
گفتم دعای غریق چگونه است؟
فرمود می گویی
یا الله یا رَحمنُ یا رحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثبِّت قَلبِی عَلی دِینکَ.
ای خدا، ای بخشنده، ای بخشایشگر، ای کسی که قلب ها را دگرگون می سازی! قلب مرا بر دینت پایدار فرما.
بیایید دست هایمان را بلند کنیم و از خدا بخواهیم که تا ظهور حجتش قلب های ما را بر صراط مستقیم پایدار بدارد و از در افتادن در امواج فتنه ها و شبهه های آخرالزّمان نگه دارد.
1.صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین و تمام النعمة، ج 2، ص 512.
#مهدویت
🔺چهار) عدالت و مبارزه با فساد (4)
🔹همه باید از شیطانِ حرص برحذر باشند و از لقمهی حرام بگریزند و از خداوند دراینباره کمک بخواهند و دستگاههای نظارتی و دولتی باید با قاطعیّت و حسّاسیّت، از تشکیل نطفهی فساد پیشگیری و با رشد آن مبارزه کنند. این مبارزه نیازمند انسانهایی باایمان و جهادگر، و منیعالطّبع با دستانی پاک و دلهایی نورانی است. این مبارزه بخش اثرگذاری است از تلاش همهجانبهای که نظام جمهوری اسلامی باید در راه استقرار عدالت به کار برد.
«بيانيه گام دوم»
#كلام_رهبري
#در_محضر_معصومین
🔰امام حسین (ع):
✍کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد:
🔸دیر تر به آرزویش میرسد،
🔹و زودتر به آنچه میترسد گرفتار میشود!
📙تحف العقول ص۲۴۸
#حدیث_روز
نیل اگر هست عصا در کف موسی هم هست
مژدهی «إِنَّ مَعِیَ رَبِّی» آقا هم هست...
#ان_معی_ربی
#ان_الله_معنا
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
این قصه ی درد است پس آخر ندارد
این شعله سوزان است خاکستر ندارد
از کربلا تا عرش تنها یک قدم بود
غیر از حسین (ع) این یک قدم را بر ندارد
وقتی که آمد کربلا اصحاب بودند
وقتی به میدان می رود یاور ندارد
وقتی عمود خمیه را انداخت یعنی
روزی برادر داشت و دیگر ندارد
شش ماه کافی بود تا عالم بفهمند
اصغر تفاوت با علی اکبر ندارد
با اربن اربا تازه فهمیدند مردم
اکبر تفاوت با علی اصغر ندارد
ما از شنیدن بیخودیم از خویش ، ای وای
زینب که میبیند ولی باور ندارد
زینب که میبیند تن بی پیرهن را
زینب که میبیند که انگشتر ندارد
از من چه میخواهی عزیزم پای این شعر
"روضه نمی خواهد تنی که سر ندارد"
روضه نمیخواهد تنی که چاک چاک است
جز زخم روی زخم بر پیکر ندارد
سر را جدا کردند اما نکته این است
خنجر در اینجا کار با حنجر ندارد
این کشته ی افتاده بر طف زاده ی کیست؟
این تشنه ی بی کس مگر مادر ندارد؟
بر نیزه خورشید است حق دارد رقیه
یک لحظه چشم از روی ماهش بر ندارد
این قصه از سر قصه ی سر بود یعنی
تا روز آخر غصه ام آخر ندارد
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔴با هم همکاری کنید
📍يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ
(سوره مائده آیه ۲)
📍ﺍی ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ!ﺷﻌﺎﻳﺮﺧﺪﺍ ﻭ ﻣﺎﻩ ﻫﺎی ﺣﺮﺍمﻭ ﻗﺮﺑﺎنی بی ﻧﺸﺎﻥﻭ ﻗﺮﺑﺎنی ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭ ﻭ ﻗﺎﺻﺪﺍﻥ ﺑﻴﺖ ﺍﻟﺤﺮﺍم ﺭﺍ ﻛﻪ ﻓﻀﻞ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩی ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﻃﻠﺒﻨﺪ ﺣﻠﺎﻝ ﻣﺸﻤﺎﺭﻳﺪ وﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﺍﺣﺮﺍم ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻳﺪ ﺷﻜﺎﺭ ﻛﻨﻴﺪو ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮﺯی ﻭ دشمنی ﮔﺮﻭهی ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍم ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭﺍﺩﺍﺭﺗﺎﻥ ﻧﻜﻨﺪ ﻛﻪﺗﻌﺪّی ﻭ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻛﻨﻴﺪﻭ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻧﺠﺎم ﻛﺎﺭﻫﺎی ﺧﻴﺮ ﻭ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭی ﻳﺎﺭی ﻧﻤﺎﻳﻴﺪ ﻭ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻳﺎﺭی ﻧﺪﻫﻴﺪ وﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﺨﺖ ﻛﻴﻔﺮ ﺍﺳﺖ .✳✳✳
📍ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺁﻳﻪ ﻓﻮﻕ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺗﻌﺎﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻳﻚ ﺍﺻﻞ ﻛﻠﻰ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﻭ ﺣﻘﻮﻗﻰ ﻭ ﺍﺧﻠﺎﻗﻰ ﻭ ﺳﻴﺎﺳﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ، ﻃﺒﻖ ﺍﻳﻦ ﺍﺻﻞ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﻮﻇﻔﻨﺪ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻯ ﻧﻴﻚ ﺗﻌﺎﻭﻥ ﻭ ﻫﻤﻜﺎﺭﻯ ﻛﻨﻨﺪ ﻭﻟﻰ ﻫﻤﻜﺎﺭﻯ ﺩﺭ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺑﺎﻃﻞ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻧﺎﺩﺭﺳﺖ ﻭ ﻇﻠﻢ ﻭ ﺳﺘﻢ، ﻣﻄﻠﻘﺎ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺁﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻳﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ.ﺟﺎﻟﺐ ﺗﻮﺟﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ" ﺑﺮ" ﻭ" ﺗﻘﻮﺍ" ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺭ ﺁﻳﻪ ﻓﻮﻕ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺫﻛﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﻛﻪ ﻳﻜﻰ ﺟﻨﺒﻪ ﺍﺛﺒﺎﺗﻰ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﻔﻴﺪ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺟﻨﺒﻪ ﻧﻔﻰ ﺩﺍﺭﺩ.✴✴✴
#کلام_وحی
📌 شباهت دارد، اما نباید تکرار شود.
▪️مردمی که سالها طعمِ تلخِ تبعیض و ستم را چشیدهاند، همواره منتظرِ آمدنِ یک منجی (امام)، برای از بین بردنِ ظلم هستند. همانند مردمِ کوفه که از ظلمِ معاویه به تنگ آمدند و سِیلی از نامه به سوی مکه روانه کردند و از امام زمانشان خواستند تا بیاید و اوضاعِ پریشانِ آنها را سامان دهد. اما دلبستگی به دنیا و ترس، مانعِ آنها در یاریِ امام زمانشان شد. دلهایشان مایل به امام بود، اما شمشیرهایشان مقابل او! دعوت کردند اما...
▫️درست است که اکنون هم ظلم و ستم و فساد همه را به سوی انتظار امام زمان، منجی عالم سوق میدهد و ذکر "اللهم عجل لولیک الفرج" را بر لبها جاری میکند، اما حواسمان باشد که دیوارِ توجیه همچنان بلند است. در امتحانها مشخص میشود که آیا در عمل هم به آنچه که به زبان گفتهایم، پایبندیم یا مانند کوفیان، زمانی که باید در صحنه باشیم، توجیه میآوریم که اگر به کمک امام زمانم بروم، تکلیفِ خانواده و حرفِ مردم و فشارهای اقتصادی و... چه میشود؟
📎 #توجیه_المسائل_کربلا ۱۴
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم