eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
301 دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 اللهم فُکَّ کلَّ اسیر ...🕊 🔴 خاطرات آزاده سرافراز سید ناصر حسینی پور 💠فصل سیزدهم 🔸رمادیه_ بیمارستان ۱۷تموز قسمت 1⃣2⃣5⃣ ▪️شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۶۹_ رمادیه_ بیمارستان ۱۷تموز برای آزادی لحظه‌شماری می‌کردیم. ساعت‌ها و روزها خیلی دیر می‌گذشت. سخت‌تر از روزهایی که خبری از آزادی نبود. عراقی‌ها برای آزادی‌مان امروز و فردا می‌کردند. روزانه حدود هزار اسیر از دو کشور آزاد می‌شدند. قبل‌ازظهر، یکی از اسرای عراقی که گویا ده، دوازده روز قبل از ایران آزاد شده بود، آمده بود بیمارستان. به زبان فارسی مسلط بود. در ادای بعضی کلمات مشکل داشت. نامش امجد بود. قد متوسط و صورت سبزه‌ای داشت. از قیافه‌اش پیدا بود در ایران به او خوش گذشته است. کت و شلوار سرمه‌ای رنگی که ایرانی‌ها هنگام تبادل اسرا به او داده بودند، تنش بود. شب‌ها از تلویزیون عراق تبادل اسرای دو کشور را تماشا می‌کردیم. ایرانی‌ها به اسرای عراقی کت و شلوار و پیراهن‌های شیک داده بودند و عراقی‌ها به اسرای ایرانی لباس‌های نظامی آستین کوتاه خاکی که در انبارهایشان خاک می‌خورد! گویا قبل از اسارت در این بیمارستان کار می‌کرد. آمده بود سری بزند به محل کار قبلی‌اش. وارد بیمارستان که شده بود، همکارانش به او گفته بودند: « تعدادی از اسرای معلولِ ایرانی اینجا هستند! » سراغ‌مان آمد. وقتی گفت ایران اسیر بودم، احساس کردم بوی ایران می‌دهد. امجد گفت: « وقتی فهمیدم تعدادی اسیر ایرانی این‌جاست، گفتم بیام سری بهتون بزنم و از ایران براتون بگم. » قبل از این‌که از ایران بگوید، از بیمارستان ۱۷ تموز برایمان گفت. گویا از دوستان قدیمی‌اش که از سپتامبر ۱۹۸۰ در این بیمارستان با هم بودند، خیلی‌هاشان کشته شده بودند. تعدادی‌شان بازنشسته شده، بعضی‌هاشان انتقالی گرفته و به دیگر بیمارستان‌ها و مراکز بیداری ارتش رفته بودند و تعداد انگشت‌شماری از دوستان قدیم‌اش این‌جا بودند. هرکس سؤالی از او می‌پرسید. همه تشنه‌ی شنیدن اخبار ایران بودیم. در عملیات آزادسازی خرمشهر به اسارت نیروهای ایرانی درآمده بود. پزشکیار بود و در بهداری تیپ ۴۴ از لشکر سوم زرهی عراق خدمت می‌کرد. خودش تعریف می‌کرد در اوایل جنگ تعدادی از کارکنان بیمارستان ۱۷ تموز را به خط مقدم اعزام کردند، او به تیپ ۴۴ زرهی معرفی شده بود. به امام و مقام معظم رهبری ابراز محبت می‌کرد. حاج‌حسین شکری و سیدمحمد شفاعت‌منش دوست داشتند او از ایران بیشتر صحبت کند. نام بیشتر مقامات ایرانی را بلد بود. او خبرنگاری به نام مرتضی سرهنگی (۱) را می‌شناخت، اما نه با نام کوچک. گویا سال ۱۳۶۲ این خبرنگار به همراه تعدادی از همکارانش به اردوگاه‌شان رفته بودند. --------------------------------------------------- ۱_ خودم هم آن روزها این خبرنگار را نمی‌شناختم. بعدها که آزاد شدم فهمیدم منظور اسیر عراقی مرتضی سرهنگی است. او هم اکنون مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت است و کتاب‌هایی در حوزه‌ی دفاع مقدس نوشته است که در بین آن‌ها کتاب «پاره‌هایی از آن‌چه اتفاق افتاد» خاطرات شگفت اسرای عراقی است خواندنی و درس‌آموز است. با این‌که خاطرات زیادی از عراقی‌ها دارم، این کتاب برایم جاذبه و زیبایی خاصی دارد. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللهم فُکَّ کلَّ اسیر ...🕊 🔴 خاطرات آزاده سرافراز سید ناصر حسینی پور 💠فصل سیزدهم 🔸رمادیه_ بیمارستان ۱۷تموز قسمت 2⃣2⃣5⃣ می‌گفت: « عراقی‌ها همه چیز رو به این خبرنگار گفتن! » منظورش را نمی‌فهمیدم. وقتی نام خانوادگی خبرنگار را می‌برد، فکر می‌کردم منظورش این است که اسرای عراقی همه چیز را به یکی از سرهنگ‌های ایرانی گفته‌اند! بعدها که آزاد شدم متوجه شدم منظورش سرهنگ نظامی نیست، منظورش آقای سرهنگی است. به دور و برش نگاه کرد، عراقی‌ها که نبودند، گفت: « ما تو خرمشهر به شما ایرانی‌ها خیلی ظلم کردیم. اسرای ما تو اردوگاه از جنایات جنگی عراق تو خرمشهر و هویزه و سوسنگرد حرف‌های زیادی به خبرنگار شما گفتند. » امجد گفت: « البته من تو واحد بهداری کار می‌کردم. محاصره شدم و بعد اسیر شدم. خدایی تو جنایت عراقی‌ها دست نداشتم. تو اردوگاه هم مصاحبه نکردم، اما دوستانم بدون این‌که بترسن همه چی رو گفتن. » امجد گفت: « چند روز پیش که آزاد شدیم، بعثی‌ها کسانی را که مصاحبه کرده بودند لو دادند، اونایی که حرف زده بودند رو بردن استخبارات... چند روزی که قرنطینه بودیم، افسر بخش اطلاعات و امنیت تهدیدمان کرد فعلاً از آزادشدن اونا به کسی چیزی نگید. » پرسیدم: « چه‌کارشون می‌کنن؟ » گفت: « خدا می‌دونه! » بعد ادامه داد داد: « افسر استخبارات گفت اگر خانواده‌ هاشون پیش‌تون اومدند و سراغ این اسرا رو گرفتند، شما اظهار بی‌اطلاعی کنید! » ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللهم فُکَّ کلَّ اسیر ...🕊 🔴 خاطرات آزاده سرافراز سید ناصر حسینی پور 💠فصل سیزدهم 🔸رمادیه_ بیمارستان ۱۷تموز قسمت 3⃣2⃣5⃣ بعدها شنیدم صدام گفته: « من با اسرای عراقی که در ایران مصاحبه کرده‌اند و با آبروی عراق در برابر مجوس‌های ایرانی بازی کرده‌اند، حساب‌ها دارم! » گفتم: « از این‌که واقعیت رو به مصاحبه‌گر ایرانی گفته بودند، پشیمان نبودند؟ نگفتند ای کاش هیچی نمی‌گفتیم تا حالا می‌رفتیم خون‌مون و گرفتار استخبارات نمی‌شدیم؟! » مکثی کرد و آهی از ته دل کشید و گفت: « این چند سالی که ایران بودیم، خیلی چیزها برامون روشن شد. اسیرهای ما پشیمون نبودند، ایران حقیقت رو گفتند، بعضی وقت‌ها هم آدم رو برای گفتن حقیقت می‌کُشند، زندانت می‌کنند، کتک می‌زنند، تو عراق که این‌جوریه، این چیزها تو تاریخ عراق زیاده! » انگار که با یک اسیر ایرانی حرف می‌زدم. قسم‌مان داد چند روزی که در عراق هستیم از آن‌چه برایمان گفته، مخصوصاً به پرسنل بیمارستان که بعضی از آن‌ها همکارانش بودند، حرفی نزنیم. امجد ایرانی‌ها را آدم‌های با صداقت و راز نگهداری می‌دانست. به ما اعتماد کرده بود. امجد گفت: « چون ایرانی هستید این حرف‌ها را بهتون گفتم، اگه عراقی بودید، بهتون اعتماد نمی‌کردم! » آن‌طوری که می‌گفت گویا در قرنطینه‌ی استخبارات دنبال اسرایی می‌گشتند که در سال ۱۳۶۲ در تظاهرات سراسری اسرای عراقی در خیابان‌های تهران علیه صدام شعار داده بودند. عراقی‌ها از روی فیلم تظاهرات آن روز عده‌ای از اسرای عراقی را شناسایی و به استخبارات برده بودند. امجد گفت: « وارد عراق که شدیم، افسران عراقی‌ گفتند بعضی از شماها در ایران با آبروی عراق و رئیس القائده بازی کردید. بعثی‌ها سراغ اسرای عراقی که آن سال‌ها در نماز جمعه‌ی تهران شرکت می‌کردند، نیز رفته بودند. » حرف که می‌زد نمی‌توانست جلوی گریه‌اش را بگیرد. وقتی از وضعیت اسرای عراقی در ایران از او پرسیدم، گفت: « شما بوی ایران می‌دهید، دلم برای ایران تنگ می‌شه. الان که عراق هستم قدر ایران رو بهتر می‌دونم! » ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللهم فُکَّ کلَّ اسیر ...🕊 🔴 خاطرات آزاده سرافراز سید ناصر حسینی پور 💠فصل سیزدهم 🔸رمادیه_ بیمارستان ۱۷تموز قسمت 4⃣2⃣5⃣ ▪️دوشنبه ۱۲شهریور ۱۳۶۹_ رمادیه_ بیمارستان ۱۷ تموز قبل از ظهر، تعدادی از مجروحین دیگر اردوگاه‌های تکریت را آوردند. بین آن‌ها لطیف دهقان را دیدم. خیلی خوشحال شدم. به طرفش رفتم، بغلش کردم و به تلافی دوسالی که ندیده بودم زیاد بوسیدم. باور نمی‌کردم او را ببینم. نصیحت‌های دلسوزانه‌اش را در بیمارستان الرشید بغداد را فراموش نکرده بودم. لطیف جمله‌ای از صدام را برایم ترجمه کرد. « نحنُ مستعدونَ للحرب مع الایران، العراق مستعد الدفاع للحاکمیه و الشرف العراق. » (ما آماده جنگ با ایران هستیم، عراق آماده‌ی هر نوع جنگی برای دفاع از حاکمیت و شرف خود است) این جمله، صفحه‌ی اول روزنامه‌ی القادسیه بود. روزنامه مربوط به سال‌ها قبل بود. عراقی‌ها برای جلوگیری از نور خورشید، روزنامه را به شیشه‌ی پنجره چسبانده بودند. جمله‌ی صدام را یادداشت کردم. جمله مربوط به آوریل سال ۱۹۸۰ بود. یاد جمله‌ای افتادم که روی دیوار پادگان سپاه چهارم عراق در المیمونه نوشته شده بود: « من یقاتل یشرف یستحق المجد » (کسی که برای شرفش می‌جنگد، مجد و عظمت سزاوار اوست) وقتی لطیف این جمله را به فارسی برایم ترجمه کرد، گفتم: « لطیف! ما که داریم آزاد می‌شیم، به این عراقی‌ها بگو مگه کی به شرف و حاکمیت شما تجاوز کرده که صدام اینو گفته؟! » + « سید! مثل بیمارستان الرشید بغداد فضولی و ماجراجویی نکن، نه به اون آهنگران خوندنت نه به این فضولیت، وِل کن تو رو خدا، این چند روز مونده به آزادی دردسر درست نکن. بذار آزاد بشیم و از شرشون خلاص شیم! » ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللهم فُکَّ کلَّ اسیر ...🕊 🔴 خاطرات آزاده سرافراز سید ناصر حسینی پور 💠فصل سیزدهم 🔸رمادیه_ بیمارستان ۱۷تموز قسمت 5⃣2⃣5⃣ در بین نگهبان‌های بیمارستان، انور علاوی با ما رفیق شده بود. دوست داشت ایران بیاید. آدرس دو، سه نفرمان را نوشت. اهل کوت بود. می‌گفت پسر عمویم خلبان است، بارها و بارها اهواز و دزفول را بمباران کرده بود. آن‌طور که می‌گفت پسر عمویش در یک سانحه‌ی رانندگی خانم و پسرش را از دست داده بود. قضیه‌ی تصادف پسرعموی خلبانش به سال ۱۹۸۶ یعنی سال ۱۳۶۵ برمی‌گشت. می‌گفت بعد از آن تصادف پسر عمویم سمیر می‌گوید: « این تصادف انتقام خدا بود. خودش اقرار می‌کرد که من خون بی‌گناهان زیادی از غیرنظامیان خوزستانی را به زمین ریخته‌ام. » شب جلوی تلویزیون عراق جمع شده بودیم و تبادل اسرای دو کشور را تماشا می‌کردیم. عراقی‌ها از تلویزیون آسایشگاه ما استفاده می‌کردند، مثل کمپ ملحق. وقتی تلویزیون، اسرای عراقی را نشان داد، عراقی‌ها را خوشحال نمی‌دیدم. آن‌ها نتوانستند مکنونات قلبی‌شان را از ما پنهان کنند. یکی‌شان گفت: « ایرانی‌ها از اسرای عراقی مشتی آخوند پرورش دادند! » صدام از اسرای عراقی به " بمب‌های اتم " تعبیر کرده بود. اسرای عراقی همه پیراهن سفید آخوندی پوشیده بودند و بعضاً دکمه‌های آخر پیراهن‌شان را بسته بودند. نگهبان‌های بیمارستان از این شکل لباس پوشیدن‌شان ناراحت بودند. می‌دانستند ایرانی‌ها به اسرای عراقی رسیدگی کرده‌اند و برایشان کم نگذاشته‌اند. به یکی از نگهبان‌ها گفتم: « باز هم خدا رو شکر که ما آنقدر حقانیت داشتیم که بتونیم فکر اسرای شما رو تغییر بدیم، ولی شما و سازمات مجاهدین خلق نتونستید فکر ما را عوض کنید! » محمدکاظم گفت: « همین که برای اسرای شما ثابت شد ما مسلمانیم، آدم خور نیستیم و پاسداران ایرانی شاخ ندارند، خیلیه! » ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 وای بر توی نمازگزار 📍فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ (سوره ماعون آیات ۴و۵) 📍ﭘﺲ ﻭﺍﻱ ﺑﺮ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯﺷﺎﻥ ﻏﺎﻓﻞ ﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺳﻬﻞ ﺍﻧﮕﺎﺭﻧﺪ .✳✳✳ 📍ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻮﺟﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﻧﻤﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ" ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﺷﺎﻥ ﺳﻬﻮ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ" ﭼﻮﻥ ﺳﻬﻮ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻭﺍﻗﻊ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ" ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﻧﻤﺎﺯ ﺳﻬﻮ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ" ﻭ ﻛﻞ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻰ ﻣﻰ ﺳﭙﺮﻧﺪ. ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻳﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺍﮔﺮ ﻳﻚ ﻳﺎ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﻴﻔﺘﺪ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻗﺼﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﻣﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻰ ﻣﻰ ﺳﭙﺎﺭﺩ، ﭘﻴﺪﺍ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻥ ﺍﻫﻤﻴﺘﻰ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﻴﺴﺖ، ﻭ ﻳﺎ ﺍﺻﻠﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﮔﻬﮕﺎﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺮﺩم ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ" ﺳﺎﻫﻮﻥ" ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﻋﻠﺎﻭﻩ ﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﻟﺎ ﮔﻔﺘﻴﻢ ﺗﻔﺴﻴﺮﻫﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻧﻴﺰ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺗﺎﺧﻴﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺯ ﻭﻗﺖ ﻓﻀﻴﻠﺖ ﺍﺳﺖ.✴✴✴
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب 💫💫💫💫💫 📌 الگوی اسیر ◾️ دوران امامتت از سخت‌ترین دوران‌ها بود. دشمنانت همه را سرکوب کرده بودند و فقط تو مانده بودی. مخفی زندگی کردی، تبعید شدی، زندان رفتی اما هیچ‌کدام تو را متوقف نکرد. ◽️ هارون فقط توانست جسمت را از مردم دریغ کند اما هنوز هم منتظران آخرالزمانی از تو یاد می‌گیرند که هرچقدر هم شرایط سخت باشد، نباید دست از کار کشید. 🔘 دلنوشته_مهدوی ؛ ویژهٔ شهادت
🔰امام موسی کاظم علیه السلام: 🔴خوشا به حال شیعیان ما که در زمان غیبت قائم ما پیرو ما هستند و همچنان بر دوستی ما ثابت و از دشمنان ما بیزارند؛ آنها از ما و ما از آنها هستیم؛ آنها ما را به عنوان امامان خود برگزیده و ما هم آنها را شیعیان خود می دانیم، پس خوشا به حال آنها و باز خوشا به حال آنها؛ به خدا سوگند آنها روز قیامت همنشینان ما خواهند بود. 📚نوادرالاخبار، ملا محسن فیض کاشانی، ص250
🔸رهبر انقلاب، روز عید مبعث سخنرانی خواهند کرد 🔹حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در عید مبعث پیامبر اعظم (ص)؛ پنجشنبه ۲۱ اسفند؛ ساعت ۱۰:۳۰ سخنرانی خواهند کرد. 🔹این سخنرانی از شبکه یک سیما و رادیو ایران هم زنده پخش خواهد شد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📌 الگوی اسیر ◾️ دوران امامتت از سخت‌ترین دوران‌ها بود. دشمنانت همه را سرکوب کرده بودند و فقط تو مانده بودی. مخفی زندگی کردی، تبعید شدی، زندان رفتی اما هیچ‌کدام تو را متوقف نکرد. ◽️ هارون فقط توانست جسمت را از مردم دریغ کند اما هنوز هم منتظران آخرالزمانی از تو یاد می‌گیرند که هرچقدر هم شرایط سخت باشد، نباید دست از کار کشید. 🔘 ؛ ویژهٔ شهادت @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📌 سؤال‌های آشنا در سال‌ها پیش ❓ زندانشان کجاست؟ راهش طولانیست؟ احتمالا رسیدن به آنجا سخت است، ولی شیرین... بگویم برای چه می‌خواهم به آنجا بروم؟ ولش کن شاید سرزنش شَوم. شاید جانم به خطر بیافتد. نکند هزینهٔ زیادی برای ملاقات بخواهند. ◾️ ولش کن آن امام بزرگوار نیاز به امثال من ندارد که. سرانجام امامشان پس از مرگ مظلومانه‌ای آزاد شد و این فقط به خاطر عدم شناخت بود... 🔘 شهادت تسلیت باد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم