کمی عمیق تر نگاهم کن،
مثل آفتـاب
زل بزن توی چشمهایم..
و قشنگ ترین
اتفاق صبــح هایم باش ...
🌷شهید خليل تختي نژاد🌷
📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی 🌺
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
پدر و مادرم!
شما چشمان من هستید..
و امام، قلب من....
بدون چشم میتوان زندگی کرد
ولی بدون قلب نمیتوان زندگی کرد...
🌷شهید صفیالله حسنپور🌷
لشکر ۲۵ کربلا
قائمشهر
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
داستان واقعی #نسل_سوخته
نوشته شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
🌷 به نام او، برای او، به یاد او🕊 🔴 #نسل_سوخته قسمت 1⃣6⃣1⃣ 💠 جوان ترین چهره لبخند
قسمت های ۱۶۱ تا ۱۷۰ داستان بسیار جذاب و واقعی #نسل_سوخته
🌷 به نام او، برای او، به یاد او🕊
🔴 #نسل_سوخته
قسمت 1⃣7⃣1⃣
💠 تشنه لبیک
سریع، چشم های خمار خوابم رو باز کردم و ... نگاهم افتاد به خیابان مستقیمی که واردش شدیم ... بغض راه نفسم رو بست ...
خواب و وقایع آخرین عاشورا ... درست از مقابل چشم هام عبور می کرد ... جاده های منتهی به کربلا ... من و کربلا ... من و موندن پشت در خیمه ... و اون صدا ...
چفیه رو انداختم روی سرم و کشیدم توی صورتم ... اشک امانم رو بریده بود ...
- آقا جون ... این همه ساله می خوام بیام ... حالا داری تشنه ... من بی لیاقت رو از کنار جاده کربلا کجا می بری؟... هر کی تشنه یه چیزیه ... شما تشنه لبیک بودی ... و من تشنه گفتنش ...
وارد منطقه جنگی مهران شده بودیم ... اما حال و هوای دل من، کربلا بود ...
- این بار چقدر با خیمه تو فاصله دارم، پسر فاطمه؟ ...
از جمع جدا شدم ... چفیه توی صورت ... کفشم رو در آوردم و خودم رو بین خاک ها گم کردم ... ضجه می زدم و حرف میزدم ...
- خوش به حالتون ... شما مهر سربازی امام زمان توی کارنامه تون خورده ... من بدبخت چی؟ ... من چی که سهم من از دنیا فقط جا موندنه؟ ... لبیک شما رو مهدی فاطمه قبول کرد ... یه کاری به حال دل من بی نوا بکنید ... منی که چشم هام کوره ... منی که تشنه لبیکم ... منی که هر بار جا می مونم ...
به حدی غرق شده بودم که گذر زمان رو اصلا نفهمیدم ... توی حال خودم بودم ... سر به سجده و غرق خاک ... گریه می کردم که دست ابالفضل ... از پشت اومد روی شونه ام...
+ چی کار می کنی پسر؟ ... همه جا رو دنبالت گشتم ...
کندن از خاک مهران ... کار راحتی نبود ... داشتم نزدیک ترین جا به کربلا ... داغ دلم رو فریاد می زدم ...
بلند شدم ... در حالی که روحی در بدنم نبود ... جان و قلبم توی مهران جا مونده بود ...
چشم ابالفضل که بهم افتاد ... بقیه حرفش رو خورد ... دیگه هیچی نگفت ... بقیه هم که به سمتم می اومدن ... با دیدنم ساکت می شدن ...
از پله ها اومدم بالا ... سکوت فضا رو پر کرد ... همهمه جای خودش رو به آرامش داد ...
- علی داداش ... پاشو برگشت رو من بشینم کنار پنجره ...
دوباره چفیه رو کشیدم روی سرم ... و محو وجب به وجب خاک مهران شدم ... حال، حال خودم نبود ... که علی زد روی شونه ام ... صورت خیس از اشکم چرخید سمتش ... یه لحظه کپ کرد ...
+ بچه ها ... می خواستن یه چیزی بخونی ... اگه حالشو داری ...
جملات بریده بریده علی تموم شد ... چند ثانیه به صورتش نگاه کردم ... و میکروفون رو گرفتم ... نگاهم دوباره چرخید سمت مهران ...
- بی سر و سامان توئم یا حسین ... تشنه فرمان توئم یا حسین ...
آخر از این حسرت تو جان دهم ... کاش که بر دامن تو جان دهم ...
کی شود این عشق به سامان شود؟ ... لحظه لبیک من و ، جان شود؟ ...
نویسنده: شهید مدافع حرم، سید طه ایمانی
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 به نام او، برای او، به یاد او🕊
🔴 #نسل_سوخته
قسمت 2⃣7⃣1⃣
💠 سرباز مخصوص
دردهای گذشته ... همه با هم بهم هجوم آورده بود ... اون روز عاشورا ... کابووس های بی امانم ... و حالا ...
دیگه حال، حال خودم نبود ... بچه ها هم که دیدن حال خوشی ندارم ... کسی زیاد بهم کار نمی داد ... همه چیز آروم بود تا سر پل ذهاب ... آرامگاه احمد بن اسحاق ... وکیل امام حسن عسکری ...
از اتوبوس که پیاده شدم ... جلوی آرامگاه، خشکم زد ... همه ایستادن توی صحن و راوی شروع به صحبت ... در شأن مکان و احمد بن اسحاق کرد ... و عظمت شهیدی که اونجا مدفون بود ... کسی که افتخار مهر مخصوص سربازی امام زمان "عج" در کارنامه اش رو داشت ... شهید "حشمت الله امینی" ...
این اسم ... فراتر از اسم بود ... آرزو و آمال من بود ... رسیدن و جا نموندن بود ... تمام خواسته و آرزوی من از دنیایی به این عظمت ... آرزویی که توی مهران ... با التماس و اشک، فریاد زده بودم ...
اما همه چیز ... فقط آرزویی مقابل چشمان من نبود ... اون آرامگاه و اون محیط، خیلی آشنا به نظر می رسید ... حس غریب و عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... اما چرا؟ ... چرا اون طور بهم ریخته بودم؟ ...
همون طور ایستاده بودم ... توی عالم خودم ... که دوباره ابالفضل از پشت زد روی شونه ام ...
- داداش ...
+اسم دارم به خدا ... مثل نینجا بی صدا میای یهو میزنی روی شونه ام ...
خندید ...
- دیدم زیادی غرق ساختمون شدی گفتم نجاتت بدم تا کامل خفه نشدی ... حالا که اینطور عاشقش شدی ... صحن رو دور بزن ... برو از سمت در خواهران ... خانم حسینی رو صدا کن بیاد جای اتوبوس وسائل رو تحویل بگیره ...
با دلخوری بهش نگاه کردم ...
+ اون زمانی که غلام حلقه به گوش داشتن و ... برای پیج کردن و خبر دادن می فرستادنش خیلی وقته گذشته ... داداش ... هم خودت پا داری ... هم موبایل ... زنگ زدی جواب نداد، خودت برو ... تازه این همه خانم اینجاست ...
ـ به یکی از خانم ها پیغام دادم ... ما رو کاشت ... رفت که بیاد ... خودش هم که برنمی داره ... بعد از نماز حرکت می کنیم ... بجنب که تنها بیکار اینجا تویی ... یه ساعته زل زدی به ساختمون ...
آرامگاه رو دور زدم ... و رفتم سمت حیاط پشتی که ...
نفسم برید و نشستم زمین ...
+ یا زهرا ... یا زهرا ...
چشم هام گر گرفت و به خون نشست ...
نویسنده: شهید مدافع حرم، سید طه ایمانی
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 به نام او، برای او، به یاد او🕊
🔴 #نسل_سوخته
قسمت 3⃣7⃣1⃣
💠 چشم های کور من
پاهام شل شده بود ... تازه فهمیدم چرا این ساختمان ... حیاط ... مزار شهدا ... برام آشنا بود ...
چند سال می گذشت؟ ... نمی دونم ... فقط اونقدر گذشته بود که ...
نشستم یه گوشه و سرم رو بین دست هام مخفی کردم ...
ـ خدایا ... چی می بینم؟ ... اینجا همون جاست ... خودشه... دقیقا همون جاست ... همون جایی که توی خواب دیدم... آقا اومده بود ... شهدا در حال رجعت ... با اون قامت های محکم و مصمم ... توی صحن پشتی ... پشت سر هم به خط ایستادن ... و همه منتظر صدور فرمان امام زمان ... خودشه ... اینجا خودشه ...
زمانی که این خواب رو دیدم ... یه بچه بودم ... چند بار پشت سر هم ... و حالا ...
اونقدر تک تک صحنه ها مقابل چشمم زنده بود ... که انگار دقیقا شهدا رو می دیدم که به انتظار ایستاده اند ...
- یا زهرا ... آقا جان ... چقدر کور بودم ... چقدر کور بودم که نفهمیدم و ندیدم ... این همه آرزوی سربازیت ... اما صدای اومدنت رو نشنیدم ... لعنت به این چشم های کور من ...
داخل که رفتم ... برادرها کنار رفته بودن ... و خانم ها دور مزار سرباز امام زمان ... حلقه زده بودن ... و من از دور ...
ـ به همین سلام از دور هم راضیم ... سلام مرد ... نمی دونم کی؟ ... چند روز دیگه؟ ... چند سال دیگه؟ ... ولی وعده ما همین جا ... همه مون با هم از مهران میریم استقبال آقا ...
اشک و بغض ... صدام رو قطع کرد ... اشک و آرزویی که به همون جا ختم نشد ...
از سفر که برگشتم یه کوله خریدم ... و لیست درست کردم... فقط ... تک تک وسائلی رو که یه سرباز لازم داره ... برای رفتن ... برای آماده بودن ... با یه جفت کتونی ...
همه رو گذاشتم توی اون کوله ... نمی خواستم حتی به اندازه برداشتن چند تا تیکه ... از کاروان آقا عقب بمونم ... این کابووس هرگز نباید اتفاق می افتاد ... و من ... اگر اون روز زنده بودم و نفس می کشیدم ... نباید جا می موندم ...
چیزی که سال ها پیش در خواب دیده بودم ... و درک نکرده بودم ... ظهور بود ...
ظهوری که بعد از گذر تمام این مدت ... هنوز منتظرم ... و آماده ...
سال هاست ساکم رو بستم ...
شوقی که از عصر پنجشنبه آغاز میشه ... و چقدر عصرهای جمعه دلگیرن ...
میرم سراغش و برش می گردونم توی کمد ... و من ... پنجشنبه آینده هم منتظرم ...
تا زمانی که هنوز نفسی برای کشیدن داشته باشم ...
و ما ز هجر تو سوختیم؛ ای پسر فاطمه ....
خدایا بپذیر؛ امن یجیب های این نسل سوخته را ....
یاعلی مدد .... التماس دعای فرج
پایان
نویسنده: شهید مدافع حرم، سید طه ایمانی
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
❌ اندوه فلسطین کشت ما را !!!
✍این روزها #ضدانقلاب در صفحات مجازی کلیپ هایی در مورد رقص و پایکوبی #فلسطینی_ها یا #لبنانی_ها و یا #سوری_ها پخش میکنند..و می گویند؛ جمهوری اسلامی به این ها کمک میکند و ملت ما غصه ی آن ها را میخورند، در صورتی که آن ها در عیش و نوش بسر می برند..
🔻مردم ما باید بدانند در همه جای دنیا، گروه ها و مذاهب مختلفی وجود دارند..در فلسطین و سوریه و عراق و ...مناطق و گروه هایی مخالف ایران هستند و طرفدار ایدئولوژی غربی.. و بسیاری از مناطق هم موافق ایران و مقاومت در برابر تهاجم غربی ها..
همین طور که در ایران ، این دیدگاه ها وجود دارد..
#پاسخ_به_شبهات
🔴 وای بر دروغگویان
📍وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ
انطَلِقُوا إِلَىٰ مَا كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ
انطَلِقُوا إِلَىٰ ظِلٍّ ذِي ثَلَاثِ شُعَبٍ
لَّا ظَلِيلٍ وَلَا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ
(سوره مرسلات آیات ۲۸ تا ۳۱)
📍ﻭﺍﻱ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺮ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ !
[ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ] ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺁﺗﺸﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻳﺪ ، ﺑﺮﻭﻳﺪ ;
ﻭ [ ﻧﻴﺰ ] ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺳﺎﻳﻪ ﺍﻱ [ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ ﻣﺘﺮﺍﻛﻢ ﻭ ﺁﺗﺶ ﺯﺍ ]ﻛﻪ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺳﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﺍﺳﺖ ، ﺑﺮﻭﻳﺪ .
[ ﺳﺎﻳﻪ ﺍﻱ ﻛﻪ ] ﻧﻪ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﺯ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎﻱ ﺁﺗﺶ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻱ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ .✳✳✳
📍ﺣﺮﻛﺖ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﻋﺬﺍﺑﻬﺎ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻋﻤﺎﻟﺘﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻳﺪﺷﺎﺧﻪ ﺍﻯ دود ﺍﺯ ﺑﺎﻟﺎﺳﺮ، ﻭ ﺷﺎﺧﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺭﺍﺳﺖ، ﻭ ﺷﺎﺧﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﭼﭗ، ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻃﺮﻑ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺩ ﻏﻠﻴﻆ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺣﺎﻃﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﻛﺎم ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻭ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ.
ﺍﻳﻦ ﺳﺎﻳﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺳﺎﻳﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﺪ ﻧﻴﺴﺖ، ﺳﺎﻳﻪ ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﻭ ﺧﻔﻘﺎﻥ ﺁﻭﺭ، ﻭ ﺑﺮ ﺧﺎﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺩﻫﺎﻯ ﻏﻠﻴﻆ ﺁﺗﺶ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﮔﺮﻣﺎﻯ ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻛﺎﻣﻠﺎ ﻣﻨﻌﻜﺲ ﻛﻨﺪ .✴✴✴
#کلام_وحی
13.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب
💫💫💫💫💫
🎬 دانلود #کلیپ
📌 امام کائنات - قسمت دوم و پایانی
👤 استاد #رائفی_پور
🔺 اگه ۳۰، ۴۰ میلیون حقوق و یه ویلا و ماشین بدن بهت بازم پای امام زمان میمونی؟
🎥 خلاصهٔ سخنرانی « امام کائنات »
📆 شب #نیمه_شعبان سال ۱۴۰۰
📥 دانلود با کیفیت بالا
#مهدویت