🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
بسم رب الشهداء و الصديقين
#معرفینامه
#شهيدمدافع_حرم
#محمدرضادهقان_اميری
تاريخ تولد: ٧٤/١/٢٦
محل تولد: تهران
وضعيت تأهل: مجرد
فرزند دوم خانواده ی آقای علی دهقان اميری
دانش آموخته ي دبيرستان علوم و معارف اسلامی امام صادق عليه السلام
دانشجوی سال سوم فقه و حقوق اسلامی در مدرسه عالی شهيد مطهری
اعزام به سوريه در تاريخ: ١٥ مهرماه سال ١٣٩٤ با عنوان بسيجی تكاور
شهادت در تاريخ: ٢١ آبان ماه سال ١٣٩٤
محل شهادت: سوريه، حلب
محل دفن: امام زاده علی اكبر،
شهيد مورد علاقه:
شهيد مدافع حرم،
شهيد رسول(محمدحسن) خليلي
صفات بارز اخلاقي:
مؤمن، مهربان، دلسوز، خوش اخلاق، خنده رو، شوخ طبع، متبسم، دست و دلباز، خلوص نيت در انجام وظايف ديني و امور خير، اعتقاد راسخ به اصل نظام جمهوري اسلامي ايران و اصل ولايت فقيه، آگاه و بصير نسبت به امور سياسي جامعه، غيرتمند نسبت به خاندان عصمت و طهارت و همچنين اطرافيان خود، ارادت خاص به شهدا مخصوصاً شهداي مدافع حرم حضرت عقيله بني هاشم سلام الله عليها...
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعین حرم
🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#بسم_رب_الشهدا
#خادم_الشهداء
#شهیدمدافع_حرم
#محمدرضادهقان_اميری
محمدرضا خیلی باانرژی بود و شوخ طبع.
در دوران خادمی، باتمام خستگی های ناشی ازکار ، شیطنت هایش به جا بود و
هر شب باخادم ها جشن پتو و ... اجرا میکرد..مسئولمان دائما به من و محمدرضا تذکر میداد که کمتر شیطنت کنیم...یادم هست که یک بار آن برادر مسئول عصبانی شد و سرمان داد زد..من ازاین رفتار خیلی ناراحت شدم و حتی تصمیم گرفتم که برگردم و ادامه ندهم...اما محمدرضا آرام و ساکت بود و چیزی نگفت و با همان اخلاص همیشگی به خادمی اش ادامه داد..و سرانجام و عاقبت این خادمی، با شهادت گره خورد..
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعین حرم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#مادرشهید_علایق_شهید
#شهیدمدافع_حرم
#محمدرضادهقان_اميری
محمدرضا بہ دوچیز خیلےحساس بود
1_ موهاش
2_ موتورش
قبل از رفتن بہ سوریہ
هم موهاشو تراشید
هم موتورشو بہ دوستش بخشید
بدون هیچ وابستگے رفت..
اون لحن عجیب کلامشو یادم هست
دائم میگفت شهادت بال نمیخواد حال میخواد آخر روی دامن"حضرت زهرا" چشماشو بست و به آرزویش رسید.
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعین حرم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#جنگجوی_منتظر
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدمحمدرضادهقان_اميری
تاکید داشت که به عنوان منتظر واقعی نباید شعار گونه رفتار کرد وفقط دهان را با ذکر (اللهم عجل لولیک الفرج) پر کرد باید رزم بلد بود وجنگیدن دانست امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) جنگجو لازم دارد آیا وقتی که ظهور کند می توانیم در سپاه حضرت خدمت کنیم! چیزی از هنر رزم و جنگ بلدیم..
#خوش_پوش
روی لباسهایش حساس بود ومی خواست درحین سادگی رنگومدلش تک باشد
سلیقه مادر راقبول داشت ودر پوشش خود دقت می کرد..دنبال لباس های مارک دار نبود اما خوش پوش وخوش سلیقه بود.
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعین حرم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#خاطره_دوست_شهید
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدمحمدرضادهقان_اميری
قطره ای از آن گلاب ناب،ریز بر جان من
آخر این دستِ شهیدانست که شوید جان من اون موقع می گفت ازطرف مدرسشون (شهید مطهری) رفته وداره گلاب برمزار شهید میریزه بعضی وقتا خندم میگیرهاز خاطرت خوبی که باهم داشتیم بعضی وقتا عجیب دلتنگش میشم..
#ورزیدگی
#همرزم_شهید
🏻
به خاطر قد بلند و بدن اماده ای که داشت برای مبارزه و رزم مناسب بود در دوره های اموزشی که باهم داشتیم بدنش ورزیده تر شده بوددر یک اردوی پینت بال که با دوستان گذاشته بودیم، خیلی پر قدرت بود. طوری که در پنج دور بازی با حضور او چهار دور را بردیم و در یک اقدام طلافی جویانه از کسی که کور کوری خوانده بود همگی روی سرش ریختیم و تیربارانش کردیم. او با اینکه تیرهایش تمام شده بود، ول کن نبود و با سلاح خالی اش همین طور شلیک می کرد و در آن اردو به خوبی عرض اندام کرده بود.
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#ولایتمدار
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدمحمدرضادهقان_اميری
محمدرضا ارادت خاصی به امام (قدس سره شریف) و مقام معظم رهبری مدظله العالی داشت..او ولایتمدار بود و می گفت حضرتآقا،علی زمانه است و ولی امر ماست و هر چه می گوید ما باید بگوییم چشم.. واقعا هم همینطور بود. بیانات آقا را آنقدر قشنگ گوش می داد و دقت می کرد..یادم هست یک بار آقا گفته بودند ما به سوریه کمک می کنیم. محمدرضا در مورد این صحبت میگفت آقا نگفتند کمک نظامی یا کمک انسانی، پس وقتی حضرت آقا گفته کمک می کنیم، وظیفه ماست که به عنوان انسان برویم و کمک کنیم چون آقا مطلق بیان کرده و هیچ قیدی و بندی نیاورده است..پس من که آموزش دیده ام و خیلی چیزها را بلدم باید بروم و کمک کنم..
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعین حرم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#شهادت_طلب
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدمحمدرضادهقان_اميری
یخ بست موجها، همه راحتطلب شدند
از حرکت ایستاده، سکونتطلب شدند
آه این چه فتنه بود که در وقت کارزار
مردان رزم، زاهدِ خلوتطلب شدند
اما پس از مشاهدۀ فتح ناگهان
از راه آمدند و غنیمتطلب شدند
کفتارهای خفته ی کاهل، به بوی زخم
جَستند و چست و چابک و فرصتطلب شدند
شهد است اگرچه طعم جهان در مذاق خلق
خوشبخت عدهای که شهادتطلب شدند
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعین حرم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#چشمان_سگ_درسفرراهیان_نور
#مادرشهیدمدافع_حرم
#شهیدمحمدرضادهقان_اميری
کنار یک پاسگاه پلیس در بیابانی
خلوت توقف کردیم و چادر زدیم.
همه داخل چادر خوابیدیم اما او بیرون خوابید..نیمه شب از صدای نفس های عجیبی از خواب پریدم و نگران شدم، لای پرده چادر را کنار زدم و دیدم که سگی عظیم الجثه با دهانی باز که نفس نفس میزد بالای سر محمدرضا خم شده و با چشمانش به صورت او زل زده است، محمدرضا بیدار بود اما از ترس جنب نمی خورد ، آن لحظه تنها کاری که توانستم انجام دهم این بود چند بار پشت هم دست بزنم، سگ از صدای دست زدنم ترسید و رفت..وقتی اوضاع آرام شد مرا صدا زد و به سمتم آمد و با حالتی بهت زده می گفت که آن سگ چه از جانش می خواسته که آن طور به او خیره شده بود.
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعین حرم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#خاطره_همسایه_شاد
#مادرشهیدمدافع_حرم
#شهیدمحمدرضادهقان_اميری
سعی میکردم که اعتقادات رابه شکل عملی در وجود فرزندانم پرورش دهم.
امربه معروف هم یکی از همان اعتقادات بود..از کودکی یاد گرفتند که اگر مادر
پوشش تیره و مشکی دارد یعنی آن شب عزا و ماتم است..شب شهادت یکی از امامان بود و آن شب پوشش من در خانه مشکی بود..آن موقع دو فرزندداشتم، محمدرضا هفت و خواهرش یازده ساله بود..برایشان از آن امام تعریف کردم،به دقت گوش کردند و موقعیت آن شب را فهمیدند،اما همسایه بغلی ما جشن گرفته بود و آهنگ های شادی را باصدای بلند پخش می کرد..نگران شدم که در تصور کودکانه آنها دوگانگی ایجاد شود،از قبحشکنی عمل همسایه در شب شهادت گفتم..مهدیه تصمیم گرفت تاامربهمعروف کند و خودش را آماده این کار کرد.
درب خانه همسایه را زد، محمد که روی خواهرش تعصب داشت درچارچوب در ایستاد و مراقب خواهرش بود که اگر اتفاقی برای خواهرش افتاد به کمکش برود..خوشبختانه امربه معروف کودکانه آنها نتیجه داد و صدای آهنگ قطع شد.
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعین حرم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#دلنوشته_مادرشهید
#شهیدمحمدرضادهقان
#اولین_سحرماه_مبارک_رمضان
محمدرضاجان سلام...
اولین سحر ماه مبارک رمضان بدون وجود تو خیلی سخت گذشت همه اش همراه اشک و آه و ضجه بود
مثل همیشه وارد اتاقت شدم چند بار صدایت زدم و گفتم محمدرضا بلند شو سحری بخور..خواب نمونی
یادت هست همیشه با اولین صدای من بیدار می شدی اما بلند نمی شدی
و منو مجبور می کردی،هی برم،بیام و صدات کنم .ای عزیزترازجانم...اولین سحر نیز همین طوری گذشت..مدام رفتم و برگشتم اما هر بار جای خالیت در اتاقت ...بگذریم.اولین سحر در سکوت تلخ همراه اشک و آه من و بابا خیلی به کندی گذشت..پسرعزیزم هر جا هستی مواظب خودت باش..برای دل من و بابا هم دعا کن..یادت هست چقدر مقید به واجباتت بودی ؛ پنج سال بود به سن تکلیف رسیده بودی اما تنها پنج روز،روزه قضا در وصیت نامه ات برایم جا گذاشتی!؟چقدرم شرمنده این پنج روز بودی و مدام می گفتی چرا آموزش در ماه رمضان ؟!اما خیالت راحت پسرم،من به وصیت نامه ات مو به مو عمل کردم،روزه هات را گرفتم.نگذاشتم چیزی بر گردنت بماند و حال تو نیز در اولین سحر و روز ماه رمضان دست نوازشت را برقلب ما بکش و نزد ائمه اطهار (علیه السلام) دعا گوی ما باش پسر عزیزم.
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعین حرم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#خاطره_دهان_کثیف
#مادرشهیدمدافع_حرم
#شهیدمحمدرضادهقان_اميری
دوران کودکی اگر از جایی حرف زشت یاد میگرفت و در خانه تکرار می کرد به او می گفتم: دهانت کثیف شده برو آن را بشورچون بچه بود باور می کرد و دهانش را می شست یک بار حرف زشتی را دوبارتکرار کرد. سری اول شست و برگشت سری دوم آن فحش را مجدد گفت تشر زدم که دهانش را خوب نشسته است .این بار رفت و با مایع و صابون دهانش را کف آلود کرد و شست و پیش من آمد و گفت که حالا دهانم تمیز شده.
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعین حرم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#خاطره_نمازعیدفطر
#شهیدمحمدرضادهقان_اميری
دوساله بود که او را همراه خودم برای نماز عیدفطر به مسجد محل بردم
مسجد دوقدمی خانه،وسط کوچه بود.قبل از شروع نماز کلی خوراکی و اسباب بازی جلویش گذاشتم تا مشغول شود.
در قنوت رکعت اول حواسم به سمت محمدرضا کشیده شد،از لای انگشتان دستم نگاهش کردم.بچه خوش خوراکی بود،خوراکیهایش را مشت میکرد و میخورد و در همان چند دقیقه اول همه را نوشجان کرده بود
خیالم راحت بود که مشغول است. اواخر رکعت اول بود که متوجه شدم محمدرضا نیست.
بانگرانی نمازم را تمام کردم ،از صدای اعتراض نمازگزاران متوجه شدم دستهگلی به آب داده است
شرمنده شدم ،چادرم را سرم کشیدم و سریع رفتم،محمدرضا را از صف اول بغل کردم و به سرعت از مسجد خارج شدم حتی کفشها م را هم نپوشیدم و پابرهنه به خانه برگشتم.
محمدرضا همه مهرها را برده در صف اول روی هم سوار کرده بود و داشت با آنها بازی میکرد.چون بچه بازیگوشی بود کنترلش سخت بود و من دیگر تا وقتی که تشخیص دادم او را با خودم مسجد و هیئت نبردم،اما مسجد و هیئت را به خانه آوردم و روی اعتقادات بچه ها کار کردم.
(برگرفته از کتاب ابووصال)
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعین حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬مداحی در مدرسه.....
#شهیدمحمدرضادهقان_امیری
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعین حرم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#سخاوتمند
#شهیدبسیجی_مدافع_حرم
#محمدرضادهقان_امیری
محمدرضا خیلی راحت اموال شخصی که داشت را به دیگران می بخشید..از جمله خصوصیات اخلاقی اش این بود.مثلا ؛ یک موقع از دانشگاه برمیگشت، زیپ لباسش را طوری تا بالا کشیده بود که معلوم نباشد، زیر لباسش چی پوشیده ، چرا که یک لباس کهنه تنش بود ،وقتی می شستم می دیدم یک تی شرت کهنه ناشناس است که با لباس نوی خودش معاوضه کرده بود..حتی کت وشلواری که برای عروسی خواهرش خریده بود را هم به یکی از دوستانش که به شهرستان می رفت بخشید.
#خاطره_مدرسه
محمدرضا تو دوران تحصیلش، چه مدرسه چه دانشگاه، خیلی شیطنت داشت..اونقدری که اساتید از دستش خیلی شاکی بودن..و از این بابت خیلی سرزنش میشد..با تمام این ها، اساتیدش واسش قابل احترام بودند و دوستشون داشت..و به خاطر تنبیه ها و جریمه ها کینه و دلخوری واسش به وجود نمیومد
ولی مودب بود، اگر شیطنتی هم می کرد، سعی داشت دلخوری ایجاد نشه.
آخر سال هم میرفت از اساتید حلالیت می طلبید..
#شیطنت_در_مدرسه
کلید دار اتاق سیستم صوتی دبیرستان بود..تا چشم مسئولین را دور می دید.
باهمدستی بقیه دوستانش وارد..نماز خانه میشد و با روشن کردن ؛سیستم صوتی، مداحی می خواندند و سینه زنی می کردند.ادای مداحان معروف را در
می آوردندو حتی از این شیطنت مثبت شان فیلم یادگاری هم گرفتند.
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#مادرشهيدمدافع_حرم #محمدرضا_دهقان_امیری
بار آخری که با هم صحبت کردیم، باز همان حرفها را تکرار کرد.گفت: مامان، حلالم کن. دعا کن شهید بشم. من هم با همان جمله تکراری جوابش را دادم و گفتم: برای شهادت، اول نیتت را خالص کن. اینبار گفت: مامان، به خدا نیتم خالصِ خالصه. ذرهای ناخالصی توش نیست. این را که شنیدم، بهاش گفتم: پس شهید میشوی. آنقدر از شنیدن این حرف خوشحال شد که از پشت خط، صدای جیغهایش میآمد. باز هم ادامه داد و گفت: پس دعا کن بدنم هم مانند شهدای کربلا تکهتکه شود. از این خواستهاش جا خوردم و گفتم: محمدرضا! این دعا از من برنمیآید!
شهادت در فرهنگ خانوادگی ما وجود داشت و برایمان غریبه نبود. وقتی دو برادرم شهید شدند، پدرم خیلی محکم و صبور بود. یادم میآید وقتی محمدرضا پنج سال داشت به خانه پدریام رفته بودیم. مشغول کار بودیم که یکباره پنجره آهنی از لولا خارج شد و افتاد روی سر محمدرضا که زیر پنجره نشسته بود.
جمجمهاش شکسته بود. وقتی خودم را به محمدرضا رساندم، از سرخی خونی که در آن غوطهور شده بود، شوکه شدم و ناخودآگاه گفتم: چقدر خون تو قرمز است! مثل خون شهید میماند! همان موقع پدرم هم که آنجا بود رو به محمدرضا کرد و گفت: محمدرضا، تو نباید به مرگ عادی بمیری. تو هم باید شهید شوی...
پایان
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعین حرم