eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
301 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 قسمت 4⃣2⃣ توی باجهٔ بانک بودم که پدرخانمش زنگ زد، گفتم توی بانکم. طاقت نیاورد، آمد پیشم و گفت: « این بچه رو گرفته ن. » از سپاه آمدند خانه مان. گفتند: « چون عکسش رو پخش کردن ،احتمال مبادله هست. » گفتم: « خودتون رو خرج نکنید. ماراضی نیستیم. » می‌دانستم محسن آمدنی نیست. سرباز نبود که بالاجبار ببرندش. کسی که دنیا را دوست ندارد، نمی‌توانی بزور نگهش داری. دعا کردم شهید شود‌. مادر و خواهرهایش بی‌قراری می کردند. همان شب خبر شهادتش آمد. وقتی گفتند پیکرش قرار است بیاید، رفتیم تهران. من و خانم و پدر خانمش. پنج شنبه بود. منتظر بودیم گفتند که امروز نمی‌آید. امشب توی سوریه برایش مراسم می‌گیرند. گفتم: « اگه میشه ما رو ببرید سوریه. حتی اگه شده با هواپیمای باربری. » قبول کردند. وقتی رفتیم خبری ازش نبود. فهمیدم برای اینکه دل ما نشکند این‌طور گفته‌اند. گفتند باید آزمایش دی ان ای انجام بدهیم. شاید تکه‌هایی که به ما تحویل داده‌اند، مال یک بدن نباشد و دروغ گفته باشند. بعد از آن هم چند بار شایعه شد که می‌آورندش؛ ولی حاج قاسم سلیمانی گفته بود به کسی اعتماد نکنید تا خودم زنگ بزنم. حاج قاسم زنگ زد و گفت: « وقت آمدنه. چی صلاح می‌دونید؟ » گفتم: « اگه می‌شه مشهد ببریمش مشهد برای طواف. چون اذن شهادتش رو از امام رضا ( علیه‌السلام) گرفته. » مشهد که رفتیم، قضیه لو رفت و مراسم باشکوهی برایش گرفتند. روز بعد، در مسجد امام حسین (ع) آقا به تابوتش بوسه زد و بعد هم آن تشییع‌های باشکوه. می‌دانستم محسن شهید می‌شود؛ اما این اتفاقات را پیش‌بینی نمی‌کردم. فیلم اسارتش را که دیدم توقع نداشتم محسن آن‌طوری ظاهر بشود .اگر چه محسن خودش نبود. داشت از سمتی هدایت می‌شد. هدفی داشت و داشت می‌رفت سمتش. حتی به اطرافش نگاه نمی‌کرد. هیچ وقت برای شهادتش حسرت نخوردم، فقط حسرت این را خوردم که چرا نشناختمش و خوبی‌هایش را بعد از شهادتش، از این و آن شنیدم. 🗣 راوی: پدر شهید ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 قسمت 5⃣2⃣ اشرف شفیعی مادربزرگ شهید چه بگوییم از سرنوشت این بچه؟! نمی‌بردم¹ که این‌طور می‌شود. نوه زیاد داشتم. یکی از یکی دوست داشتنی تر؛ اما محسن از اول دوست بداری بود و محبتش خیلی به دلمان افتاده بود. نوه سومم بود. شیطنت‌هایش خیلی نبود. دستش شکسته بود. با چرخ خورده بود زمین، و گفته بود: « حالا برام کمپوت میارن. » برعکس، ماها براش کمپوت نبردیم. یک بار هم رفته بود نوشابه بخرد، افتاده بود و شیشه نوشابه شکسته بود و رفته بود توی ابروش، بخیه خورده بود، بلا زیاد سرش می‌آمد . مادرش هم کم دل بود.. مادر محسن، دختر بزرگم است. دخترهای دیگرم می‌گویند مثالِ "حج آمنه" است. "حج آمنه"، خاله‌ام، صبح می‌نشست سر قرآن خواندن، ناهار می‌خورد و دوباره می‌نشست سر قرآن خواندن. کار نداشت، بچه و بار هم نداشت. قرآن را به یک روز ختم می‌کرد. حالا نَقلِ دختر من است. ختم قرآن که می‌گذاریم یک وقت شش جزء را پشت سر هم می‌خوانَد و نمی‌گوید خسته شدم. خیلی هم صادق و دست و دلباز است. توی فامیل اگر کسی حاجتی داشته باشد، زنگ می‌زند که قرآن بخواند به نیتش. یکی از اقوام می‌گفت: « من قبل از این‌که مادر شهید بشه، کشفش کردم. » محسن دَه یازده ساله بود که من یک دهه روضه داشتم. گفتم: « محسن میای این ده روز تا حاج آقا میاد، حدیث کساء رو بخونی؟ » گفت: « باشه میام. » همین جور که می‌آمد می‌نشست روی صندلی. پاهایش به زمین نمی‌رسید. حالا همسایه‌ها بهم می‌گویند همان نوه‌ات شهید شده که می‌آمد و پایش زمین نمی‌رسید؟ خانه‌ی آن آقاجونش هم شب‌های جمعه می‌رفت زیارت عاشورا می‌خواند. مادرش می‌گفت: « راه نمی‌برم چرا این محسن همه‌اش نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد، شب پا می‌شود نماز می‌خواند! » چهل شب جمعه رفت قم و جمکران. به مادرش می‌گفتم: « بیا یک شب باهاش بریم. » اما نگفتیم. نشد. می‌گفتم: « براش مشقت داره. » هر وقت می‌دیدمش می‌گفتم: « محسن خوبی؟ » دست‌هایش را بالا می‌کرد و می‌گفت: « خدا را شکر. » پنکه سقفی برایم کار گذاشت. توی اتاقمان. می‌گفت: « مادر، هر کاری داری به خودم بگو. » وقتی می‌خواست برود، ما در باغ بودیم. تلفنی باهامان حرف زد، نگفت می‌خواهم بروم سوریه. گفت: « مادر خداحافظ، حلالم کن. » این جوری بلد نبودیم، وگرنه هرطور بود خودمان را رسانده بودیم! ________________________________ ۱. نمی‌بردم: فکرش را هم نمی‌کردم ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ؛ ✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی ✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ ♥️ قلب ما زمانی حالش خوب می‌شود که لبخندی بر لبان تو باشد. شادی شما، ما را هم خوشحال می‌کند. ولادت حضرت پدر مبارک باشد، ایهاالعزیز! 🔅 ویژه ولادت امام حسن عسکری (علیه‌السلام)
✊ ایستادند پای امام زمان خویش... 💐 امروز ۱۲ آبان سالروز شهادت شهدای مدافع حرم " " و " " گرامی باد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📸 با سپاهی از شهیدان خواهد آمد... ۱۲ آبان سالروز شهادت سرباز لشکر صاحب الزمان(عج): 🌷شهید مدافع حرم محمد جمالی 🌷شهید مدافع حرم محمد حسین عزیز آبادی اَللهُمَ عَجِل لِوَلیک الفَرَج @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰 پلیس عاملان شهادت آرمان علی‌وردی را دستگیر کرد؛ 🔹پلیس تهران از دستگیری عاملان شهادت طلبه شهید آرمان علی‌وردی خبر داد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اظهارات فردی که به شهید علی‌وردی چاقو زده است @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
☑️تصاویری از قاتلان شهید آرمان علی‌وردی که توسط پلیس فراجا دستگیر شدند @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📌 ؛ ▫️ میلاد پربشارت 🔸 آمدنت، بارش دوبارهٔ توحید بود بر کویر قلب‌هایی که به دستِ شیاطین، به شوره‌زار کفر تبدیل شده بود. 🔹 ای یازدهمین آیهٔ سبز خدا! میلادت بشارتی‌ست به نزدیکی آن‌ روزی که دل مردهٔ ما، پس از سال‌ها دوری از امام، در بهار صدایِ «انا المهدی» دوباره جان می‌گیرد. 🌺 سالروز ولادت امام حسن عسکری (علیه‌السلام) بر مولا و سرورمان حضرت مهدی (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) و بر تمامی شیعیان جهان مبارک باد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم