دیر کرده ای...
آسمان، رنگِ رُخش را باخته...
و هوایِ نبودنت
خاکستری کرده
خیالِ شهر را
وقت تنگ است!
نیایی...
دنیا از نَفَس می اُفتد!
#یاایهاالعزیز #سلام_یامهدی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
منم آن سائل درمانده ڪه با دسٺ تهے
در دل شب بہ امید ڪرَمٺ گریہ ڪنم
بہ غبار حرم ڪرببلایٺ سوگند
دوسٺ دارم ڪه شبے در حرمٺ گریہ ڪنم
#جانم_حسیـن_ع❤️
#اللهم_الرزقنا_ڪربلا🌸🍃
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ای باوفای من مرو
دارد روانم می رود
گر می روی آهسته رو ،
تاب و توانم می رود
شهیدان:
حاج قاسم سلیمانی
حاج حسین پورجعفری
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#قسمتی_از_وصیتنامه
🍁شهید خلبان حسین خلعتبری
اگر ذره ای از #خاک وطنم، به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با #خونم بشوئید.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسینهمدانی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسینهمدانی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگین
قسمتهای ۴۶ تا ۵۰ کتاب زیبای ساعت ۱۶ به وقت حلب
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسین_همدانی
قسمت 1⃣5⃣
✨ الى بيت المقدس
راوی: نادر طالب زاده
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۰
درباره عرفان آقای همدانی باید گفت که ایشان منحصر به فرد بودند؛ آن حال، آن نگاه، آن آرامش عجیب.
به یاد دارم شبی که قرار بود برویم سر صحنهی برنامه راز و درباره عملیات الی بیت المقدس صحبت کنیم، ابتدا در دفتر من جمع شدیم. بعد رفتیم به پارکینگ که حرکت کنیم به طرف جامجم. ماشین را روشن کردم که راه بیفتیم. دیدم از زیر ماشین صدای گربه میآید. دستپاچه شدم شخصیتی به آن مهمی کنارم بود و گربهای هم سوار ماشین شده بود. چون هوا سرد بود بچه گربه رفته بود زیر سپر ماشین. ایشان اول بنده را آرام کردند و گفتند:
« آقای طالب زاده نگران نباش. ماشین را متوقف کن و کاپوت را بالا بزن. »
برایم جالب بود که اول من را آرام کردند بعد با ترفندی آن بچه گربه را از بین موتور ماشین بیرون آوردند و به طرفی دیگر هدایت کردند و مطمئن شدند که گربه دیگر به طرف ماشین برنمیگردد. با خودم فکر کردم که این مرد چه خصوصیات جالبی دارد. با آن آرامش خاطر در رفتار و صحبت، شدت نظامی خودش را هم دارد. واقعاً ترکیبی عجیب در سردار همدانی وجود داشت.
این خاطره ای کوچک و لحظهای گذرا بود. ولی نشان میدهد ایشان چقدر بر خود مسلط بودند. در واقع، با نگاهی آرام و مهربان کارهایشان را انجام میدادند. در مأموریتهای حساس هم همین گونه بودند.
در سوریه دعوت از داوطلبان ابتکار عمل ایشان بود. آنجا عملیات ها با موفقیت انجام نمیشد. لازم بود کسی بیاید و ابتکار عمل به کار ببندد و خودش هم با جان و دل در صحنه حضور داشته باشد.
در فتنه سال ۱۳۸۸، ایشان با یک ابتکار عمل جالب جلوی خونریزی را گرفتند؛ وگرنه دشمن چه سوء استفادههایی از این موضوع می کرد. در کردستان و همین طور در عملیات مرصاد، روش ایشان با فرماندهان دیگر متفاوت بود. بنابراین در بحرانها قرعه به نام ایشان میخورد که کارهای مهم و خاص را به سرانجام برسانند. همین افراد هستند که به ما، نیروهای رسانه ای، انگیزه
میدهند. آن نگاه دور تأثیری عمیق بر ما میگذارد.
زیبایی شهید همدانی این بود که مقصد انقلاب را در عمق نگاه ایشان میشد دید. ایشان و آن حالی که به من منتقل میکردند همیشه در ذهن من میماند. حالتی عرفانی و موسیقایی در وجودشان بود که دائم منتقل میشد و عاشقانه هم منتقل می شد.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسین_همدانی
قسمت 2⃣5⃣
✨ کارگر ساختمانی
راوی: وهب همدانی
سال ۱۳۹۰
به یاد دارم پدر در زمینه کار من اصلاً مستقیم دخالت نمیکرد و اصلاً حرفی نمیزد. من کارمند مؤسسه ای دولتی در ورامین بودم و حدود پنج یا شش سال برای کار از تهران به ورامین رفت و آمد میکردم. در صورتی که پدر میتوانست با یک تلفن و توصیه من را به تهران منتقل کند تا این مشکل اساسی من حل شود. ولی این کار را نکرد. در آن زمان شرایط برای من خیلی سخت بود. وسیله نقلیه نداشتم و به سختی با ماشینهای عبوری خودم را به محل کار میرساندم. بعضی اوقات فکر میکردم آسایش و راحتی من و خانواده.ام برای ایشان اصلاً اهمیت ندارد و رفتار پدر را نزد خودم تجزیه و تحلیل میکردم. چندین بار عزمم را جزم کردم که در این زمینه با پدر جدی صحبت کنم. ولی هر وقت به ایشان نگاه میکردم ناگهان خالی میشدم و از کارم منصرف. دهها بار این قضیه برای من اتفاق افتاد؛ همین که با پدرم خلوت میکردم و میخواستم با ایشان صحبت کنم میدیدم نگاه پدر به گونه ای دیگر است.
پدر برای امور زندگی خودش هم همین گونه عمل می کرد. هرگز چیزی برای خودش نیندوخت به من میگفت:
« وهب جان، کارت باید برای رضای خدا باشد. اگر کار برای رضای خدا باشد ارزش دارد. »
می گفت:
« من به این نتیجه رسیده ام که اگر در این مسیر همه با من مخالف باشند می روم یک کارگر ساختمانی میشوم. »
و واقعاً پدر این ظرفیت را داشت که از عقیدهٔ خود دست برندارد؛ حتی اگر قرار بود کارگر ساختمانی شود.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسین_همدانی
قسمت 3⃣5⃣
✨ محبوب گیلانیها
راوی: سردار کمیل
پاییز ۱۳۹۰
از سال ۱۳۶۵ که شهید همدانی به فرماندهی لشکر قدس گیلان منصوب شدند، شور و شعفی وصف ناپذیر میان رزمندگان گیلانی به وجود آمد. از نخستین برکات حضور ایشان ارتقای تیپ به لشکر بود و از آن به بعد جهش و توسعه عملیاتی در آن لشکر رخ داد.
ارتباط صمیمی نیروهای لشکر قدس و شهید بزرگوار، حتی بعد از رفتن ایشان از لشکر، قطع نشد؛ حتی عمیق تر هم شد. چند بار ایشان را برای سخنرانی در یادواره شهدای استان گیلان دعوت کردند که ایشان، با کمال میل، همهٔ دعوتها را پذیرفتند.
شهیدی بود به نام رجب علی آپرویز از شهدای اطلاعات عملیات لشکر از روستایی دورافتاده به نام پهمدان. آرزوی مادر شهید این بود که یادواره ای برای فرزندش برگزار شود و سردار حسین همدانی در مراسم سخنرانی کنند. حسین همدانی، وقتی در جریان موضوع قرار گرفتند برای شاد کردن قلب مادر شهید در مراسم شرکت و سخنرانی کردند. این اخلاق و ویژگیهای شهید همدانی باعث شده بود میان گیلانیها بسیار محبوب باشند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسین_همدانی
قسمت 4⃣5⃣
✨ مثل شهید همت
راوی: موسی سلامت
پاییز ۱۳۹۰
یک روز حاج حسین آمد به آسایشگاه ثارالله به ملاقاتم. خیلی خوشحال شدم از هر دری با هم صحبت کردیم. یادی از شهید همت و متوسلیان و مابقی فرماندهان لشکر ۲۷ شد داشتیم. از شهادت همت صحبت میکردیم. گفتم:
« حاج حسین بیا چشمهایمان را روی هم بگذاریم و فکر کنیم ما هم مثل شهید همت شهید شده ایم. »
و یک دقیقه چشمانمان را بستیم.
اما حالا... سردار همدانی شهید شده و من هنوز هستم. یادش به خیر.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم