🌷اللهم فک کل اسیر 🕊
🔴 #من_زنده_ام
قسمت 8⃣7⃣3⃣
معمای جدیدی برای حل کردن بود. اما قرار بود که ما فقط به هدف اعتصاب فکر کنیم و انرژی اضافی برای هیچ موضوع دیگری صرف نکنیم تا بتوانیم روزهای بیشتری را دوام بیاوریم. حرف نزنیم، فعالیت نکنیم، فکر نکنیم، اشک نریزید تا با هم باشیم. اما چطور این همه زن و دختر ایرانی اینجایند ولی ما از آنها بی خبریم. روژین پانزده ساله در زندان به دنیا آمده یعنی چه؟ یعنی اینها از کی اینجا هستند و از کجا آمده اند؟ پس همسران، پدران و مردان اینها کجا هستند. نه، من میخواهم با آنها حرف بزنم.
گفتم: " مریم همه خواب هستند، اینها اینقدر زدند و رقصیدند که بیهوش شدند، می خواهم بقیه داستان را بدانم.
مریم گفت: " از دایره ی قول خارج نشو، قول دادیم فقط به اعتصاب فکر کنیم و زیاد حرف نزنیم تا از این دخمه بیرون برویم. "
- اما باید بدونیم اینها کی هستند؟
- بازم داری عجله می کنی و دختر شجاع شدی، اصلا شاید این یک دام باشد. اصلا چرا ما را آوردن اینجا، مگه تو سلیمه رو میشناسی؟ تازه من خواهر بزرگ توام و صلاح نمیدونم بری. دیگه بیشتر از این نه انرژی صرف کن و نه چک و چونه بزن.
اما کنجکاوی تک تک سلولهایم را به سوال واداشته بود. همیشه بعد از نماز ساعت زیادی را می خوابیدم اما امروز کنجکاوی خواب را از چشمانم دزدیده بود. منتظر شدم و خوب به صدای خروپف آنها گوش می دادم تا شاید کلمه ای فارسی بشنوم. شاید سلیمه دروغ گفته است. یعنی اینها کرد و عرب ایرانی هستند؟ ای کاش کردی می دانستم.
بعد از ساعتی یکی یکی سرحال بیدار شدند و شروع به گپ و گفت و گو کردند. خیلی بلند حرف می زدند اما همگی عربی صحبت می کردند. حتی کردی هم حرف نمی زدند.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊
🔴 #من_زنده_ام
قسمت 9⃣7⃣3⃣
می خواستم مریم را با خودم همراه و راضی کنم:
" مریم اگر اینها ایرانی باشند ما می تونیم آنها را تشویق به اعتصاب غذا کنیم و هر چه تعداد ما بیشتر باشد زودتر نتیجه میگیریم. می تونیم به آنها بگیم که ما ایرانی هستیم و ما را در چه شرایطی نگه می دارند و با موش ها همنشین هستیم و بجای پلو و خورشت، کتک میخوریم. بالاخره اینها هم زن و همجنس و هم وطن ما هستند. "
- میشه شما از خیر اعتصاب غذای اینها بگذری، اینها اگر امشب شام بهشان ندهند ما را می خورند.
- اما اینها مسلمانند ظهر نماز خواندند.
گفت: " این کله ملق بود، نماز نبود. این رفع تکلیف بود. در هر صورت فعلا دندان روی جگر بگذار. "
زمان را با افکار خودم به سختی و کندی گذراندم تا به شام رسیدیم. روز شان با شام مختصر و نماز مختصر تری به اتمام رسید. روز اول ما هم با آنها به آخر رسید و چیزی دستگیرم نشد. ولی بی اراده چشم هایم روی هم رفت و از این فضا و افکار به رویاهای همیشگی خودم رفتم. برای اینکه به سلیمه بفهمانم من بیدارم هر از چند دقیقه یک بار ناله می کردم و آه می کشیدم. توانستم او را متوجه خودم کنم. نیمه شب صدای دلنشین سلیمه در گوشم صدا داد و قلبم را آرام کرد. از او خواستم با من حرف بزند ولی از من چیزی نپرسد.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊
🔴 #من_زنده_ام
قسمت 0⃣8⃣3⃣
ولی او بی توجه به تقاضای من پرسید:
" از کی اعتصاب غذا هستید؟ "
گفتم: " امروز روز پانزدهم است. "
- می دانید اینجا کجاست؟
- نه چندان
- اینجا بد ترین زندان امنیتی عراق است. خواهر آیت الله صدر، بنت الهدی در اینجشنا به شهادت رسیده. اینجا زنان و مردان زیادی زیر شکنجه شهید شده اند. آن طرف خیابان محلی است که شبانه زندانیان را برای اعدام می برند. اینجا جایگاه ابدی زندانی است.
پرسیدم: " جایگاه ابدی؟ یعنی زندانیان اینجا محکومیت شان معین نیست، یعنی تاریخ آزادی ندارند. اینجا کسی به آزادی و دنیای بیرون فکر نمیکند؟ "
- نه ندارند. اینجا نوزادان به دنیا می آیند؛ جوانان از غصه دق می کنند و می میرند. اینجا خیلی ها اعتصاب غذا کرده اند و به هیچ جا نرسیده اند و دوباره به همین جا برگشته اند. خیلی زیاد دور شوند یک طبقه بالاتر یا یک طبقه پایین تر می روند، ما هم سالهای قبل در سلول های تاریک و سرد و نمور پایین بوده ایم و می دانیم شما کجا بوده و هستید.
او مثل کسی که سالیان درازی است که هم زبان و سنگ صبوری نداشته و دلش پر از حرف و درد است ادامه داد:
" بعد از مدتی با این زندانبان نسبت خویشاوندی و دوستی پیدا خواهید کرد. بستگانتان را به فراموشی می سپارید و آرزوهایتان کوچک و ناچیز می شود و بزرگترین آروزیتان این می شود که خورشید را چند لحظه ببینید یا یک ملاقه شوربا اضافه بگیرید یا فراتر و روحانی تر یک کتاب قرآن یا روزنامه هم به شما بدهند. "
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔴 خانم کمحجابی که به شیشهی ماشین #سردار_سلیمانی میزند...
💠 #سردار_سلیمانی نقل میکند یکبار با دخترم زینب رفته بودیم که میوه بخریم. من داخل ماشین نشسته و منتظر دخترم بودم. هم زمان دختر خانمی که پوشش مناسبی نداشت، با شک و تردید من را نگاه میکرد و به همراهش میگفت: او سردار سلیمانی است؟ همراهش میگفت: مگر ممکن است که چنین شخصیتی بدون گارد و حفاظت بیاید و انکار میکرد. تا آن که نزدیک آمدند و به شیشه ماشین زدند و از من پرسیدند که شما سردار سلیمانی هستید؟ گفتم بله. با تعجب از من خواستند که چیزی به آنها به عنوان یادگاری بدهم. من هم تسبیح دستم را به آنها هدیه کردم. اما دیدم دارند سر آن با هم مجادله میکنند. انگشترم را هم به آنها بخشیدم.
🔴 راوی سرهنگ حمزهای
کجایند مردان بی ادعا😭
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
شهید وحید زمانی نیا @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#دلنوشته
هنوز هم #پهلـــــوان هایی هستند که مرام و معرفتشان زمینه ای شد برای #قهـــــرمان زمان شدنشان.
آن ها که معتقدند کار خیر را خوب است #خدا ببیند .همان هایی که ثابت کردند اگر برای خــدا باشی، خریدارت می شود.
مثل #جـــــوانی که اقتدا به #علی_اکبر_حسـین(ع) کرد و برای دفاع از #حریم_آل_الله راهی شد.
مدافـــــعی که به سبب دعای خیر مادرش ، #محـــــافظ_ســـــردار_دل ها شد..همان ســـــرداری که نامش بر سردرِ دلـها خودنمایی می کند و داغ شهادتــش ، داغترین خبر #رسانه های جهان شد.
خوش به حالت، دوشادوش فرمانده راهی بزم #عشـــــق شدی.
پاداش راهی که انتخاب کردی، مُهر شهـــــادتی بود که بر شناسنامه ات زده شد
چقدر خاطر #اربـاب را می خواستی که #شب_جمعه مانند پسرش #اربا_اربا و همچون مادرش بال و پر سوختـه در آغوشش آرام گرفتی.
مشتاق #زیارت بودی اماچه کسی می دانست روی دست هزاران عاشــق ، دوراهی #بین_الحرمین نصیبت می شود و پس از آن به زیارت #شش_گوشه و #علمدار می روی.
به کشورت برگشتی و #امـام_رضـا میزبانت شد😓
منتظـــر خوبی بودی که با بغــضِ #نائـــــب_امـــــام_زمـــــان #نماز بر پیکر مطهرت خوانده شد و پس از آن در #حرم_حضرت_عبدالعظیم (ع)آرام گرفتی.
چه زیبا #عاقــبت-بخـیر شدی .شاید هم از دعای پـــدری بود که این روزها #طعنه عده ای کوردل دلــش را به درد آورده بود..
راستی عجب #صبری دارد تازه #عروسـت که باقی روزهای زندگی اش را به یاد دوماه با توبودن ،با #اشک_چشـم و آه دل باید سپری کند.
به مناسبت دل تنگی هایمان برای #شهید #وحید_زمانی_نیا
تاریخ تولد: ۱۳۷۱/۴/۳۰
تاریخ شهادت:۱۳۹۸/۱۰/۱۳
محل شهادت: عراق
محل دفن: شبستان حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)
.
شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
☘☘☘
آدمین نوشت...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم