🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#معرفینامه
#شهید_مدافع_حرم_عباس_دانشگر
نام و نام خانوادگی : عباس دانشگر
فرزند : مومن
تاریخ تولد : ۱۸اردیبهشت ۱۳۷۲
محل تولد : سمنان
تعداد خواهر و برادر : دو برادر و یک خواهر
وضعیت تاهل : متاهل (دو ماه نامزد)
لقب : کمیل
میزان تحصیلات : کارشناسی
شغل : پاسدار
نیروی ارگان : سپاه
تاریخ اعزام : اردیبهشت ۱۳۹۵
مسولیت در جبهه : فرمانده گروهان
درجه : ستوان دوم
محل شهادت : جنوب حلب سوریه
تاریخ شهادت : ۲۰ خرداد ۱۳۹۵
آدرس مزار : سمنان - امامزاده علی اشرف(سلام الله علیه)
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🌼🍃🌼💢🍁
🍁🍃🌼💢🍁
🍁🌼💢🍁
🍁💢🍁
🍁🍁
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#زندگینامه۱
#شهید_مدافع_حرم_عباس_دانشگر
عباس دانشگر فرزند مؤمن هیجدهم اردیبهشت سال یک هزار و سیصد و هفتاد و دو در شهرستان سمنان در خانواده ای متدین به دنیا آمد. او در همان کودکی شجاع و نترس بود پدرش او را به همراه خود به مسجد می برد حضور او در مسجد و بسیج باعث شد که رفتار و گفتارش با اخلاق اسلامی زینت داده شود. او در همان ابتدا با احکام اولیه و قرآن و تعالیم دینی آشنا شد.
از آنجایی که همیشه خنده بر لب داشت رابطه صمیمی و عاطفی با دوستانش پیدا کرد. آنقدر گرم و صمیمی بود که در اولین برخورد هر کس شیفته او میشد، از سن هشت سالگی به بعد مرتب در نماز جماعت شرکت می کرد و با دوستانش هر سال در اعتکاف شرکت می کرد.
حضور او در جلسه دعای کمیل و دعای ندبه چشم گیر بود. او در بیشتر سخنرانی که در مسجد بود شرکت
می کرد این حضور فعال او زمینه ای برای ساخته شدن شخصیت اجتماعی و معنوی او در سال های بعد شد. او در دوران تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان جزء شاگردان ممتاز کلاس بود. برای ارتقاء تحصیل خودش تلاش زیادی کرد. او با اراده ای قوی که در ادامه تحصیل داشت توانست با رتبه عالی در دانشگاه سمنان در رشته مهندسی کامپیوتر(نرم افزار) قبول شود و از طرفی به خاطر دور اندیشی و عشق و علاقه که به سپاه پاسداران داشت در آزمون دانشگاه امام حسین(علیه السلام) هم شرکت کرد و قبول شد. او یک هفته ای در فکر بود که کدام یک را برگزیند. اکثر دوستان و آشنایان به او پیشنهاد دادند که در رشته کامپیوتر ادامه تحصیل بدهد ولی او به این نتیجه رسید که دانشگاه امام حسین (علیه السلام) که یک دانشگاه انسان سازی است انتخاب کند. به دیگران می گفت : من دوست دارم برای خدمت به اسلام وارد سپاه پاسداران شوم .
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🌼🍃🌼💢🍁
🍁🍃🌼💢🍁
🍁🌼💢🍁
🍁💢🍁
🍁🍁
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#زندگینامه۲
#شهید_مدافع_حرم_عباس_دانشگر
او در پنجم مهر ماه سال یک هزار و سیصد و نود وارد دانشگاه امام حسین(علیه السلام) شد. بعد از سپری کردن دوره ی آموزش افسری به خاطر فعالیت های فرهنگی او در دانشگاه مورد توجه سردار اباذری جانشین فرماندهی دانشگاه قرار گرفت و در دفتر جانشین فرماندهی دانشگاه مشغول به کار شد. او با استفاده از فضای معنوی دانشگاه و با مطالعه توانست بنیه ی اعتقادی و اخلاقی خود را روز به روز کامل تر کند. در این مسیر سردار اباذری معلمی دلسوز برای او بود. از دست نوشته های مناجات او با خداوند متعال برمی آید که در او تحول عظیمی رخ داده بود و پیوسته خود را در محضر خدا می دید و از اعمال روزانه خودش حساب می کشید.
او در این دوران سه بار در پیاده روی اربعین حسینی در کربلا شرکت کرد و چندین بار برای تعالی روح خود به قم و مشهد مقدس مسافرت
کرد. او در بیست و سوم بهمن سال یک هزار و سیصد و نود و چهار دختر عموی خود را به همسری برگزید و صیغه موقت خوانده شد. چند صباحی از دوران نامزدی نمی گذشت که عزم سفر به سوریه کرد. سردار اباذری به او گفت : شما تازه صاحب همسر شدی ولی او با اصرار زیاد داوطلبانه در اول اردیبهشت سال یک هزار و سیصد و نود و پنج عازم سوریه شد. دوستانش به او گفتند شما چگونه در مدت دو ماه نامزدی
می خواهی به سوریه بروی او گفت :
می ترسم زمین گیر شوم و توفیق از من سلب شود. او اعتقاد داشت حضور در جبهه مقاومت واجب عینی است و باید از حرمین شریفین با تمام توان دفاع کنیم. روزهای پایانی مأموریت او بود مدت پنجاه روز در محور های متعدد درگیری حاضر می شد و در سخت ترین شرایط در نزدیکی دشمن دلاورانه می جنگید. او در بیستم خرداد یک هزار و سیصد و نود و پنج در حالی که بیست و سه بهار از سن او می گذشت در منطقه خلصه در حومه جنوبی استان حلب سوریه با موشک تاو آمریکایی به شهادت رسید. پیکر مطهرش پس از تشییع باشکوه در دانشگاه امام حسین(علیه السلام) به زادگاهش سمنان آورده شد و در شهرستان سمنان هم پس از تشییع مردم شهید پرور در امامزاده حضرت علی اشرف(سلام الله علیه) به خاک سپرده شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد...
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🌼🍃🌼💢🍁
🍁🍃🌼💢🍁
🍁🌼💢🍁
🍁💢🍁
🍁🍁
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#زندگینامه۳
#جوان_مومن_انقلابی
#شهید_مدافع_حرم_عباس_دانشگر
جانشين دانشگاه امام حسين
(علیه السلام) با اشاره به شهادت
عباس دانشگر اين شهيد والامقام را نمونه بارز جوان مؤمن و انقلابي دانست و گفت : جوانان امروز پای انقلاب ايستادهاند. شهدای مدافع حرم به وظيفه خود در قبال دفاع از حرم اهلبيت(علیهم السلام) عمل کردهاند و اگر ما ماندهايم بايد گفت که ما جامانده از قافله آنانيم.
از وقتی که عباس دانشگر به ظاهر از پیش ما رفت ،آثار و برکات و نشانه های حضور عباس در دانشگاه امام حسین (علیه السلام) کاملا قابل مشاهده است . بسیاری از گره های بزرگ کاری مارو عباس باز کرده و خیلی از کارهایی که خود عباس در دانشگاه شروع کرده بود
و پایه و اساس کار رو تشکیل داده بودازجمله کارهایی که خودش یکی از مشاورانش بود حالا به برکت وجود عباس بعد از شهادت نیز این کارها دارد به نحو احسن پیش میرود.
#راوی_سرداراباذری
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🌼🍃🌼💢🍁
🍁🍃🌼💢🍁
🍁🌼💢🍁
🍁💢🍁
🍁🍁
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#تهذیب_و_ورزش
#شهید_مدافع_حرم_عباس_دانشگر
عباس مصداق بارز تحصیل تهذیب و ورزش بود که حضرت آقا فرموده بود ؛
عباس از موقعی که راهنمایی بود به ورزش کنگ فو میرفت ؛ فوتبال و والیبال خوبی هم بازی
می کرد ؛ و بعد ها که دبیرستان بود باهم ورزش چریک میرفتیم ؛ دور استودیو تختی می دویدیم و ورزش می کردیم ؛ اواخر هم یادم است شب ها کفش ورزشی پا می کرد و تنهایی می رفت ورزش میکرد؛ دور میدان مطهری سمنان می دوید ونرمش میکرد.
#راوی_دوست
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🌼🍃🌼💢🍁
🍁🍃🌼💢🍁
🍁🌼💢🍁
🍁💢🍁
🍁🍁
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
مداح بود.
تمام روضهها را از بَر بود.
انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش میآمد!
مخصوصا روضه علی اکبر(ع)
ماشین که منفجر شد، همه مات و مبهوت مانده بودند. همین دو دقیقهی قبل روحالله به رویشان لبخند زده و گفته بود: «اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر شهادت رو روزیم میکنه»
حالا چطور میتوانستند باور کنند ماشینی که جلوی چشمانشان میسوزد، قتلگاه رفقایشان است؟!
صدایش که از شدت بغض دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد:
«خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما عاشق شهادتیم...»
رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد!
پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش را جمع کند. خب! فرمانده بود.
غیرتش اجازه نمیداد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند.
گلهایش را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را بویید و بوسید.
زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید!
اما، امان از آن لحظهای که میخواست برخیزد!
باز هم روضه:
« الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکست»
کمرش خم شده بود.
دیگر نمیتوانست راست بایستد.
۳ روز بیشتر طاقت نیاورد.
پر کشید سوی #شهیدان ،سوی #سالار_شهیدان
#شهیدان #محمدحسین_محمدخانی
#روح_الله_قربانی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم