eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
298 دنبال‌کننده
31.4هزار عکس
4.8هزار ویدیو
32 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
💐عشق است ، بہ راهِ عاشقے سردادن جان وتـنِ خود ، براے دلبر دادن❤️ 🌷آمالِ تمام نوڪران ، این باشد سر را ،بہ رهِ دخترِ حیدر دادن🕊 🌹 (مهدی)_موسوی_امین ...🕊 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
شهــادت ... پایان نیست ؛ آغاز است تولـدی دیگـر است ، در جهانی فراتر از آنکہ عقــل زمینـــی به ساحت قدس آن راه یابد ... 🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊ای شهید ؛ گـذر زمــان ، همه چیز را با خود می‌برد جز ردّ نگاه تــو را ..... 🌹 ..🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹🕊 ✍شهید مهران خالدی متولد ۲۶ خرداد سال ۱۳۵۲ درتهران متولد شد پدرش متولد همدان و  سرهنگ بازنشسته ارتش جمهوری اسلامی و مادرش خانه دار است.یک برادر بزرگتر از خودش و برادری کوچکتر از خود داشت.شهید خالدی از همان سنین کم مشغول خدمت در گروه های جهادی بود از ۱۶ سالگی به عضویت جمعیت هلال احمر ایران در آمد و سال های متوالی درتعطیلات عید نوروز و ۳ ماه تعطیلات تابستانی بین شروع کلاس و درس و مدرسه به همراه دوستانش در هلال احمر به جاده ها رفته وبه مسافران خدمت می کردند.پدرش می گفت:علاقه زیادی به کار و فعالیت در هلال احمر و خدمت رسانی به مردم داشت و در تعطیلات عید و تعطیلات تابستانی که هم سن و سالانش مشغول تفریح و خوشگذرانی بودند او باشوق به ماموریت های جهادی هلال احمربه جاده های شمال اعزام می شد و به مسافران خدمت می کرد. وی در ماجرای زلزله سهمگین رودبار هم حضور داشت و همیشه از اتفاقات آن دوران صحبت می کرد برای سربازی به سپاه رفت و سپس هم در همان جا استخدام و مشغول به فعالیت شد در سال ۱۳۷۲ به استخدام رسمی سپاه پاسداران در قسمت سپاه قدس در آمدند در دانشگاه به آموختن مترجمی زبان انگلیسی پرداخت و بعد از دریافت کاردانی به دلیل مشغله های بالا کاری درس دانشگاه را رها کرد.سال ۱۳۷۵ ازدواج کرد و در پاییز  ۱۳۷۷ صاحب فرزند دختر به نام فاطمه  شد و ۸ سال بعد در زمستان سال ۱۳۸۵ برای بار دوم پدر شدند و صاحب پسری به نام محمدحسین شدند.  🌴با آغاز جنگ در سوریه عزم رفتن به میدان کرد و از سال ۹۰ بصورت مقطعی و چند روزه عازم سوریه میشدند تا اینکه مهر ماه سال ۹۵ بود که به مدت ۹ ماه برای دفاع از حرم عمه سادات و سه ساله اباعبدالله الحسین به سوریه رفت ودر شهر های حلب و تدمر مشغول جهاد شد. به دلیل شهادت دوستانشان به شدت بهم ریخته و ناراحت بودند.بعد از پایان این ۹ ماه به تهران بازگشتند.ایشان همش ناراحت بودند و بهم ریخته و می گفتند حتما یک اشکالی در من وجود دارد که رفتم و برگشتم و هیچ اتفاقی برایم نیفتاد. آرزوی شهادت در سر داشتند و ذکر همیشگی قنوتشان" اللهم الرزقنا شهاده فی سبیلک"بود.همیشه می گفتند که اول و آخر که همه قرار است بمیریم حیف نیست که همینطوری و بی معنی از دنیا برویم؟ به همسرشان همیشه می گفتند که برایم دعا کن شهید شوم تو اگر دعا کنی میشود.  🌾بعداز آن ۹ ماه که بازگشتند پوستشان دچار حساسیت شد به طوری که روی گردن و پاها تاول های بزرگ میزد و زخم میشد چندین بار به دکتر پوست مراجعه می کردند و آزمایش های مختلف دادند اما پزشکان تشخیص و علتی برای این زخم ها پیدا نمیکردند تا اینکه در سال ۹۸ بود که بعداز آزمایش های متعدد مشخص شد که  به دلیل حضور در مناطق جنگی و بمب های شیمیایی گروه ملعون داعش شیمیایی شده اند  و ۳۵ درصد از ریه شان از بین رفته است.تیر ماه سال ۹۹ مجدد به سوریه اعزام شدند و در دمشق مستقر بودند و به شهرای مختلف مثل بوکمال و دیر الزور و حماه ماموریت می رفتند در این مدت این زخم های پوستی شدت شان چند برابر شد اما بخاطر مشغله شدید کاری شون نتوانستند پیگیری کنند.  🌷هفته آخر بهمن ماه بود جراحت و زخم ها به اوج خود رسید و تنفسشان دچار مشکل شد در دمشق شروع به درمان و مداوا کردند اما بی اثر بود و حالشان به شدت وخیم و در نهایت در بامداد روز پنج شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۹ به علت مجروحیت ناشی از  فیض رفیع شهادت نائل آمدند. 🌹 ...🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🎙روایتی خواندنی از نحوه شهادت شهید مدافع حرم از زبان همرزم شهید ⏰ساعت ۱۲ دوم اردیبهشـت ماه که مصادف با شب شهادت امام موسی کاظم (ع)بود به منطقه شیحه(ریف حماء) رفتیم آنجا مقر فرماندهی بود که استراحت کردیم. ⏰ساعت ۳ بامدادبود که به سمت منطقه عملیاتی سوبین(ریف حماء)حرکت کردیم 🌙هوا نسبتاً داشت روشن می‌شـد که عملیات آغاز شد. 🌾بعد از اتمام کار از فرماندهی اجازه گرفتم که به اتفاق جمعی از بچه‌ها برای تفحص شهدایی که در عملیات قبـل نتوانتسیم به عقب منتقل کنیم به منطقه جنوب حلفایا برویم که او هم موافقت کرد. 🌴جمعی از دوستان از قبیل یک نفر از اطلاعات دو نفر از تخریب و شهید حامد بافنده و یک نفر دیگر از دوستان به سمت جنوب حلفایا حرکت کردیم.البته چون می‌خواستیم شـهید بیاوریم دستکش و برانکارد و پتو به همراه خود بردیم. ⏰حدود ساعت ۱۰ بود که به  جنوب حلفایا رسیدیم و وارد محدوده‌ای شدیم که شهید داده بودیم.بعد از بررسی ابتدایی متوجه پیکر مطهر یک شهید فاطمی شدیم.با توجه به احتمال تله بودن شهید توسط تکفیری‌ها ابتدا تخریب ‌چی‌ها بررسی کردند که محدوده شهید امن هست یا نه. 💐باز هم شروع کردیم به بررسی منطقه که ابتدا پیکری پیدا نشد،اما در راه برگشت کنار یک تانک سوخته متوجه پیکر دیگری از شهدا شدیم،بلافاصله بررسی‌های لازم انجام شـد و من کنار پیکر مطهر شهید نشستم. 🌷درهمین حین بچه‌های تخریب و شهید بافنده از من فاصله گرفتند و ابتدای یک جاده خاکی به سمت خودروی خودمان قدم می‌زدند. 🌹من همچنان کنار پیکر شهید نشسته بودم که ناگهان صدای انفجار همه جا را فرا گرفت.بلند شدم ابتدا دو تخریب‌چی را دیدم که ناله می‌کردند و به آن طرف‌تر توجه کردم دیدم شهید حامد بافنده وسط همان جاده خاکی رو به آسمون دراز کشیده و دستهایش باز بود و متاسفانه ترکش به شاهرگش اصابت کرده و خون‌ریزی شدیدی دارد.😭بلافاصله با دیدن محل خون‌ریزی،دستم را روی شاهرگش گذاشتم و دکتر رو صدا زدم.🚑مجروحین را تحویل آمبولانس دادیم و به سمت بیمارستان حرکت کرد. بیمارستان شلوغ بود. 🕊پشت در اتاق عمل منتظر بودم و شروع به قرائت زیارت عاشورا کردم. زیارت عاشورایم که تمام شد من فقط قدم می‌زدم.لحظاتی گذشت که رفیقمان از سالن بیرون آمد و شروع کرد به گریه کردن.من هاج و واج مانده بودم چی شد؟ شوک‌زده بودم،نکنه حامد شهید شده؟ رفیقمان را در بغلم گرفتم که آرامش کنم اما او شدید گریه می‌کرد و می‌گفت جواب دخترش را چی بدهم؟😭 🥀تاریخ شهادت:۱۳۹۶/۰۲/۳ روز شهادت امام موسی کاظم(ع) 🕊محل شهادت:حما(سوریه) 🌹 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍شهید حاج احمد غلامی دهم آذر ۱۳۵۶ در روستای خوش ییلاق شهرستان آزادشهر در خانواده مذهبی که پدربزرگ ایشان نیز که به لقب آخوند معروف بودند، متولد شد.دارای سه برادر و سه خواهر بودند و با اینکه پسر سوم خانواده و فرزند سوم بودند،از همان کودکی مسئولیت پذیر بودند و تا زمان ازدواج نیز مسئولیت سروسامان دادن خواهران و برادرانش را داشتند و حتی به همین خاطر دیرتر از برادر کوچکشان ازدواج کردند.سال ۸۳ ازدواج کردند و سال ۸۵ اولین فرزندشان به دنیا آمد، وی دارای دو دختر به نام های ملیکا و متینا می باشد. 🌷در ۳ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶ در نبرد با نیروهای تکفیری در منطقه تَل تَرابیع سوریه در حال جستجوی همرزم جامانده خود بود که ناگهان مورد هدف تروریست‌ های تکفیری قرار گرفت و به فیض شهادت نائل گشت. 🌹 🕊 •┈••✾◆🍃🌺🌸🍃◆✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
دل را . . . بہ فدای قدمت می ریـزم یڪ بارِ دگر ، اگر تـو تڪرار شوی ◻️تاریخ ولادت: ۱۳۶۷/۰۲/۰۲ ◻️محل ولادت: تبریز ◻️تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۰۲/۰۴ ◻️محل شهادت: جنوب غرب حلب_سوریه ◻️تک تیر اندازی ◻️فعالیت درگردانهای عاشورا ◻️فعالیت درگردانهای امام حسین ع و امام علی ع یگان عمار ◻️مربیگری نظامی(سلاحهای سبک و سنگین, تاکتیک, جنگ شهری , تخریب و…) ◻️مربیگری ورزشی(شنا, غواصی, دفاع شخصی, صخره نوردی, پاراگلایدر, فوتبال) ◻️فعالیت دررشته های ورزشی(فوتسال, راگبی, تیراندازی, پینت بال, چتربازی, صخره نوردی و راپل) ◻️ تحصیل در رشته تربیت بدنی در سطح کارشناسی و ثبت نام در مقطع کارشناسی ارشد(مدیریت تربیت بدنی) ◻️حضور فعال در مقابله با فتنه ۸۸ برای مقابله با اغتشاش گران و جانبازی از ناحیه دست @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
: عاشورا را ؛ فراموش نڪن جاماندگان ڪربلا را هـمین بهـانہ هـا زمین گیر ڪرد ◻️تاریخ ولادت: ۱۳۵۶/۰۶/۰۲ ◻️محل ولادت: مراغه_آذربایجان شرقی ◻️تاریخ شهادت: ۱۳۹۲/۰۲/۰۹ ◻️محل شهادت: حلب_سوریه : وقتی تصمیم به رفتن گرفت من سعی کردم مانع او شوم، اما قبول نکرد. گفتم حداقل صبر کن و مدتی دیگر برو، چون قرار بود تا مدت کوتاهی دیگر فرزند دوممان به دنیا بیاید؛ اما علی به هیچ وجه کوتاه نیامد و حرف هایی به من زد که هر منطق و استدلالی در مقابل آن رنگ می باخت؛ به من گفت واقعه ی عاشورا را فراموش نکن که خیلی ها بهانه ها آوردند و زمانی که باید شتاب می کردند وظیفه ی خود را به بعد موکول کردند و گفتند بعدا اقدام می کنیم اما آن ها بعدا هرگز فرصت پیوستن به قافله ی کربلا را پیدا نکردند؛ درواقع همین بهانه ها زمین گیرشان کرد. و دو یادگار به جا مانده از شهید هستند. شهید کنعانی در گلزار شهدای گلشن زهرای مراغه تا ظهور حضرت حجت آرام گرفته اند. 🕊🍃 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💐 شهیدے ڪه سه بار به درجه رفیع جانبازے رسید و درنهایت در تاریخ ۱۳۹۵/۲/۱۹ ساعت ۵ صبح در جبهه شهید شد. 🎋خانواده بنده وقتی فهمیدند که آقا جواد یک پاسداراست و مدام به ماموریت می رود بسیار حساس شدند و برای من سختی های چنین زندگی را متذکر شدند و از من خواستند تا خوب فکر کنم و با دقت تصمیم بگیرم. ☘ برای اینکه درست تصمیم بگیرم خیلی خوب فکر کردم و حتی فکر فقدان ایشان بر اثر شهادت را هم متصور شدم. کاغذی برداشتم و روی آن تصمیمات و دلایـل ازدواج با آقا جواد را مکتوب نوشتم که نکند در حین زندگی آن ها را فراموش و احساس پشیمانی از انتخابم کنم. نوشتم که عمر دست خداست اگر با کسی دیگر هم ازدواج کنم ممکن است بر اثر مرگ طبیعی از دنیا برود و هر کس ممکن است که چقدر عمر کند. 🍃 نوشتم باتکیه برآیات و سیره ائمه (ع) ازدواج با مجاهدان خدا موجب رضایت خداست و ازدواج با یک انقلابی خود به گونه ای کمک به انقلاب و اسلام است. 🌿نوشتم چطور یک زندگی پر اضطراب برای خدا را با یک زندگی آرام عوض کنم، حتی به ایشان گفتم که اگر روزی مانع رفتنت به ماموریت شدم آیه ۴۲ سوره توبه را به من یادآوری کن تا فراموشم نشود که مومنان بایدجهاددر راه خدا را از خانواده و زندگی خود بیشتر دوست داشته باشند. ✍راوی:همسر شهید 🌹 🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
: به‌راستی شهــدای‌مان . . . آن انسان‌های راستینی هستند ڪہ سایه ستایش فرشتگانند و خداوند به شهیـد و رقص خونینش در جبهه‌ هایِ نبرد فخر می‌فروشد و آیه تبارڪ‌الله و احسن الخالقین نازل می‌ڪند ... شهیـــد پیرو حسینـی است ڪہ خون خـدا و ثـارالله است. 🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
دیده بان ... با اینکه تخصص بالایی داشت ولی با درخواست خودش دیدہ‌ بان گـروہ آتشـبار شد ..! ساعت‌ها پشت دوربین دیده‌بانی میکرد، قرار بود در منطقه‌ای عملیات انجام بگیرد ولی محسن مانع آن عملیات شد. گفته‌بود در این منطقه زن‌وبچه دیده است، خیلی دقـت داشت طوری گرا بدهد که خونی به ناحق ریخته نشود... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊 💐یادم هست یک روز دیدم محمد نوروزی در منطقه با اضطراب و دوان دوان داخل اتاق می‌آمد.باعجله تجهیزات مربوط به پانسمان را برداشت و رفت. همراه او رفتم دیدم دو تا از بچه‌های کوچک سوری بیرون از مجموعه زمین خورده بودند و زیر زانوی یکی از آن‌ها شیشه فرو رفته بود.چند نفر دیگر او را به زور نگه داشته بودند که با حرکت شیشه آسیب بیشتری به بدنش وارد نشود. محمد سریع رفت شیشه را از پای بچه بیرون کشید.جای آن را بخیه و پانسمان کرد.با حس پدرانه با این بچه‌ها برخورد و آن‌ها را نوازش میکرد. 🌷شهید محمد نوروزی آنقدر برای این بچه‌ها نگران بود که انگار از خانواده خودش هستند.می‌گفت خدا را شکر که این توانایی را به من داده که بتوانم به وسیله آن به مردم خدمت کنم حالا چه سوری و چه ایرانی و همیشه شکرگزار این موضوع بود. ✍به نقل از:همرزم شهید 🥀با تمام معرفت . . . می گویم اینڪ یا حسین"ع" عاقبت این جان ناقابـل فدای زینب "س" است🕊😔 🌹 ......🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم