eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
صد مرده زنده می شود از شوق دیدنت آقای ما معلم عیسی بن مریم است @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
جــانم حسیــــــــن طوفــان شروع می شـد و حیران نبود نـــوح چـون ذکـر "یـٰا قَدیـمُ بحـَقِّ الْحسَیـــْن" داشـت السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 🌺🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
چقدر زیباتر می شود طبیعت ،     با گلِ لبخندهای شما، لبخندِ عزیزانی که تکرار نخواهد شد... صبـحتون شهـدایـی🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰 وصیت شهید؛ وصیت بنده به همکارانم این است که بخاطر مشکلات دنیا و کمبود حقوق و مزایا و زن و بچه از یاری‌نمودن دین خدا که همانا اسلام عزیز است دست برندارند و در کارهای محوله کوتاهی نکنند و همان‌طور که امام بزرگوار فرمود: پشتیبان ولایت‌فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد. پس شما عزیزان هم در این امر کوتاهی نکنید و پشتیبان رهبر عزیز (پسر فاطمه زهرا سلام‌الله علیها ) باشید و همیشه حرف‌های او را کامل گوش کنید و پیرو ایشان باشید. عزیزان من، بنده از زمانی که تصمیم گرفتم جزء مدافعین حرم باشم به قرآن رجوع نمودم و از آن کمک خواستم که آیه‌ی ۳۹ سوره حج آمد و در آن تأکید شده بود به مسلمانان زمانی که به مدینه هجرت نموده‌اند با توجه به جنگ و ظلمی که به آن‌ها روا شده قدم بردارند و مبارزه کنند و در پایان از همه همکارانم حلالیت می‌طلبم. ۹۴/۱۰/۱ شهید ماشاالله شمسه🌷 شهادت: ۱۳۹۵/۱/۱۳ ، خانطومان سوریه @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در لحظه‌ی خندیدن خورشید، سرم را دادم تا چشمِ حرامیان  بچرخید، سرم را دادم بر سفره‌یِ سالارِ شهیدان که نشستم با ذوق چون حضرت آقا، مرا دید، سرم را دادم خاطراتی از شهید محسن حججی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 قسمت 6⃣6⃣ یکی از مواردی که محسن برای آن اهمیت بالایی قائل بود، بحث مطالعه و کتاب‌خوانی بود. او به این امر واقف بود که مشکل امروز جامعه‌ی ما فقر مطالعه است. لذا با دستگاه‌های مختلف ارتباط می‌گرفت تا بتواند این امر را نهادینه کند. به طور مثال وقتی امام‌جمعه را می‌دید از او می‌خواست که در خطبه‌ها بحث مطالعه را مطرح کند. خودش به صورت حضوری به مدارس می‌رفت و به دانش‌آموزها کتاب می‌داد تا قدمی در این راه برداشته باشد. محسن، عجیب اهل نماز اول وقت بود. بعضی مواقع دیگر کفر آدم را بالا می‌آورد. وسط کار یک دفعه می‌دیدی می‌رفت برای نماز. حتی روز جشن عقدش رفت داخل اتاق و نماز خواند. به او گفتم: « حالا یه روز نمازت رو دیر بخونی مشکلی پیش نمیاد! » اما او کار خودش را می‌کرد. یادم هست رفته بودیم استخر یک باغ. محسن پرید توی آب، اما وسط آب تنی گفت: « اذان شد باید برم نماز بخونم هرچه به او گفتیم حالا خیس هستی بعد نمازت را بخوان، قبول نکرد و رفت. » 🗣 راوی: حسینی (دوست‌شهید) ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 قسمت 7⃣6⃣ اتاق محسن بوی جبهه می‌داد. دور تا دورش را چفیه‌های لوزی‌لوزی با سربند و پلاک‌های متفاوت زده بود. عکس شهید احمدکاظمی هم وسط آنها بود. یک مشت خاک گذاشته بود آن جا که می‌گفت آن را از شلمچه آورده است. داخل قفسه‌های کتابخانه‌اش پر بود از کتاب‌های دفاع مقدس و رمان. وقتی شنیدم محسن می‌خواهد وارد سپاه شود، تعجب کردم. او را می‌شناختم. آدمی نبود که زیر بار کار دولتی برود. کار فرهنگی را بیشتر از هر چیزی دوست داشت. وقتی دیدمش گفت: « به اصرار خانمم قبول کردم به سپاه برم. » خیلی هم اذیتش کردند تا وارد سپاه شد. اول از همه به رشته‌ی برقش گیر دادند. گفتند این رشته به درد ما نمی‌خورد. محسن رفت تبصره‌ای پیدا کرد و قبول کردند. بعد به دندان‌هایش گیر دادند که باید ترمیم و عصب‌کشی شود. با بدبختی، پول قرض کرد و دندان‌هایش را درست کرد. وقتی وارد سپاه شد به دلیل علاقه‌اش به کار عملی به واحد زرهی لشکر نجف اشرف رفت. 🗣 راوی: همتی‌ها ( دوست‌شهید) ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 قسمت 8⃣6⃣ در اردوهای جهادی محسن خیلی کار می‌کرد. برای بچه‌ها کلاس می‌گذاشت و در کارهای بنایی هم کمک می‌کرد. او نیم ساعت قبل از پایان کار می‌رفت حمام می‌کرد و تیپ میزد، می‌آمد توی جمع بچه‌ها. من در اردو فیلم‌بردار و عکاس بودم. پدرم در می آمد تا محسن را بنشانم و از او فیلم بگیرم. سریع در می‌رفت. این چند تا فیلمی هم که از محسن درآمده که در آن درباره اردوی جهادی صحبت می‌کند را من گرفتم. یک بار که در اردو به زور نشاندمش پای دوربین. گفت: « خب! چی چی بگم؟ » گفتم: « حست روبگو. » گفت: « بسم الله الرحمن الرحیم حسّش که؛ والله چه حسی داره! حسّی که نداره به اون صورت. حالا یه جورهایی هم قشنگ هست؛ چرا، کارش قشنگ هست. خیلی خوشم اومده از بُعد جهادی، کلاً ببین یه چیزی که هست اردوی جهادی باید، [شنیدی] میگن علف باید به دهن بزی شیرین بیاد؛ اردو جهادی هم باید به دهن طرفی که میاد شیرین بیاد؛ حالا چه می‌خواد بنّایی بکنه، چه میخواد کار فرهنگی بکنه، چه میخواد بره کار آموزشی بکنه. به نظر من بحث کار نیست، بحث اون خدمتیه که می شه رسوند. حالا بازم [اگر بخوام بگم اردوی جهادی] خیلی خوب بود. [ شاعر] می‌گه: آسمان فرصت پرواز بلندی است ولی قصه این است چه اندازه کبوتر باشیم بسم الله. » 🗣 راوی: نجفیان (دوست‌شهید) ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 قسمت 9⃣6⃣ صحبت های محسن حججی در جریان یکی از اردوهای جهادی بسم الله الرحمن الرحيم اللهم عجل لولیک الفرج ما حالا [اگر بخوام] به صورت اختصار [بگم]، خداروشکر می‌کنیم اول که تونستیم بیایم توی این اردو. [البته] یه جورایی اصلاً قرار نبود بیایم؛ حتی تا روز آخرش. حالا بماند چه جوری اومدیم. ولی خب ما با پیش‌رو هم اومدیم. یعنی وقتی که قرار نبود بیایم، اومدیم، یه جورهایی هم بیشتر از همه اومدیم. خیلی هم خدا رو شکر می‌کنیم. یه چند تا برداشتی که خیلی به دلم نشست و خیلی ناراحت شدم به خاطرش یکی بحث انتظار بود. ما همه جوره توی اردو فکر می‌کردیم خداشناسی، خودسازی، خدمت به خلق، فرهنگی، همه نوع [کار رو داریم انجام میدیم]؛ ولی فکر کنم - خودم رو میگم- توى بحث انتظار یه کم، کم کار کردیم؛ حالا چی کار کنیم واسه امام زمان‌مون (عجل الله تعالی فرجه). چه جوری منتظر واقعی باشیم، آدابش، نشونه‌هاش از این چیزها. یه دو تا درسی که گرفتم یکیش این بود که زود قضاوت نکنیم. یعنی حالا بعضی‌ها کوچیک، بزرگ به ظاهر کم کار می‌کردن، ولی توی باطن یه سری کارها کردن که حتی ما که خیلی ادّعا می‌کنیم نتونستیم انجام بدیم؛ و یه چیزی که خیلی به دلم نشست و توی پیشرو بیشتر دیدمش این بود که ما وقتی بین مردم روستا که تاب می خوردیم و دعوت می‌کردیم که بیاید کمک بدید و کار کنید... 🗣 راوی: شهید حججی ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 قسمت 0⃣7⃣ صحبت‌های محسن حججی در جریان یکی از اردوهای جهادی و [ما] می‌خوایم [ برای شما] مسجد بسازیم و ما اومدیم این جا، حالا چهار تا منّتم سر اونها می‌ذاشتیم که ما از شهر اومدیم و اومدیم کمک شما بدیم و از این حرفا؛ اونا یه جورایی پیش خودشون ما رو به عنوان یه ناجی در نظر گرفته بودن فکر کرده بودن - حالا همونی که آقای شکراللهی¹ گفت - خدا ما رو از آسمون فرستاده که بیایم فقط کمک اینا بکنیم. ما که از پیششون می‌رفتیم پیش خودم فکر می‌کردم می‌گفتم اینا دیگه چه آدمایی هستن که ما رو این جوری فرض کردن میگن حالا ... یا ما خیلی خودمون رو دست پایین گرفتیم یا اینا دیگه خیلی ما رو بزرگ فرض می‌کنن. ولی خب قدر خودتون را بدونید خیلی جای خوبی اومدیم. من خیلی اردوها با مؤسسه اومده بودم ولی بهترین اردویی که می‌تونم بگم توی مؤسسه اومدم تا الان و پارسال هم نتونستم بیام همین اردوی جهادی بود. یکی از رفیقای ما یه حرفی توی خدمت گفت: « [که] خداشناسی توی انزوا، هنر نیست. » ما یه جورایی آسمون دورک² رو به دلمون نشسته، یه جورای می‌گیم دورک قشنگه، دورک قشنگه؛ اردوی جهادی، خدا رو توی اینجا پیدا کردیم ما...   ما اینجا از شهر دوریم، به خدا نزدیکیم؛ ولی اگه بتونیم توی همون شهر خودمون خدامونو داشته باشیم فکر کنم بیشترین جهاد رو کرده باشیم. ___________________________ ۱. مجید شکرالهی یکی از اعضای مؤسسه شهید احمد کاظمی ۲. روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان لردگان در استان چهار محال و بختیاری 🗣 راوی: شهید حججی ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم