🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #دلتنگ_نباش
🌹زندگینامه شهید مدافع حرم #روحاللهقربانی
قسمت 1⃣9⃣1⃣
در راه فرودگاه فکرش این قدر پیش روحالله بود که یک دفعه کنترل ماشین را از دست داد و محکم به ماشین جلویی زد. تا آن روز یک تصادف کوچک هم نکرده بود. چنان شوکه شد که نمی دانست باید چه کار کند. تنها کاری که کرد، در ماشین را قفل کرد و شروع کرد به گریه کردن. میان گریه هایش موبایلش را برداشت و زنگ زد به روح الله. گوشی روح الله که در ماشین زنگ خورد، تازه یادش آمد روح الله نیست. گریه هایش بیشتر شد. حسین و پدرش هم نبودند که به آنها بگوید. صاحب ماشینی که به او زده بود هم حسابی شاکی بود و از زینب میخواست پایین بیاید. شماره حسین را گرفت و گفت:
که چه شده.
حسین گفت:
« ناراحت نباش. همون جا وایستا، الان زنگ میزنم دایی مجید. »
اما ناراحتی زینب این چیزها نبود. دوست داشت وقتی روحالله مأموریت است، تمام زندگی را برایش حفظ کند. پیش خودش خیال میکرد با این کار، به زندگی روحالله خسارت مالی زده است و این موضوع حسابی ناراحتش میکرد. ماشین را سپرد به دایی و رفت مشهد.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #دلتنگ_نباش
🌹زندگینامه شهید مدافع حرم #روحاللهقربانی
قسمت 2⃣9⃣1⃣
فصل دهم
پرواز دمشق که نشست، روح الله ساکش را برداشت و پیاده شد. اول به زیارت حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت رقیه علیهاالسلام رفتند. بعد از زیارت، به سمت حلب رفتند تا در آنجا مسنولیت هر یک مشخص شود. خبر عملیات محرم به گوشش رسیده بود. سه چهار روز بعد توانست با زینب تماس بگیرد. هنوز درست سلام علیک نکرده بودند که زینب گفت:
« وای، اگربدونی چه کار کردم! »
روح الله که از صدای مضطرب زینب نگران شده بود، گفت:
« چه کار کردی؟ »
زینب میدانست که خیلی نمی تواند صحبت کند برای همین یک ریز تعریف میکرد:
« وسط اتوبان تصادف کردم. خیلی ترسیده بودم. نصف ماشین رفت. هیچ کس نبود کمکم کنه. ماشین رو زدم داغون کردم. خاک بر سرم! »
روحالله بین حرفهایش پرید و گفت:
« زینب فدای سرت! ماشين چیه؟ خودت چیزیت نشد؟ »
- « خودم نه، ماشین رو داغون کردم روحالله. خیلی ناراحتم. »
+ « اشکال نداره. بده درست کنن. اگرم فکر می کنی خیلی داغون شده، به حسین بگو اون رو بفروشه، من کمی پول جور می کنم یکی دیگه بخر. بالاخره ماشین برای توئه. »
- « نه دیگه، تا اون حدم خراب نشد که بخوام عوضش کنم. »
+ « خب پس اصلا غصه نخور. قضا بلا بوده از سرمون رفع شده. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #دلتنگ_نباش
🌹زندگینامه شهید مدافع حرم #روحاللهقربانی
قسمت 3⃣9⃣1⃣
تقسیم بندیها که انجام شد به خاطر حال پدرش، او را از تیپ هجوم، خط زدند. این یعنی نمیتوانست در هیچ یک از عملیاتهای پیش رو شرکت کند. محل استقرارشان در شهر ذهبيه استان حلب در یک ساختمان سه طبقه بود. طبقه دوم، تیپ خلیل بود که مسئولیت حفاظت فیزیکی شهر را داشتند. طبقه سوم هم تیپ سید الشهد تیپ هجوم بودند. روح الله به همراه مرتضی مسیب زاده¹ حفاظت فیزیکی شهر و کنترل ایست بازرسی ها را به عهده داشت. هر کسی روحالله را میدید، متوجه کلافگی او میشد. روی پابند نبود تا خود را به عملیات محرم برساند.
آخر مهر بود که اعلام شد سیزده نفر به تیپ سیدالشهدا معرفی شده اند. اسم روح الله در بین آن سیزده نفر بود. انگار خونی تازه در رگهایش جاری شده بود. حتی چشمانش هم می خندید. فرمانده تیپ، محمدحسین محمدخانی بود که همه او را با نام عمار میشناختند. روح الله را از زمان دانشجویی می شناخت و به او اعتماد داشت. به همین خاطر مسئولیت تخریب تیپ را به او سپرد. روح الله به خاطر علاقه ای که به اسم علی داشت، نام جهادی اش را " علی " گذاشت. همه نیروها در اتاق فرماندهی جمع شدند تا جلسه معارفه داشته باشند. فرمانده تک تک نیروها را معرفی کرد و مسئولیت هریک را توضیح داد. عباس و قدیر ادوات، على تخریبچی، ابوسعید² مسئول تیم ضدزره و...
---------------------------------------
١. مرتضی مسیب زاده ۱۴ خرداد ۱۳۹۵ در حلب به شهادت رسید.
۲. حاج سعید سیاح طاهری۲۲ دی ۱۳۹۵ در حلب به شهادت رسید.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #دلتنگ_نباش
🌹زندگینامه شهید مدافع حرم #روحاللهقربانی
قسمت 4⃣9⃣1⃣
روز و تاريخ عملیات ها هم مشخص شد. سیدمحسن بیست روز بعد از روح الله به منطقه اعزام شد. اما چون قسمتشان با هم فرق داشت، همدیگر را خیلی نمیدیدند. هر دو سه روز یک بار از حال همدیگر خبر میگرفتند. سید وقتی دید روح الله وارد تیپ سیدالشهدا شده، خیلی خوشحال شد. چون می دانست تیپ آفند هستند و این روحالله را به آرزویش می رساند. قبل از شروع رسمی عملیات تیپ سیدالشهدا، خبر شهادت سردار حسین همدانی در همه جا پیچید.
زینب با شنیدن خبر، مثل مرغ سرکنده در خانه راه می رفت و گریه می کرد. جای حلقه عروسیشان روی انگشتش زخم شده بود و همین نگرانش می کرد. چند روزی میشد که روح الله تماس نگرفته بود. بعد از چند روزکه زنگ زد زینب با احتیاط بحث را کشاند به شهادت سردار همدانی.
- « من خیلی گریه کردم روح الله. اونجا چه خبره؟ شما دارید چه کار می کنید؟ »
+ « خیلی اشتباه کردی گریه کردی. عاقبت به خیری آدما مگه گریه داره ؟ سردار همدانی عاقبت به خیر شد. »
- « روح الله من اصلا حالم خوب نیست. یه حس بدی دارم. »
+ « اصلا به این چیزا فکر نکن. اینجا هیچ خبری نیست. حس بد هم نداشته باش. راحت زندگیت رو بکن. »
زینب هر بار با حرف های او آرام می شد. اصلا همین که صدایش را میشنید، جانی تازه می گرفت. شب اول محرم شروع عملیات بود. باید روستای عبطین را میگرفتند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #دلتنگ_نباش
🌹زندگینامه شهید مدافع حرم #روحاللهقربانی
قسمت 5⃣9⃣1⃣
عمار وظایف هرکس را مشخص کرد. چهل نفر از نیروهای سوری را داد به روح الله تا از یک جناح برود. باید از سه جهت به روستای عبطین هجوم میبردند.
ماه پشت ابر پنهان بود. یک متر جلوتر را نمیدیدند. علف های تیغ داری که حسابی بلند شده بودند هم، به تاریکی شب اضافه شده بود و کار را دشوار می کرد. همان ابتدا اسماعیل نیروهایش را گم کرد. همین که میخواست به عمار گزارش بدهد، دید یک عده از دور به او نزدیک می شوند. اسماعیل که خیلی لهجه عراقیها و سوری ها را از هم تشخیص نمیداد، به خیال اینکه نیروهای عراقیش هستند، آنها را متوقف کرد.
کمی نگذشته بود که علی از راه رسید. با تعجب به اسماعیل گفت:
« چرا نیروهای من رو نگه داشتی؟ »
اسماعیل که تازه متوجه شد نیروهای علی را اشتباه گرفته، عذرخواهی کرد.
قبل از اذان صبح، رسیدند به دیوارهی اول روستای عبطين. جنگ تن به تنی را پیش رو داشتند. علی از سمت شمال به روستا رسیده بود و اسماعیل از سمت شرق. طاها هم از سمت جنوب وارد شده بود. نماز صبح را خواندند و صبر کردند تا هوا کمی روشن شود. قبل از اینکه وارد عمل بشوند، اسماعیل با خودش فکر کرد:
" الان ما از سه جهت دا وارد میشیم، اشتباهی به خودمون نزنیم؟! "
فکری به ذهنش رسید. پشت بی سیم گفت:
« بچه ها رجز بخونید که ترس بیفته به دل دشمن. »
این را گفت و خودش پشت بی سیم بلند فریاد زد:
« لبیک یا زینب. »
با این کار هم ترس به دل دشمن می افتاد و هم می توانستند خودیها را تشخیص بدهند. همه باهم شروع کردند به لبیک گفتن و تیراندازی.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هستیم مــرغ بام تو یا زین العابدین
پس میدهم سلام تو یا زین العابدین
صلی الله علیک یاعلی بن الحسین السجاد
شهادت حضرت زین العابدین امام سجاد علیه السلام تسلیت باد
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨◾️✨◾️✨◾️✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
🔴 پنج راهکار نزدیکی به امام زمان ارواحنا فداه از طریق امام حسین علیه السلام
#ابراهیم_افشاری
#مهدویت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💚 صلوات خاصه امام سجاد علیه السلام
🌷اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ سَیِّدِ الْعَابِدِینَ الَّذِی اسْتَخْلَصْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ جَعَلْتَ مِنْهُ أَئِمَّةَ الْهُدَی الَّذِینَ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ اخْتَرْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ طَهَّرْتَهُ مِنَ الرِّجْسِ وَ اصْطَفَیْتَهُ وَ جَعَلْتَهُ هَادِیاً مَهْدِیّاً
🌷اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَّةِ أَنْبِیَائِکَ حَتَّی یَبْلُغَ بِهِ مَا تَقَرُّ بِهِ عَیْنُهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّکَ عَزِیزٌ حَکِیم؛
🌷پروردگارا! درود فرست بر حضرت علی بن الحسین سید و بزرگ اهل عبادت. آنکس که تو او را برای خود خالص گردانیدی و پیشوایان هدایت را- که آنها خلق را به حق هدایت کنند و به حق باز رجوع کنند- از نسل پاکش قرار دادی. و او را برای خویش اختیار فرمودی و او را از هر پلیدی و ناپاکی، پاک و مطهر ساختی و او را برگزیدی و هادی خلق به سوی خدا و هدایت یافته به حق قرار دادی.
🌷 پروردگارا! پس درود و رحمتی بر او فرست که بهترین درودهایی باشد که بر ذریه پیغمبرانت فرستادی؛ تا به آن درود در دنیا و آخرت دیدهاش روشن فرمایی که تو ای خدای مقتدرِ کامل و به حقایقِ امور آگاهی.
🏴 شهادت امام سجاد (علیه السلام) بر امام زمان (عج) پیروان کربلایی ایشان تسلیت و تعزیت باد.
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⭕️ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه
💠روز 12محرم روز ورود اهل بیت(علیهم السلام) با حالت اسارت به کوفه است. دراین روز ابن زیاد فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه ازخانه بیرون آید ،چرا که نگران بود شیعیان امیرالمومنین قیام کنند. سپس فرمان داد سرهای شهدا را پیش روی اهل بیت آورده حرکت دهند و اسرا را در کوی و بازار بگردانند.
♦️زنان کوفه که براى تماشای کاروان اسرا به بالاى بامها رفته بودند دیدند امام سجاد علیهالسلام در حالى که بیمارند و به خاطر غل و زنجیرها خون از رگهاى گردنشان جارى است، بر شترى برهنه سوارند.
🔹همچنین رأس شریف امام حسین(ع) در نوک نیزه این آیه مبارکه را تلاوت مى نماید: «اَمْ حَسِبْتَ أَنّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَالرَقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً» (کهف، ۹).
🔸مردم با دیدن حالت رقت انگیز ذریه پیامبر(صلی الله علیه وآله) و سرهای بر نیزه، صدا به گریه بلند نمودند. سپس حضرت زینب علیهاالسلام مردم را امر به سکوت نمود و شروع به خواندن خطبهاى کوبنده و رسواکننده نمود.
#تقویم_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#دوازدهم_محرم
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⚫️شهادت امام سجاد علیه السلام تسلیت باد
🌹 امام زین العابدین علیه السلام در ۱۵ جمادی الاول سال ۳۶ و یا ۵ شعبان سال ۳۸ قمری در مدینه متولد شد و در ۱۲ یا ۱۸ یا ۲۵ محرم سال ۹۴ یا ۹۵ به شهادت رسید و در قبرستان بقیع مدفون گشت و هشام بن عبدالملک ، برادر خود ولید بن عبدالملک که خلیفه آن زمان بود را وادار کرد که آن حضرت را به زهر مسموم سازد و او هم چنین کرد.
به درستی که دوست داشتن ما اهل بیت، گناهان بندگان را مےریزاند همانطور که باد، برگِ درخت را مےریزاند.
📚ینابیع المودة ج۲ ص۳۷۵
مایهٔ تعجب است از کسی که دیروز نطفه ای بود و فردا مرداری مُتعفن است، چگونه تکبر می کند و به دیگران فخر میفروشد.
📚وسائل الشیعه ج۱۶ ص۴۲
بر شما باد بر ادای امانت! اگر قاتل حسین بن علی علیه السلام شمشیری که بوسیله آن ، پدرم حسین بن علی علیه السلام را کشت، نزد من به امانت مےگذاشت، من آن را به او رد می کردم(بر می گرداندم).
📚امالی صدوق ص۲۴۶
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم