eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺بسم رب الشهداء و الصدیقین🌺 طلوع گرم چشمانت مرا صادق ترين صبح است اگر نه كار خورشيد جهان عادت شده ما را .... صبحتون شهدایی🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💠این رابه مردم بگویید✊ اگرڪه شهیدان🕊حقـے به گردن این مردم بے‌تفاوت وزنان بے‌حجاب داشته باشند به خدای ڪعبه قسم می خورم ڪه من یڪی ،آنهارا نمے‌بخشم✌️ 🥀#سردارشهید_عباس_عرب_نژاد🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#فلش_نشانه_شهید_رسول_خلیلی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀 🕊🥀 🥀 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊 🔴 قسمت 1⃣1⃣ 🔴 دست و دلبازی و بخشش رسول انگشترهایی که برای خودش تهیه می‌کرد، معمولا با رکاب‌های خوب بود اما ۱-۲ ماه بیشتر در انگشتش نمی‌دیدی. هر کدام از دوستانش که خوشش می‌آمد به او می‌بخشید. در مورد لباس‌هایش هم همینطور بود لباسی را که امانت می‌داد محال بود که پس بگیرد. برای عروسی دوستانش که دعوت می‌شد محال بود که دست خالی برود، مقید بود حتما هدیه‌ای تهیه کند و دوستان دیگرش را هم مجاب می‌کرد که با هم یا سکه طلا بخرند یا پاکت پولی را هدیه بدهند. شما حساب کن دو سال پیش یا سکه طلا می‌برد یا کمتر از ۱۰۰ هزار تومان هدیه نمی‌داد می‌گفت اول زندگی‌شان هست باید کمک‌شان کنیم. به نقل از: مادر شهید رسول خیلی دست و دل باز بود حتی با ارزش ترین وسیله زندگیش رو به راحتی می داد به رفیقش، یعنی اصلا وابسته به چیزی نبود... یادمه یه بار یه ماساژور خریده بود که تقریبا گرون بود یه ماه بعدش که سراغش رو ازش گرفتم گفت یکی از دوستاش ازش خوشش اومده و رسول هم خیلی شیک داده بهش! وقتی به چیزی دلبسته نبود خب از چیزی هم دریغ نمی کرد. نقل از: برادر شهید ⏪ ادامه دارد... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🥀 🕊🥀 🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀 🕊🥀 🥀 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊 🔴 قسمت 2⃣1⃣ 🔴 تو نمیتونی تو این دنیا زندگی کنی رسول از نظر روحی خیلی بهم می‌ریخت! تقریبا یک ماه حالش خوب بود یک ماه به هم ریخته!! می‌رفت تو خودش.. وقت‌هایی که میومد خونه بیشتر تو اتاق خودش بود. حتی گاهی جلو اشتهاش هم گرفته می‌شد نمی تونست غذا بخوره و من از این تغییر احوالاتش می‌فهمیدم که برای یکی از دوستاش اتفاق یا مشکلی پیش اومده، هر کاری می‌کرد تا مشکلش رو حل کنه. مثلا یک دوستی داشت که خیلی با او صمیمی بود از مشکلاتش باخبر بود. یک بار به رسول گفتم، این دوستت اگر این قدر مشکلاتش تو را بهم می‌ریزد ارتباط خودت را با او قطع کن. می‌گفت این چه حرفی است؟ هر طور شده باید مشکلاتش را حل کنم و همیشه احساس مسئولیت می‌کرد. همیشه بهش می‌گفتم: "تو نمیتونی تو این دنیا زندگی کنی..." نقل از: مادر شهید ⏪ ادامه دارد... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🥀 🕊🥀 🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔴دوست دارم مثل شهدا باشم با اخلاق، ایمان... اما کو همت، کجاست همت من... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خاطره‌ای جالب از مادر شهیدخلیلی هر چی که من نگاه میکنم تو گوشه کنار خونه هدایای رسوله @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀 🕊🥀 🥀 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊 🔴 قسمت 3⃣1⃣ 🔴 سفر راهیان نور با دوستاش رفته بود راهیان نور، دیار شهدا... مناطقی که به گفته‌ی خودش غریب بود... موقع برگشت از سفر، اتوبوس رفت و رسول نرفت! گفت جا موندم. بعدا فهمیدیم داستان از این قراره که تیم تفحص مستقر شده بوده و رسول هم با خبر شد و دلش می‌خواست یه مدتی رو باهاشون باشه اون یک مدت شد ده روز! و از همان‌جا بود که با شهید محمدحسین محمدخانی آشنا شد. با آمدن رسول به منطقه شرهانی، بعد از مدت‌ها یک شهید پیدا شد. چه ذوق و شوقی داشت موقع تعریف کردن قضیه‌ی پیدا شدن شهید... به نقل از: مادر شهید ⏪ ادامه دارد... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🥀 🕊🥀 🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀 🕊🥀 🥀 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊 🔴 قسمت 4⃣1⃣ 🔴چرا اجازه دادی رسول به سوریه برود وقتی پسرم این راه را انتخاب کرده بود نه تنها ما ناراحت نبودیم بلکه تشویقش هم می‌کردیم. اگر از حریم اهل بیت(ع) در سوریه دفاع نشود، همان کسانی که الان در سوریه به جرم و جنایت مشغولند فردا به مرزهای ما حمله خواهند کرد. اگر صد تا پسر هم داشتم و در این راه به سوریه می‌خواستند بروند مخالفتی نداشتم، فدای آقا امام زمان(عج). این‌ها همه سربازان آقا امام زمان(عج)هستند. خدا خودش او را انتخاب کرد و خودش هم او را برد. مادرشهید بعضی اطرافیان ایراد می‌گرفتند که چرا اجازه دادی رسول به سوریه برود. او یک نیروی متخصص است. نظام واقعا به وجود چنین جوانانی نیاز دارد، و حرفهایی از این جنس. من هم می‌گفتم شما خطر را احساس نمی‌کنید. ما وظیفه داریم از اسلام دفاع کنیم. یک زمان در دوران دفاع مقدس وظیفه داشتیم اینجا از حریم اسلام و ولایت دفاع کنیم، امروز هم وظیفه داریم آنجا بجنگیم. ما برای دفاع از حریم اسلام مرزی قائل نیستیم. هرجا اسلام در خطر باشد، ما وظیفه داریم دفاع کنیم. راوی: پدر شهید ⏪ ادامه دارد... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🥀 🕊🥀 🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم