eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
303 دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
17.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب 💫💫💫💫💫 💢تصاحب کعبه - حمله سینمای غرب به مهدی موعود ( عج ) 🎞 تحلیل هرمونتیک سینمای غرب و فیلم سینمای " ‌لیگ عدالت " تولید 2017 🎤 با بررسی و تحلیل غربی ها میدانند امام زمان از کجا وچگونه ظهور میکند اما جوانان ما...
🔰امام حسين علیه السّلام فرمودند: ✍اَللّهُمَّ لا تَسْتَدْرِجنى بِالاِْحسانِ وَ لا تُؤَدِّبْنى بِالْبَلاء. 🔴خدايا! با غرق كردن من در ناز و نعمت، مرا به پرتگاه عذاب خويش مَكشان، و با بلايا (گرفتارى ها) ادبم مكن. 📚عيون اَخبار الرضا ، ج 1، ص 107 ح 1
🔺 کلامی از علما ⭕️ حاج اسماعیل دولابی ⁉️ کلام خدا به بندگانش چیست؟
📝فرازی از وصیتنامه شهید رضا حاجی زاده : از شهدای خان طومان🌹🌹🌹🌹🌹 من از مردم ایران می‌خواهم تفرقه‌اندازی نکنید، با هم متحد باشید، دین اسلام را سربلند نگه دارید، به دوستان و آشنایان توصیه می‌کنم نماز اول وقت و با حضور قلب بخوانید. #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣
چند کلمه حرف حساب 👇 ✍ خواهرم ... ، فرهنگ ڪسانے است کہ در پسِ کوره هاے غروب کرده اند . وچه غروب غم انگیزی ... پس تو پوشش دین را برگزین ، تا در حجاب های تاریکِ نفس ، غروب نکنی ...
‏پاییز بیاید و دلتنگی من💔 شایـد بـا همـه ی بـرگ های خزان زده کم کم بریزد🍁 ↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دفتر شعرم یکی در میان پر است از صفحه‌های انتظار بیا و برگ های دفتر شعرم را وصال کن سلام اى آوای خوش قافیه ها!❤️ الْلَهُمَ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
دست بر سینه ، سلامی بفرستیم ، ز دور اینچنین در حرمت زائر نامحسوسیم ایهاالعشق ، همین لحظه گدا را دریاب خودم و تذکره ام ، دستِ تو را می بوسیم صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
چشمـان شـهدا بـه راهـی اسـت که ازخـود به یـادگار گـذاشـته اند اما چشـم ما بـه روزى است کـه با آنان روبـرو خواهـیم شـد ... 🌷شهید جلیل اسلامی آریانژاد🌷 ایستاده چون سرو سردار گردان خط شکن فجر علمدار گردان فجر تیپ المهدی 📎سلام ،صبحـتــون شهــدایــی🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹 🖋 خدایا نمی دانم کِی ، کجا و چگونه مرا خواهی برد... ولی از تو میخواهم زمان مرگم، مرا در راه حفظ و نگهداری از دینت ببری. 🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب علمدار زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار قسمت 1⃣2⃣1⃣ 💫 تشییع حسینیه ی لشکر برای مراسم وداع سید آماده شده بود. جمعیت بسیار زیادی از همه نقاط شهر و از شهرهای دیگر آمده بودند. کمتر پیش آمده بود که این حسینیه چنین جمعیتی را در خود دیده باشد. پرده ای در مقابل همه ی حضار کشیده شده بود. سکوت سردی جمعیت را فراگرفته بود. چراغ ها یکباره خاموش شد. همزمان نوار مداحی سید پخش شد. پرده هم کنار رفت و تابوت سید نمایان شد. دیگر هیچکس آرام نبود. از در و دیوار صدای شیون و ناله بلند شده بود. عده ای از حال رفتند. ترسیم آن لحظات بسیار سخت است. نمي دانم چطور باید آن دقایق و ساعات را توصیف کرد. اما به هر حال مراسم شب وداع در شب جمعه 12 دیماه بسیار با شکوه برگزار شد. بعد از مراسم وداع، آماده مراسم تشییع شدیم. فراموش نمي کنم. مدتی قبل در همین حسینیه مراسم وداع با 120 شهید گمنام برگزار شده بود. سید، در آن مراسم سنگ تمام گذاشت. مداحی آن روز سید، حال و هوای همه را تغییر داد. در آن روز نمي دانستيم چه حسي داشته باشيم. خوشحال از آنكه او بالاخره به آرزوي ديرينه اش، يعني شهادت رسيد و یا عزادار از آنكه چنين برادري را از دست داده ايم و بايد دوري و فراغش را تحمل كنیم. در تشييع او از همه جا آمده بودند. از تمام مازندران یا بلکه بگوییم از تمام ایران. در هنگام نماز بر پيكر او جمعيت يكپارچه گريه بود و ناله. از مسجد جامع تا گلزار شهدا مملو از جمعيت عشاق بود. طول جمعیت به کیلومترها مي رسید. احساس مي كردم افرادي كه در مراسم تشییع او حضور دارند همه آنهايي نبودند كه سيد را مي شناختند. اينجاست كه بايد گفت: « اينها را خداوند آورده بود. » بعضي ها به خصوصيات آقا سيد آگاهانه اشاره مي كردند؛ مثلًا، مي گفتند: « مداح بود، برخورد خوبي داشت، رزمنده بود، جانباز بود و ... » اما احساس كردم كه همه به طور فطري آقا سيد را دوست دارند؛ يعني چيزي وراي اينها را در وجود سيد احساس مي كردند. البته، هميشه همين محبوبيت سيد، عاملي مي شد براي سعادت بقيه. خداوند خواست به بنده ی خالص خودش عزت دهد و او را عزيز كند؛ زيرا فرمودند: « اگر يك قدم براي رضاي من برداريد، من چندين برابر جبران مي كنم. » ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار قسمت 2⃣2⃣1⃣ پیکر سید با عبور از چندین خیابان به آرامگاه ملا مجدالدین (1) حال عجیبی بر جمع مردم حاکم بود. بالاخره پیکر سید به آرامگاه رسید. آنقدر جمعیت در اطراف قبر جمع شده بود که نمي شد پیکر را به قبر نزدیک کرد. وقتي مي خواستند پيكر سيد را به خاك بسپارند، چند نفری از دوستان و مداحان و علما بالای سرش رفتند تا به وصيت او عمل كنند. آن عاشق دلداده ی اهل بيت (علیهم السلام ) وصيت كرده بود هرگاه خواستيد مرا در داخل قبر قرار دهيد، روضه ی حضرت زهرا (سلام الله علیها ) برايم بخوانيد تا اشك از چشمانتان بر روي كفن من بيفتد تا اين اشك ها، مادرم را در شب اول قبر سر بالينم برساند. چند نفر از ذاکران اهل بیت (علیهم السلام ) وارد قبر شدند و روضه خواندند. حاج آقا بهداروند عبايش را درآورد و وارد قبر شد و سيد را در قبر نهاد. بر او تلقين گفت و مقداري تربت در زير زبانش گذاشت. بعد آرام گفت: « سيد، سلام مرا به آن عزيز برسان. » جمعیت در اطراف مزار سید موج ميزد. رفقا، چفيه و پيراهن و سجاده مي دادند تا با كفن سيد تبرك شود. خود حاج آقا عمامه از سر برداشت و آن را تبرك كرد. بعد صورت سيد را بوسيد و بيرون آمد. وقتي خواستند سنگ لحد را بگذارند از بالاي قبر براي آخرين بار صورتش را نگاه كرديم. هر كسي با زباني با سيد وداع مي كرد و زمزمه هاي فراق آرام آرام با اشك ها درآميخته بود. گر به صد منزل، فراق افتد ميان ما و دوست همچنان اندر ميان جان شيرين، منزل است. -------------------------------------------- 1. مال مجدالدین از علمای بزرگ و شاگردان امام صادق (علیه السلام ) است که در سال 136 هجری از سوی آن امام عزیز به سوی شهر ساری و آمل اعزام شد تا پاسخگوی امور دینی شیعیان این دیار باشد. هم اکنون شهدای شهر ساری، این نایب امام را چون گوهری در برگرفته اند. 🌱 راوی: سید حسین علمدار (برادر شهید) ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار قسمت 3⃣2⃣1⃣ 💫 شهید زنده نمي دانم چطور سر از ساری درآوردم! چطور به سر مزار سید مجتبی رفتم. چطور برادرش را ملاقات کردم و ... احساس مي کنم هیچ کدام اینها دست من نبود. بعد هم توسط یکی از دوستان، پرونده کامل این شهید شامل خاطرات و مصاحبه ها و ... به دستم رسید. اصلًا فکر مي کنم هیچ کدام از این جریانات با اراده من نبود! پس از اینکه خاطرات سید تا حدودی جمع شد و آنها را مطالعه کردم تصمیم گرفتم این کار را متوقف کنم؛ چون مي ترسیدم! شک نداشته و ندارم که با چاپ این مجموعه انواع حرفها را خواهم شنید؛ اینکه شما مقام این شهید را خیلی بالا بردید. کارهایی عجیب را به او نسبت دادید که بعضًا از بزرگان دین سر ميزده و خیلی حرفهای دیگر. حتی قبل از چاپ کتاب، وقتی مطالب دسته بندی شده را به دوستان خودم دادم تا نظرشان را بگویند، برخی با همین مطالب پاسخم را دادند که فهم و درک جامعه از شهدا خیلی بالا نیست. بنابراين باعث مي شود با این کار مخالفت شود؟! نميدانم. شاید آنها راست مي گویند. شاید ما آنقدر زمینی و دنیایی و آلوده هستیم که نمي توانیم جایگاه آنها را تشخیص دهیم و یا هزاران دلیل دیگر. ساعت ها با خودم فکر کردم. چه باید کرد. آیا خاطرات ناب او را در حافظه ی خود بایگانی کنیم. یا برای قضاوت و هدایت آیندگان بر روی برگه های کاغذ پیاده كنیم. از خود سید کمک خواستم. من برای اینکه مطالب را آنگونه که هست بیان کنم مجبورم به رویاهای صادقه ای که دیگران در مورد سید دیدند استناد کنم. و مي دانم تنها پل ارتباطی ما با عالم بالا، رویاهای صادقه ای است که اصل دین، نیز آنها را تأیید مي کند. برای اینکه اثبات کنم سید به دليل ارتباط شدید و خالصانه ای که با خداوند و اهل بیت (علیهم السلام ) داشته است به مقاماتی رسیده و هم اکنون نیز مي تواند گره گشای بندگان خدا باشد باید مثال هایی بیاورم. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار قسمت 4⃣2⃣1⃣ خداوند در قرآن، شهدا را زنده خوانده. آنها زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی مي خورند. در جایی دیگر آنها را بهترین رفقای انسان خوانده. (1) همچنين علماي ما طبق روايات مي گويند: شهيد بعد از عروج از بند تعلقات دنيايي قدرت بيشتري مي‌يابد و تأثيرگذارتر خواهد شد. از طرفی همه ی ما به کراماتی که از علمای دین و امامزادگان عزیز (بعد از ارتحال آنها ) رخ مي دهد اعتقاد داریم. حال به قرآن مراجعه مي کنیم و مي بینیم که خداوند، مجاهدان در راه خودش را نسبت به آنها که در جهاد شرکت نکردند به اجر عظیم برتری بخشیده. و کسی چه مي داند که اجر عظیم خدا چیست!؟ آری، دوستان عزیز. سید مجتبی، از اولاد امامان معصوم بود. اهل علم بود. در لحظات فراقت، همواره مشغول کسب علم بود. اهل عبادت و اخلاص و تقوا بود. هیچ گاه دامن خود را با گناه آلوده نکرد. ذاکر و مداح اهل بیت (علیهم السلام ) بود. او اهل جهاد بود. پیکر زخمی او گواه بر سختی هایی بود که در دوران جهاد تحمل کرد. او از آنچه تصور مي کنیم بالاتر بود؛ چون هر آنچه کرد، فقط خدا را در نظر گرفت. او در يك كلام « عبد » بود. بنده ی شايسته براي خدا. حالا شاید قبول کنیم آنچه را که سید بعد از عروج خود مي گوید؛ در عالم رویا به آن جانباز گفت: « تا چند روز هر کس بر سر مزار من آمد، هرچه خواست از خدا گرفت؛ چون مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها ) چند روز در کنار مزارم حضور داشتند. » مدتي بعد با خوشحالی به دیدن یکی دیگر از دوستان مي آید و با او سخن مي گوید. وقتی از علت خوشحالی سید سؤال مي کند پاسخ مي شنود: « دیشب مزارم نورانی شد؛ چون میزبان آقا اباالفضل (علیه السلام) بودم. » و یا هزاران ماجرای مشابه دیگر ... آری، سید را آنها شناختند که خود آسمانی اند. آنها که خود مسافران من الحق الی الخلق هستند. علامه حسن زاده آملي او را شناخت. زمانی که این عارف و عالم جلیل القدر در يكي از يادواره هاي شهدا در آمل حضور یافتند، سيد مجتبی را مثال زدند و فرمودند: « سيد مجتبي مثل كبوتري بود كه يك بالش را با تير زده بودند. با يك بال آنقدر بال بال زد تا به جايي رسيد كه خيلي از علماي هشتاد ساله به آن درجه نرسيدند!! » -------------------------------------------- 1. آل عمران، 169 و 170 و نساء 69. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار قسمت 5⃣2⃣1⃣ 💫 رنگ قرار بود مراسم اربعین سید فردا برگزار شود. من آن موقع در تبلیغات لشکر بودم. یکی از کارهایی که از زمان جنگ انجام مي دادم کشیدن تصاویر شهدا بود. با سید از همان دوران جنگ رفیق بودم. شهید حسین طالبی نتاج، یکی از فرماندهان بی نظیر لشکر، سبب آشنایی من با سید مجتبی شده بود. من هم بعد از آن از این سید بزرگوار جدا نشدم. یک بار در نمازخانه لشکر و بعد از نماز به سراغ سید مجتبی رفتم. بعد از نماز معمولًا چند دقیقه ای سکوت مي کرد و با خدا خلوت مي کرد. بعد هم سر به سجده مي گذاشت. من مقابل سید ایستادم. فکر و ذهن او در نماز بود. اصلًا سرش را بالا نیاورد. او غرق در یار بود. بعد از چند دقیقه متوجه حضور من شد! ٭٭٭ از طرف لشکر گفتند: « برای مراسم فردا یک تابلو بزرگ از تصویر سید آماده کن. » من هم آخر شب، به منزلمان در بابل رفتم. با پارچه و چوب، بوم را آماده کردم. قلم و رنگ ها را برداشتم و به نام خدا شروع کردم. همسرم آن موقع ناراحتی اعصاب شدید داشت. بارها به پزشکان متخصص در شهرهای مختلف مراجعه کردیم اما مشکل او حل نشد. قبل از خواب همسرم به من گفت: « اگه ميشه این تابلو رو ببر بیرون، مي ترسم رنگ روی فرش بریزه. » گفتم: « خانم، هوا سرده. من زیر تابلو پلاستیک پهن کردم. مواظب هستم که رنگ نریزه. » سکوت کامل برقرار شده بود. حالا من بودم و تصویر سید مجتبی. اشک مي ریختم و قلم را روی بوم مي کشیدم. تا قبل از اذان صبح، تصویر زیبایی از سید ترسیم شد. خوشحال بودم و خسته. گفتم سریع وسایل را جمع کنم و بعد از نماز کمی بخوابم. آخرین قوطی رنگ را برداشتم که یکباره از دستم سر خورد و افتاد روی فرش! ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار قسمت 6⃣2⃣1⃣ نمي دانستم چه کار کنم. رنگ پاشیده بود روی فرش. بیشتر از همه به فکر همسرم بودم. نمي دانستم در جواب او چه بگویم. به من گفته بود که برو بیرون اما ... بالاخره بیدار شد و از اتاق بیرون آمد. سریع دستمال و آب و ... آورد و مشغول شد. اما بی فایده بود! خانم من همین طور که با دستمال به روی فرش مي کشید گفت: « خدایا، فقط براي اینکه این شهید فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها ) بوده سکوت مي کنم. » بعد هم گفت: « ميگن اهل محشر در قیامت، سرها را از عظمت حضرت زهرا (سلام الله علیها ) به زیر مي گیرند. » بعد نگاهی به چهره ی شهید انداخت و ادامه داد: « فردای قیامت به مادرت بگو که من این کار را برای شماکردم. شما سفارش ما را بکن، شاید ما را شفاعت کنند. » صبح با هم از خانه بیرون آمدیم. البته بعد از نماز چند ساعتی استراحت کردم. در را بستم و آماده حرکت شدیم. همان موقع، خانم همسایه بیرون آمد و خانم من را صدا کرد. خانواده ایشان را مي شناختم؛ خانم رحمانپور همسر یکی از جانبازان جنگی و از زنان مؤمن محله ما بود. ایشان جلو آمد و رو به همسر من کرد و بی مقدمه گفت: « شما شهید علمدار مي شناسید؟! » یک دفعه من و همسرم با تعجب به هم نگاه کردیم. خانم من گفت: « بله، چطور مگه؟! » خانم رحمانپور ادامه داد: « من یک ساعت پیش خواب بودم. یک جوان با چهره ای نورانی شبیه شهدای زمان جنگ آمد و خودش را معرفی کرد. بعد گفت: ”از طرف ما از خانم غلامی معذرت خواهی کنید و بگویید به پیمانی که بستیم عمل مي کنیم. شفاعت شما در قیامت با مادرم زهرا (سلام الله علیها ).“ » 🌱 راوی: سرهنگ یوسف غلامی ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار قسمت 7⃣2⃣1⃣ 💫 حضور همسر من بعد از ماجرای فرش رنگی ارادت عجیبی به سید مجتبی پیدا کرد. همیشه شب های جمعه به کنار مزار او مي رفتیم و برای او زیارت عاشورا مي خوانديم. همسرم آن زمان آنقدر قرص اعصاب مي خورد که خسته شده بودیم. از سید خواستم که ما را یاری کند. بعد از مدتی که به زیارت سید مي رفتیم حال او رفته رفته خوب شد! دیگر به سراغ قرص اعصاب نرفت! پانزده سال است که خانم بنده قرص نخورده! دیگر هیچ مشکل اعصاب و روان ندارد. روزي سر مزار سید نشسته بوديم. خانم من گفت: « من هرچه از خدا بخواهم با خواندن زیارت عاشورا در کنار مزار سید برآورده مي شود. » آن روز گفت: « آقا سید، من این زیارت عاشورا را به نیابت شما مي خوانم. از خدا مي خواهم زیارت عمه سادات، حضرت زینب ( سلام الله علیها )، را نصیب ما کند. » روز بعد یکی از دوستان من زنگ زد و گفت: « با یک کاروان راهی سوریه هستیم. دو نفر جا دارد. اگر گذرنامه داری، سریع اقدام کن.» باورکردنی نبود. شب جمعه بعد در حرم حضرت زینب ( سلام الله علیها ) نائب الزیاره سید بودیم! در بین بچه های همکار این ماجرا را تعریف کردم. اینکه هر کسی از خدا چیزی بخواهد به سراغ مزار سید مي رود و با قرائت زیارت عاشورا از خدا مي خواهد که مشکلش برطرف شود. هفته بعد سید را در عالم خواب دیدم. گفت: « به فلانی ( از همکاران محل کار )، این مطلب را بگو ... » روز بعد همان شخص در حضور جمع گفت: « تو درباره ی سید مجتبی چی مي گفتی؟! من رفتم سر قبر سید. زیارت عاشورا هم خواندم. اما مشکل من حل نشد. » ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار قسمت 8⃣2⃣1⃣ گفتم: « اتفاقًا سید برات پیغام داده. گفته تو دو تا مشکل داری! » از جمع خارج شدیم. ادامه دادم: « سید پیغام داد و گفت: ”مشکل اول تو با توسل به مادرم حضرت زهرا (س) حل مي شود. اما مشکل دوم را خودت به وجود آوردی. در زندگی خیلی به همسرت دروغ گفتی و این نتیجه همان دروغ هاست!“ » رنگ از رخسار دوستم پریده بود. گفت: « درسته. » توی سفر راهیان نور همین مطالب را گفتم. نوروز 1388 بود. یکی از روحانیان کاروان جلو آمد و گفت: « من زیاد به این حرف ها اعتقاد ندارم. برو به این سید که مي شناسی بگو یه دختر شهید داره طلاق مي گیره براي اینکه بچه دار نميشه. بگو آبروی خانواده شهید در خطره. » من هم بعد از سفر به سراغ مزار سید رفتم و بعد از زیارت عاشورا همین مطلب را گفتم . نوروز سال 1389 همان روحانی با من تماس گرفت. مي خواست آدرس قبر سید را بپرسد. گفت: « با همان دختر شهید و همسر و فرزندش مي خواهیم برویم سر مزار سید! » سید به یکی از دوستانش گفته بود: « هر وقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا بخوانید. سه بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها ) را ببرید. » 🌱 راوی: یوسف غلامی ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار قسمت 9⃣2⃣1⃣ 💫 برنامه علمدار از روايت فتح تهران تماس گرفتند. خواستند كه برويم و درباره ی شهيد سيد مجتبي علمدار فيلم تهيه كنيم. گفتم: « يعني چی!؟ آقا سيد كه زنده است. برويم براي او فيلم تهيه كنيم؟! همین يكي دو ماه پيش بود كه برنامه ی روايت فتح، مصاحبه ايشان را پخش کرد. » گفتند: « ایشان شهيد شده اند. » با تعجب پرسيدم: « چطور؟ » گفتند: « آقا سيد مجتبي علمدار جانباز شيميايي بودند. » من آن موقع مشغول کار بر روی پروژه ی شهید جهان آرا بودم. آمدم و فیلم مصاحبه سید را دیدم. بعد هم گروهي را آماده كردم و رفتيم ساري. ابتدا به سراغ لشكر 25 رفتيم و خودمان را معرفي كرديم. گفتيم مي خواهيم درباره ی سردار شهيد، سيد مجتبي علمدار، فيلم تهيه كنيم. به ما گفتند درجه ی سيد سردار نبوده، او سروان بوده. با خودم فكر كردم كه روايت فتح دربارة سرداران فيلم تهيه ميكند، نه ... کسی زیاد تحویل نگرفت. پس از مدتی با ناراحتي برگشتيم تهران. به روايت فتح اعلام کردم كه ادامه نم يدهيم. شب آمدم خانه، نيمه هاي شب خواب عجیبی ديدم . دو نفر سيد با لباس سبز به سمت من آمدند. به من گفتند: « رفتي به جايي تا از نوادگان ما فيلم بگيري، اما برگشتي؟! » با ترس از خواب پريدم. به آنچه در خواب ديده بودم فكر مي كردم. رفتم وضو گرفتم و نمازم را خواندم. دوباره خوابيدم. همان خواب دوباره تکرار شد. صبح اول وقت رفتم روايت فتح. گفتم مي خواهم برای سید کار کنم. تعجب کردند. وسایل سریع آماده شد، به همراه عوامل حرکت کردیم. در ساری دوباره همان مسائل پیش آمد. کسی همکاری نمي کرد! در همان محل لشکر 25 نشسته بودیم که یکی از دوستان آقا مجتبی (مجیدکریمی) آمد! گفت: « در خواب سید را دیدم که گفته برو لشکر. بچه های روایت فتح منتظر کمک هستند. برو کمکشان کن. » رفتیم با خانواده ی شهيد علمدار ديدار كردیم. رفقای او هم جمع شدند. بعد به همراه گروه رفتيم و از شب تا نزدیک صبح برنامه ضبط كرديم. خیلی عجیب بود. همه خاطرات او زیبا و در عین حال غمبار بود. برگشتیم تهران. برنامه در چهار قسمت آماده شد. بعد از مدتي دوباره از روایت فتح با من تماس گرفته و گفتند: « اگر اين چهار قسمت را پخش كنيم، هشتاد درصد بينندگان به شدت متأثر مي شوند. بهتر است آن را كم كنيد. » ما هم صحنه هايي را كه ممكن بود مردم را ناراحت كنند كوتاه كرديم. بنابراين تبديل به دو قسمت شد. وقتي توسط روايت فتح برنامه علمدار پخش شد، خيلي از دوستان شهيد سيد مجتبي علمدار، كه در شهرستان هاي ديگر بودند و از شهادت او خبري نداشتند، متوجه شدند و مثل سيل به سمت ساري سرازير شدند. این برنامه یکی از پرمخاطب ترین برنامه های آن سال بود. 🌱 راوی: حمید فضل الله نژاد از قول آقای عبدالحسین برزیده ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار قسمت 0⃣3⃣1⃣ 💫 فاتح دلها مدتي بود كه در ميدان منتظر مسافر بودم، حالا كه مي خواستم بروم نمي توانستم تكان بخورم! ده تا تاكسي جلو و پشت سرم ايستاده بودند. همان حين متوجه جواني كه چفيه دور گردنش انداخته بود شدم. انگار اهل آبادان بود. به همراه يك ساك كوچك به سمت من آمد. زد به شيشه ی ماشين. شيشه را پايين كشيدم و گفتم: « بفرماييد. » گفت: « من را تا آرامگاه مي برید؟ » نگاهش كردم و گفتم: « بله، بفرماييد. » تا نشست توي ماشين چشمش به عكس سيد افتاد كه چسبانده بودم روي شيشه. دستي روي آن كشيد و شروع كرد به گریه کردن. تعجب كردم و گفتم: « آقا، قضيه چيه!؟ » گفت: « من این سيد را نمي شناختم. يك ماه پيش رفتم شهر قم، داخل پاساژ چشمم افتاد به عكس ايشان. ناخودآگاه به سمت آن عكس كشيده شدم. چهره ی معصومانه ای داشت. رفتم داخل مغازه. عكس و نوارهاي مداحي سيد را خريدم. شب و روزم شده بود گوش دادن به نوارهاي مداحي سيد. شبي در خواب سيد را ديدم كه به سمت من آمد. دعوتم كرد كه سر مزارش بيايم و زيارت عاشورا بخوانم. به سيد گفتم: ”من اصلا تا حالا شمال نرفته ام. چه جوري بيام و پيدایت كنم. گم مي شوم.“ نرفتم و فراموشش كردم. چند وقت بعد دوباره به خوابم آمد و گفت: "چرا نمي آيي سر مزارم؟!" از خواب كه بلند شدم سريع وسايلم را جمع كردم و راه افتادم. توي راه خوابم برد. ماشین هم داشت از ساری عبور مي کرد. سيد آمد و تكانم داد و گفت: ”پاشو رسيدي.“ ناگهان چشم هايم را باز كردم. همان موقع راننده گفت: ”ساري جا نمونيد.“ سریع پياده شدم و راه افتادم. ناخواسته به سمت ماشين شما آمدم. » وقتي گفتم پسردایی و داماد خانواده سید هستم تعجبش بيشتر شد. رساندمش آرامگاه. بعد ماندم و گفتم: « شما زيارت عاشورا بخوان من منتظرم. بايد برويم منزل سيد. » گفت: « اصلا غير ممكنه. » گفتم : « در خانه سيد به روي كسي بسته نيست چه برسد به اينكه خودش دعوت كرده باشد.» ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از پیش نویس
❌شبهه مگر معصوم است که ولایت مطلقه دارد؟ ✅ پاسخ ✍ حجت‌الاسلام دکتر قربانی مقدم 🔹 عصمت تنها در تشریع لازم است. توضیح اینکه از نظر عقل و شرع تنها پیامبران و امامان لازم است که معصوم باشند زیرا مردم لازم است تا اطمینان داشته باشند که در مسیر تشریع یعنی دریافت دستورات الهی از پروردگار و ابلاغ آن به امت، هیچ گونه خطایی اتفاق نیفتاده است. اما در عرصه­‌ی سیاسی عصمت ضرورتی ندارد، چون حاکم جامعه قصد تشریع ندارد، بلکه وی تنها ولی فقیه مدیر جامعه است و آنچه را توسط پیشوایان دین تشریع و ابلاغ شده را اجرا می­‌نماید. 🔹ضرورت نظم اجتماعی در همه­‌ی نظام­‌های سیاسی دنیا، اگر به بهانه­‌ی عدم عصمت حاکم یا رئیس جمهور یا ....، هر شهروند تنها یک قانون را مطابق صلاح­دید خود، اجرا نکند، معلوم است که سنگ روی سنگ بند نمی شود. (مثال برای تقریب به ذهن: پزشک جراح نیز عصمت ندارد، اما بیمار پس از آنکه تخصص وی را تایید می‌کند، قلب و ریه و همه­‌ی اعضای حیاتی خویش را در اختیار وی قرار می­‌دهد تا جراحی کند) 🔹طبیعی است رهبر با مشورت­‌های گوناگون (چه مجلس­های مشورتی مانند مجمع تشخیص مصلحت و چه مشاورهای گوناگون) سعی در ابلاغ بهترین دستور را دارد. (با این حال مجال انتقاد به نظر رهبری نیز در ظرف مناسب وجود دارد.) اما هیچ کس با این توجیه که نظر من از نظر ولی فقیه بهتر است، نمی تواند از دستورات شرعی و قانونی وی سرپیچی کند. از این رو همه مراجع فتوا می دهند، حکم حکومتی بر مقلدین سایر مراجع و حتی خود مراجع لازم می گردد. چرا؟ چون حفظ نظم و جلوگیری از خودسری و هرج و مرج از ضروری­ترین نیازهای هرجامعه ای است.
❌شبهه مگر معصوم است که ولایت مطلقه دارد؟ ✅ پاسخ ✍ حجت‌الاسلام دکتر قربانی مقدم 🔹 عصمت تنها در تشریع لازم است. توضیح اینکه از نظر عقل و شرع تنها پیامبران و امامان لازم است که معصوم باشند زیرا مردم لازم است تا اطمینان داشته باشند که در مسیر تشریع یعنی دریافت دستورات الهی از پروردگار و ابلاغ آن به امت، هیچ گونه خطایی اتفاق نیفتاده است. اما در عرصه­‌ی سیاسی عصمت ضرورتی ندارد، چون حاکم جامعه قصد تشریع ندارد، بلکه وی تنها ولی فقیه مدیر جامعه است و آنچه را توسط پیشوایان دین تشریع و ابلاغ شده را اجرا می­‌نماید. 🔹ضرورت نظم اجتماعی در همه­‌ی نظام­‌های سیاسی دنیا، اگر به بهانه­‌ی عدم عصمت حاکم یا رئیس جمهور یا ....، هر شهروند تنها یک قانون را مطابق صلاح­دید خود، اجرا نکند، معلوم است که سنگ روی سنگ بند نمی شود. (مثال برای تقریب به ذهن: پزشک جراح نیز عصمت ندارد، اما بیمار پس از آنکه تخصص وی را تایید می‌کند، قلب و ریه و همه­‌ی اعضای حیاتی خویش را در اختیار وی قرار می­‌دهد تا جراحی کند) 🔹طبیعی است رهبر با مشورت­‌های گوناگون (چه مجلس­های مشورتی مانند مجمع تشخیص مصلحت و چه مشاورهای گوناگون) سعی در ابلاغ بهترین دستور را دارد. (با این حال مجال انتقاد به نظر رهبری نیز در ظرف مناسب وجود دارد.) اما هیچ کس با این توجیه که نظر من از نظر ولی فقیه بهتر است، نمی تواند از دستورات شرعی و قانونی وی سرپیچی کند. از این رو همه مراجع فتوا می دهند، حکم حکومتی بر مقلدین سایر مراجع و حتی خود مراجع لازم می گردد. چرا؟ چون حفظ نظم و جلوگیری از خودسری و هرج و مرج از ضروری­ترین نیازهای هرجامعه ای است.
🌹🌹«قال رسول الله - صلی الله علیه و آله  : مَنْ قَضی لِمُؤمنٍ حاجةً‌ قَضی اللهُ لَهُ حوائجَ كثیرةً أَدْناهُنَّ الجنَّةُ» ♦️«رسول خدا - صلی الله علیه و آله  فرمود: هر كس یك نیاز مؤمنی را روا سازد، خداوند حاجت های فراوان او را روا سازد كه كمترین آن بهشت باشد».  📚«قرب الاسناد، ص 119». 🌹امام خامنه ای:یک مسئله هم مسئله‌ی است... یک عدّه‌ای واقعاً دچار آسیب‌های جدّی شدند و مشکلات فراوانی برایشان پیش آمد. این را باید جبران کرد؛ چه کسی جبران کند؟ مردم. ♦️انقلابیگریِ به معنای واقعی کلمه اینها است؛ یعنی اینها جزو مسائل قطعی انقلابیگری است. با زبان نیست، با است؛ عمل جلوتر از زبان بایستی انسان را راه ببرد
4_5818864096832917998.mp3
3.08M
🔴 عبور از بیابانی مملو از خطر به نام آخرالزمان چگونه ممکن است؟
سید میلاد مصطفوی 🕊 🌸 بسیار اهل بود، کمربند مشکی جودو داشت، و در ورزش‌های رزمی مقام دومی کشور را به دست آورده بود.💪 🌸اهل بود و به خیلی اهمیت می‌داد. 🌸همیشه مالش را دقیق حساب و پرداخت می‌کرد 🌸هیچ وقت در هیچ شرایطی برنامه را ترک نمی‌کرد. ☝️ 🌸سید میلاد شخصیت داشت مشکلات همه رو حل میکرد، و اگر کسی از ایشان کمک می‌خواست چیزی کم نمی‌گذاشت. و تا مشکلش را بر طرف نمیکرد دست بردار نبود.😊 💠 : فضیلت پاداش بر طرف كردن , از هزار حجّی که تمام اعمال آن قبول شده باشد و آزاد کردن یک بنده در راه خدا و صرف بار هزار اسب در راه خدا با زین و لجامش, است. 🌺 🌷🌷🕊🕊 💠مهندس شهید سید محمد (میلاد)مصطفوی تولد: ۱۳۶۵/۲/۱۵ شهادت: ۱۳۹۴/۷/۲۵ 🕊🌹🕊🌹🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم