🌷 اللّهم إجعَل عَواقِبَ أُمُورَنا خَیراً 🕊
🔴 #طیب
🌟 خاطرات شهید طیب حاجرضایی،
حرّ امام خمینی(ره)
قسمت 4⃣7⃣
صفحه ۱۲۹
🌷 پانزده خرداد
خاطرات شهید عراقی و...
بدون شک یکی از مهمترین وقایع تاریخ معاصر ما، قیام پانزده خرداد سال ۱۳۴۲ است. این واقعه ویژگیهای منحصر به فردی نسبت به قیامها و نهضتهای دیگر دارد. میتوان گفت:
« این قیام، نطفهی آغاز انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ است و شاید بتوان گفت اولین تجربهی رویارویی حضرت امام خمینی با رژیم بود. »
شهید مظلوم حاج مهدی عراقی در کتاب " ناگفته ها " مطالبی خواندنی از آن روز نقل کرده است.
ایشان از محوریترین عوامل ۱۵ خرداد بود که حرکت دستههای مردمی از جنوب شهر را سازماندهی کرد. شهید عراقی به وقایع روز چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ اشاره میکند و با بیان اینکه قرار شد در اعتراض به سفاکی رژیم پهلوی، میدان بارفروش.ها که طیب از گردانندگان آن بود تعطیل شود، میگوید:
« صبح ساعت پنج، خبر دستگیر آیت الله خمینی از قم به تهران رسید. هر کدام از بچهها مأموریت پیدا کردند در یک قسمت از شهر، مردم را وادار به بستن و تظاهرات کنند. عدهای از بچهها مأموریت پیدا میکنند که میدان را تعطیل کنند. لذا میآیند میدان سبزی، میدان سبزی را تعطیل میکنند، از میدان سبزی میآیند میدان بارفروشها که مغازهی مرحوم طیب هم آنجا بود. میآیند در دکان طیب، خودش نبود، پسرش بود. جریان را برای او میگویند. او هم تلفن کرد با باباش توی خانه صحبت کرد. گفت:
" آمدهاند میخواهند میدان را تعطیل کنند و جریان هم این شکلی است. "
(طیب) گفت:
" بگو تعطیل کنند. "
خبر از دکان طیب منتقل شد و...
بچهها ریختند وسط میدان، بعضیها تو ماشین بودند. برخی داشتند بار میفروختند. همه از ماشینها آمدند پایین و چوب به دست راه افتادند و میدان تعطیل شد.
اینها از درب شمال میدان میآیند بیرون. دیگر هرچی جلو راهشان بوده صاف و صوف میکنند! با چوب و چماق میآیند کلانتری ۶ و آنجا را هم تقریباً میگیرند. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللّهم إجعَل عَواقِبَ أُمُورَنا خَیراً 🕊
🔴 #طیب
🌟 خاطرات شهید طیب حاجرضایی،
حرّ امام خمینی(ره)
قسمت 5⃣7⃣
در آن روز، طیب با تعطیل کردن میدان بارفروشها، موجب شد که تظاهرات، با شور بیشتری صورت گیرد و تأثیر بیشتری نیز داشته باشد. اما خود طیب در جمع تظاهرکنندگان حضور نداشت.
یکی از کسانی که در جریان حوادث بود می گوید:
« آن روز تظاهرات از هفت نقطهی تهران شروع شد که مهمترین آن میدان میوه بود. تظاهرات در قم و ورامین هم آغاز شده بود. جمعیت زیادی تا میدان ارک میرود. رادیو در آستانه سقوط بود. دستهی دیگری از جمعیت تا نزدیکی کاخ سلطنت هم رفت. نیروهای مردمی تصمیم گرفتند تعدادی از جیپهای دولتی و اتوبوسها را آتش بزنند و جریان تا ظهر ادامه پیدا میکند. »
شاهدان میگویند:
« اگر جریان ۱۵ خرداد چند ساعت دیگر دوام آورده بود، کاخ شاه هم سقوط میکرد! اما مردم ظهر همان روز خسته شدند و به سراغ ناهار رفتند. در این فاصله رژیم فرصت مییابد تا نیروی کمکی به نقاط حساس بفرستد. از عصر آن روز حکم شلیک مستقیم داده شد و اوضاع خیلی به هم ریخت. »
کارشناسان میگویند:
« ماجرای پانزده خرداد بدون برنامه و بدون مدیریت راه افتاد وگرنه میتوانست خیلی سریع حکومت شاه را نابود کند. عصر آن روز مأموران رژیم، هر کسی را توانستند کشتند. حکومت نظامی اعلام شد و شهر در قبضهی مأموران قرار گرفت. روز بعد هم بازار و میدان تعطیل بود. »
شهید عراقی میگوید:
« اما از روز شانزدهم بگیر بگیر راه افتاد. تعداد زیادی از روحانیون و چند تا از بازاریهای سرشناس را گرفتند. توی میدان هم شروع کردند کسانی را که میشناختند، گرفتند. طیب هم تلفن میکند به نصیری که آن وقت، هم رئیس شهربانی بوده و هم سرپرست فرمانداری نظامی. میگوید شب توی خانهی من نریزید. اگر کاری دارید، من شنبه صبح در حجرهام هستم. همان وقت بیایید هر جا خواستید من میآیم. این ها هم همین کار را کردند. »
شهید عراقی در ادامه خاطرات خود میگوید:
« خلاصهاش وقتی که جریان حادثه ۱۵ خرداد پیش میآید، اینها ( رژیم شاه ) از طیب توقع داشتند که حداقل جلوی تظاهرات داخل میدان را بگیرد ولی خب، طیب این کار را نمیکند. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللّهم إجعَل عَواقِبَ أُمُورَنا خَیراً 🕊
🔴 #طیب
🌟 خاطرات شهید طیب حاجرضایی،
حرّ امام خمینی(ره)
قسمت 6⃣7⃣
🌷 بازداشت
بیژن حاج رضایی
دو روز از واقعه ۱۵ خرداد گذشت. روز جمعه هفدهم خرداد مرتب با پدر ما تماس میگرفتند که فرار کن! میگفتند:
« توی تهران نمون. همه رو دارن میگیرن. »
بیشتر آنها از دوستان پدرم بودند که در دستگاههای دولتی مشغول به کار بودند.
پدر اما خونسرد میگفت:
« کسی باید فرار کنه که میترسه، من از کسی نمیترسم. »
عمو و مادر ما هم اصرار داشت که پدر چند روزی به مسافرت برود. می گفتند:
« برو تا وضع تغییر کنه، اگه بمونی، حتماً تو رو میگیرن. »
پدر گفت:
« باشه، ببینم چی میشه. »
درست در همین ایام، فرزند آخر خانوادهی ما در راه بود. اما با این حال پدر، صبح فردا به میدان رفت. ساعت هفت صبح شنبه ۱۸ خرداد بود که دو ماشین نظامی در مقابل میدان متوقف شدند. رئیس شهربانی منطقه با چندین مأمور به سراغ پدر میآید و حکم دستگیری را نشان میدهد. پدر گفت:
« باشه شما بروید من میآیم. آنها جلو راه افتادند و پدرم در ماشین خودش پشت سر آنها میرود. »
افسر جوانی به نام احمد طاهری از دوستان پدرم بود. او بعدها به سراغ ما آمد و برای ما ماجرای آن روز را تعریف کرد و گفت:
« در مقابل ساختمان شهربانی تهران، طیب خان پیاده شد. مسئول کلانتری از او خواست که اجازه دهید یک دستبند به شما بزنیم. اگر تیمسار نصیری بفهمد که شما را اینگونه آوردیم، ناراحت میشود. طیب خان قبول کرد و یک دستبند و یک پابند به او زدند. طیب خان در طبقهی بالا، پشت در اتاق تیمسار نصیری ایستاد. آنجا " حسین آقا مهدی " یکی از دوستان طیب نیز حضور داشت. »
ایشان ادامه داد:
« این دو نفر را نیم ساعت در اتاق معطل کردند. بعد هم که وارد شدند نصیری رو به حسین آقا مهدی کرد و شروع کرد به فحش دادن. طیب خان سرش را بالا آورد و گفت:
" تیمسار، شما حق داری هر کاری بکنی چون پشت میز نشستی! اما فکر نکنم حق داشته باشی به ما فحش بدی. "
نصیری بلند شد و گفت:
" مثلاً اگه به توی فلان فلان شده فحش بدم، چه غلطی میکنی!؟ "
یک دفعه دیدیم طیب خان به سمت نصیری حمله کرد و گفت:
" به گور پدرت خندیدی"
و بعد خودش را انداخت روی نصیری و چند ضربهی محکم به او زد.
ما جلو آمدیم و طیب را جدا کردیم. نصیری از جا بلند شد و گفت:
" مگه دیگه رنگ آزادی رو تو گور ببینی!" »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللّهم إجعَل عَواقِبَ أُمُورَنا خَیراً 🕊
🔴 #طیب
🌟 خاطرات شهید طیب حاجرضایی،
حرّ امام خمینی(ره)
قسمت 7⃣7⃣
چند ماه است به همه مراجعه کردهایم، اما کسی از طیب خبر ندارد! تمام کسانی که میشناختیم مخفی شده بودند. بعد از جست و جوی بسیار به ما وقت ملاقات دادند. مدتی پدر ما در زندان عشرت آباد بود و مدتی هم در هنگ دوم زرهی. در اولین ملاقات خیلی از چهرهی پدر تعجب کردم. او خیلی شکسته و لاغر شده بود.
در زندان، خیلی به پدر سخت میگذشت. کسی که تا حالا برای خودش کسی بوده، دستور میداد و صدها نفر در اطرافش بودند، حالا توی زندان و زیر دست سنگینترین شکنجههای روحی و روانی قرارگرفته بود. دیدارهایی که با پدرم در زندان داشتیم را به خوبی به یاد دارم. آن صحنهها هیچوقت از ذهن من پاک نمیشود با اینکه دوازده سال بیشتر نداشتم.
زندان پدر بالاتر از پادگان ولیعصر فعلی (عشرت آباد) درست در جایی بود که مرکز مبارزه با مواد مخدر قرار دارد. مدتی هم در بالای خیابان معلم در جایی که دادستانی ارتش واقع شده، زندانی بود.
وقتی با پدرم داخل اتاق ملاقات قرار میگرفتیم، مأمورها احترام میگذاشتند و اتاق را ترک میکردند. پدر در این ملاقاتها حرفهایی برای ما میزد که هیچگاه فراموش نمیکنم.
مثلاً، پدر تأکید میکرد در زندان با ما کاری ندارند و ما را شکنجه نمیکنند! اما وقتی لباسهای پدر را برای شستوشو به خانه میبردیم پر از خون بود!
موضوع شکنجه، بعدها توسط دیگر زندانیان برملا شد. اما اگر پدر چیزی هم نمیگفت، این موضوع را میفهمیدیم!
قامت رشید و ورزشکار پدر شکسته شده بود. پدر بیش از ۱۲۰ کیلو وزن داشت اما این اواخر تقریباً هشتاد کیلو شده بود!
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللّهم إجعَل عَواقِبَ أُمُورَنا خَیراً 🕊
🔴 #طیب
🌟 خاطرات شهید طیب حاجرضایی،
حرّ امام خمینی(ره)
قسمت 8⃣7⃣
🌷 بازجویی
براساس اسناد ساواک (برگرفته از مجموعهی آزادمرد)
محمدرضا پهلوی روز ۱۶ خرداد ۱۳۴۲ به همدان رفت. او اعلام کرد که عدهای با گرفتن ۲۵ ریال به خیابان آمدهاند و علیه مملکت شورش کردند و...
اما همان موقع به شاه گفته شد دیگر این حرفها را نزن! چون نشان میدهد اوضاع کشور چقدر خراب است که مردم برای مبلغی جزئی حاضرند از جان خود بگذرند! در رسانه ها نیز با آب و تاب اعلام شد:
« شخصی به نام ابوالقیس از کشور مصر و از طرف جمال عبدالناصر به ایران آمده و یک میلیون تومان پول نقد با خود آورده بود تا ایران را ناامن کند. »
بعد اعلام شد که این مبلغ در فرودگاه مصادره شد. اما نگفتند چطور وقتی پول او مصادره شد حادثهی ۱۵ خرداد به وجود آمد!
در آن ایام، رسانهها تلاش کردند امام را با پروندهی پول های خارجی مرتبط کنند.
آنها میگفتند که (امام) خمینی از عوامل خارجی که برای ایشان پول آوردهاند کمک گرفته و به وسیلهی طیب در ۱۵ خرداد ایران را به آشوب کشیده. به هرحال بازجویی از طیب از همان تاریخ ۱۸ خرداد آغاز شد. او ضمن معرفی کامل خود تعهد کرد که واقعیات را بگوید.
در اسناد ساواک تمام سخنان او ثبت شده. وقتی به این اسناد دقت میکنیم متوجه میشویم که طیب بسیار ماهرانه و استادانه پاسخ سوالات را میدهد و خود را از همهی اتهامات تبرئه می کند.
او در همهی بازجوییها اسرار نهضت را به خوبی حفظ می کند. او میدانست که مُحرک اصلی در ماجرای ۱۵ خرداد، شهید حاج مهدی عراقی بوده اما از او هیچ حرفی نمیزند. او با پاسخهای گمراه کننده طوری برخورد میکند که تبرئه شود.
وقتی تهمت اخلال در نظم جامعه را به او میزنند او خودش را شاهدوست و تابع شخص اول مملکت معرفی می کند و بلند میگوید:
« خدا یکی، شاه هم یکی. من حاضرم تمام داراییام را برای شاه بدهم. من فدایی شاه بوده و هستم. »
بعد به ماجرای ۲۸مرداد اشاره میکند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللّهم إجعَل عَواقِبَ أُمُورَنا خَیراً 🕊
🔴 #طیب
🌟 خاطرات شهید طیب حاجرضایی،
حرّ امام خمینی(ره)
قسمت 9⃣7⃣
وقتی از او دربارهی گرفتن پول از عوامل، سوال میشود میگوید:
« من روزی پانصد تومان بابت اجاره میگیرم. ماهیانه مبلغ بسیار زیادی درآمد دارم و به این پولها احتیاجی ندارم. »
از او دربارهی طرفداری از امام و اسلام می پرسند که میگوید:
« من آدم شرابخواری هستم که فقط دههی محرم تکیه میبندم و عزاداری میکنم. سران مملکت هم در مجلس من حضور مییابند. من چه ربطی به (امام) خمینی دارم. »
او به زیبایی خودش را از همهی اتهامات تبرئه می کند و می گوید:
« اصلاً در صبح ۱۵ خرداد در میدان میوه نبودم. »
او دربارهی سخنران ایام محرم در هیئت خود هم به دلایلی اشاره میکند که قابل قبول است.
او به زیرکی جوابهایی میدهد که هر قاضی منصفی رأی به آزادی او میدهد.
هفتهی بعد نیز از او بازجویی میشود و نام نفراتی که در ۱۵ خرداد در رأس حرکت مردم بودند، میپرسند.
طیب هم نام کسانی را میبرد که همراه او دستگیر شده بودند و هیچ نامی از اعضای مؤتلفه و کسانی که نقش محوری داشتند نمیبَرد.
او خود را از روحانیت جدا معرفی میکند. وقتی از قضیهی عکسهایی که در عاشورا به علامتها زده شده بود سوال میشود میگوید:
« دستهی من بزرگ بود و من در انتهای دسته بودم. شاید آن جلو کاری کرده باشند و... »
طیب دوباره به زندان میرود و تا یک ماه از او خبری نبود. در این مدت بسیاری از دوستان طیب قصد داشتند در اربعین امام حسین(ع) آشوب و بلوا راه بیاندازند اما رژیم و نیروهای امنیتی بسیاری آماده بودند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللّهم إجعَل عَواقِبَ أُمُورَنا خَیراً 🕊
🔴 #طیب
🌟 خاطرات شهید طیب حاجرضایی،
حرّ امام خمینی(ره)
قسمت 0⃣8⃣
🌷 دیدار یار
بیژن حاج رضایی
چند ماه از بازداشت و چند مرحله از محاکمهی پدرم گذشته بود. در یکی از ملاقاتها وقتی فرصت مناسب بود پدرم گفت:
« در اوایل تابستان که از من خبر نداشتید چندین بار من را سوار ماشین نظامی کردند و به جلوی منزل خودم آوردند! برق حیاط روشن بود. صدای بچهها میآمد. دلم میخواست پیاده بشم و بیام پیش شما. اما گفتند باید برگردیم ! اینها این کارها را کردند که من تحریک بشم و با اون ها همکاری کنم. »
مادرم گفت:
« خب همکاری کن توروخدا. هرچی میگن گوش کن تا آزاد بشی. »
مادر ادامه داد:
« به خدا ما هر روز داریم با این بچههای قدو نیمقد راه میافتیم در خونه این تیمسار و اون وزیر و وکیل میریم که کاری برای تو بکنن. »
پدر صداش رو بلند کرد و گفت:
« آخه میگن بگو از آیت الله خمینی پول گرفتی که ۱۵ خرداد رو راه بندازی. »
مادرم دوباره با لحنی ملتمسانه گفت:
« خب بگو، به خدا من نمیتونم با این شش تا بچه و تنهایی زندگی کنم. تو رو خدا طیب خان، تو رو خدا. »
البته وکیل پرونده قبلاً با ما صحبت کرده بود. گفته بود:
« شما با طیب صحبت کنید اگه قبول کنه با (امام) خمینی رو به رو بشه و ایشان را متهم به پرداخت پول بکنه، همه چیز حل میشه! »
مادر ما التماس میکرد:
« طیب خان، تو رو میخوان اعدام کنن میفهمی؟! این بچههات همه یتیم میشن.
یک کلمه حرف بزن و برگرد سر خونه و کار و زندگیت. بعد هم حرفت رو پس بگیر و توبه کن. »
من به صورت پدر خیره شدم. پدر به چهرهی دختر کوچولوی خودش که حالا چند ماهه بود نگاه میکرد.
محمد برادر کوچک ما تازه زبان باز کرده بود. محمد جلوی پدر شیرین زبانی میکرد. پدر او را بغل کرده بود. پدر با لبخند به حرکات بچههایش نگاه میکرد. حالا که بعد از نیم قرن به آن روزها فکر میکنم میبینم چقدر امتحان سختی بود! شخصی که برای خودش برو و بیایی داشته، همه احترامش را داشتند، کسی که بچههایش اینگونه به او اظهار علاقه میکنند و.... حالا در چه شرایطی قرار گرفته؟! چقدر امتحان خدا از پدرم سخت بود! بعد از صحبتهای مادر بود که پدرم کمی فکر کرد و گفت:
« باشه! »
ما هم از این حرف پدر خیلی خوشحال شدیم. لباسهای اتو شده و ظرف غذا را تحویل دادیم و رفتیم.
خبر به گوش تیمسار نصیری رسید. شنیدم با خوشحالی به زندان آمد. متنی را برای پدر آماده کرد و گفته بود:
« تو رو با (امام) خمینی رو به رو میکنیم. همین حرفها رو بزن آزاد بشی. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍فرهنگ ما؛ اصلاح یا افتخار؟
♦️افراد زیادی بعد از خواندن این متن آن را کاملا منطقی و معقول می بینند...
✅آزادی واژه ای است که در سالهای اخیر، بیش از گذشته سخن از آن به میان می آید.
🔺واقعیت این است که فرهنگ ما باید و نبایدهایی دارد که به نوعی محدود کننده است.
♦️هرچند فرهنگ هر کشوری، الزامات خاصی برای خود دارد اما برخی از نقاط جهان هم هستند که تلاش کرده اند قید و بندها را به حداقل برسانند.
🔹البته در هر کشوری، محدودیت های رایج، طرفداران خاص خودش را هم دارد.
🔵بعنوان مثال یکی از محدودیت های رایج در فرهنگ ما، محدود بودن مردان است.
در فرهنگ ما هیچ زنی تمایل ندارد مردی را که به همسری برگزیده، با زنان دیگری رابطه داشته باشد و چنین رفتاری تعبیر به خیانت می شود در حالیکه در برخی کشورها چنین نگرشی وجود ندارد.
❌در واقع در فرهنگ ایران، قریب به اتفاق زنان طرفدار محدود بودن مردان هستند و هرگز حاضر نیستند به نام آزادی اجازه دهند همسرشان به میل خود با دیگری رابطه داشته باشد.
💢از طرف دیگر نوعی نگرش مشابه در مردان نیز وجود دارد که هرگز تمایل ندارند، همسرشان با مرد دیگری رابطه داشته باشد یا مرد دیگری به او فکر کند.
🔳در ایران کهن اعتقاد به رعایت این حد و مرزها شدید تر از امروز بوده بنحویکه زنان کم تر تمایل داشتند توسط مردان بیگانه دیده شوند. وقتی به سنگ نگاره های تاریخی تخت جمشید نظاره می کنیم میبینیم جز دو مورد که آن هم غیر از صورت مابقی بدنش کاملا پوشیده است، زنان به تصویر در نیامده اند. در معماری ایرانی هم این نگرش جاری بوده تا جاییکه حتی درب منازل قدیم هم دو کوبه داشته که یکی مخصوص زنان بوده. با به صدا در آمدن آن معلوم می شده یک بانوی ایرانی پشت درب است، بدین ترتیب خانم خانه اقدام به باز کردن درب می کرده.
⁉️اینکه آنچه در فرهنگ ما بوده و پایبندی به حد و مرزهای آن تا چه میزان در زندگی امروزی ضروری یا حکیمانه است را باید در مقایسه ی آن با سایر فرهنگ ها کشف نمود.
❗️یعنی باید دید کشورهایی که این قید و بندها را کنار گذاشته اند واقعا دچار مشکل خاصی شده اند یا نه؟
⬇️بعنوان مثال با مشاهده فیلم زیر می توان به جواب این سوال رسید
📺https://eftekhar1357.ir/?p=2616
💌 سهم امروزمون از یاد مولای غریب
☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺
🔴🔵 یک دعای کوتاه برای ارتباط عاطفی بهتر با امام زمان علیه السلام
🌺 یکی از بزرگان سفارش نمودند هر وقت احساس کردید از امام زمان دور شدید و دلتون برای امام تنگ نیست و اون عاطفه و مهربانی لازم نسبت به امام زمان را ندارید این دعای کوتاه رو بخونید بخصوص توی قنوت نمازهاتون :
🔴 لَیِّن قَلبی لِوَلِیِّ اَمرِک 🔵
یعنی:
خدایا قلبم را برای ولی امرت نرم و مطیع گردان
📚 فرازی از دعای معرفت در زمان غیبت
🔺مفاتیح الجنان /ملحقات مفاتیح الجنان/ دعایی که در زمان غیبت باید خواند ص ۱۱۴۴
#مهدویت
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۲۹ اسفند ماه سالروز شهادت مدافع حرم " #علیرضا_نوری " گرامی باد
#صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#در_محضر_معصومین
🔰امام صادق علیه السّلام:
✍ما مِن یَومِ نَیروزٍ إلاّ و نَحنُ نَتَوقَّعُ فِیهِ الفَرَجَ لأِنَّهُ مِن أیّامِنا و أیّامِ شِیعَتِنا.
🔴هیچ نوروزی نیست مگر آن که ما در آن روز منتظر فرج [ظهور قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم] هستیم؛ چرا که نوروز از روزهای ما و شیعیان ما است.
📚مستدرک الوسائل،ج۶،ص۳۵۲
#حدیث_روز