🌷 هُوَ الهادي🕊
🔴 #سفیر بیداری
🌟 زندگینامه #شهیدسیدمصطفیالحسینی
قسمت 2⃣1⃣
✨ ساده زیستی
مادر و یکی از بستگان شهید
روی پلههای خانه فرش انداخته بودیم. نمای قشنگی پیدا کرده بود. آمد پیش من و گفت:
« مامان جان میشود روی پله غذا خورد یا نماز خواند؟! »
تعجب کردم. گفتم:
« نه! »
مکثی کرد و ادامه داد:
« پس این فرشها چیست که روی پلهها انداخته اید؟ آخر روی پله فرش نمیاندازند. اینها را باید به فقرا بدهیم. مادرجان، ما نمیتوانیم روز قیامت جواب خدا را بدهیم. »
همیشه به فکر فقرا بود. شنیده بود که امام کاظم (ع) فرمودند:
« همانا مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نیازهای برادرانتان و نیکیکردن به آنان در حد توانایی است و الّا ( اگر چنین نکنید ) هیچ عملی از شما پذیرفته نمیشود. »¹
اخلاق اسلامی را به تمام معنا رعایت میکرد. سر سفره ای که دو نوع غذا بود نمینشست! یا اینکه اگر مجبور بود، یک غذا را برمیداشت و با رعایت آداب مشغول میشد و میگفت:
« من فقط از این میخورم. »
اگر در خانه چنین کاری میکردیم و سفرهی مفصل پهن میکردیم؛ به ما اعتراض میکرد. میگفت:
« مادر جان سفرهی یزیدی باز کردی؟! خبرداری همسایهات شام خورده؟ بچهاش سیر خوابیده؟ مادر، اگر دو جور غذا داریم یکی را بده همسایهای که ندارد. »
البته معمولاً غذاهای ساده درست میکردم. اهل تجملات نبودم. ولی باز حرف پسرم را گوش میکردم.
بعضی وقت ها از من ایراد میگرفت. میگفت:
« مادر جان شما سه تا خدا داری؟! »
گفتم:
« چی میگویی، مگر میشود؟! »
گفت:
« چرا نمیشود، شما من را خیلی دوست داری، این خدای اولت! بابا را خیلی دوست داری، این خدای دومت! مال و ثروت و طلاهایت را دوست داری، این هم خدای سومت! »
بعد ادامه داد:
« هر چه که یاد خدا را در دل آدم کم کند، جای خدا را میگیرد و به نوعی میشود خدای انسان. »
____________________________
۱- بحارالانوار ، جلد ۷۵ ، ص ۳۷۹
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 هُوَ الهادي🕊
🔴 #سفیر بیداری
🌟 زندگینامه #شهیدسیدمصطفیالحسینی
قسمت 3⃣1⃣
گاهی اوقات مراسم دعای ندبه و کمیل و... در منزل ما برگزار میشد. بچهها تکتک میآمدند که مشکلی پیش نیاید.
یک بار من پذیرایی آماده کردم و گفتم:
« دعا خواندند و خسته شده اند، بخورند جون بگیرند. »
آمد و گفت:
« مادر جان دستت درد نکند اما خیلی تشریفاتی نکن. ممکن است بعضی از بچهها وقتی برای مراسم میرویم منزلشان توانایی پذیرایی نداشته باشند و اسباب خجالت آنها شود. »
***
پیامبر (ص) و مولا امیرالمومنین (ع) بسیار به فکر رفع فقر و گرفتاری از جامعه بودند. سیدمصطفی نیز مانند جدشان این طور عمل میکرد. بارها میگفت:
« نکند توی شهر ما گرسنه ای با شکم خالی بخوابد و ما در رفاه باشیم. »
هیچگاه پرخوری نمیکرد تا یاد فقرا را از یاد نبرد. سعی میکرد از تشک و جای خیلیخوب استفاده نکند. با اینکه رفاه مالی خوبی داشتند اما دوست نداشت در آسایش زندگی کند و فقرا را از یاد ببرد.
با این شیوهی زندگی، با فقرا احساس نزدیکی میکرد. در زمینهی کمکرسانی به مستضعفان خیلی تلاش میکرد. چندین مرتبه شاهد این قضایا بودم و سید را همراهی کردم. دوستش میگفت:
« یک بار در منزل پدری ایشان مهمان بودیم. سید مصطفی بعد از مدتی از راه رسید . پدرش برای کل خانه فرش جدید خریده بود. سید خیلی ناراحت شد. فرش جایی که خودش میخواست بنشیند را جمع کرد! حصیر آورد و نشست روی آن. من تعجب کردم. گفتم:
" این چهکاری است که انجام میدهی؟! "
گفت:
" برای من نشستن و نماز خواندن روی این حصیر خیلی بهتر از این فرشهاست! چطور من روی این فرش نو بنشینم، در حالی که بسیاری از مردم این شهر چیزی برای نشستن ندارند. "
بارها منزل فقرای همدان رفته بود. دیده بود که اغلب مردم چطور با مشکلات دست و پنجه نرم میکنند. میگفت:
" حالا در این وضعیت، چطور ما در رفاه و آسایش زندگی کنیم. "
رسول خدا (ص) فرمودند:
" هرکس یک نیاز برادر مومن خود را برآورد، مانند کسی است که عمر خویش را به عبادت خدا سپری کرده باشد. " »¹
_________________________________
۱. المالی شیخ طوسی، ص ۴۸۱، ج ۱۰۵۱
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 هُوَ الهادي🕊
🔴 #سفیر بیداری
🌟 زندگینامه #شهیدسیدمصطفیالحسینی
قسمت 4⃣1⃣
این احادیث روش زندگی او شده بود. کمک به دیگران را از همان دوران مدرسه آغاز کرده بود. یادم نمیرود یک بار در کلاس دبستان، مداد رنگی خودش را به یکی از بچههای بیبضاعت داد. آن پسر نمرهی خوبی گرفت اما سیدمصطفی به علت نیاوردن مداد رنگی تک گرفت!
در دبیرستان هم که بود خبردار شد که چندنفر از بچههای مدرسه وضع مالی خوبی ندارند.
سیدمصطفی هرماه مقداری پول داخل پاکت میگذاشت و به خانهی آنها میبرد و غیرمستقیم تحویل آنها میداد.
سالها بعد فهمیدم که آنها پول تو جیبی خودش و خواهرش بود که ماهیانه میگرفتند. پول را جمع میکرد و به فقرا کمک میکرد.
مادرش میگفت:
« یک روز حاجی رفت و برای سید مصطفی دو دست پارچهی درجهی یک گرفت که کت و شلوار بدوزد. پارچهها را که دید تشکر کرد و با احترام به من گفت: " من اینها را نمیخواهم ! به بابا بگو پارچهها را پس بدهد! من خودم میروم و کت و شلوار انتخاب میکنم. "
پارچهها را پس دادیم. پولش را گرفت و رفت. بعدها از دوستانش شنیدم که آن روز هشت دست کت و شلوار برای خودش و دوستان نیازمندش خریده بود. »
سید در دوران طلبگی هم از کمک به دیگران غافل نمیشد. یک بار در مدرسهی علمیه سراغ سیدمصطفی را گرفتم.
گفتند:
« جهت اقامهی نماز از مدرسه خارج شده. »
من کنار درِ ورودی منتظر ماندم تا سید برگردد. دیدم چند تا نان سنگک کنار حجره آویزان کردهاند. تکه کاغذی هم کنارش نصب نصب شده بود. آنجا نوشته بود:
« طلّاب عزیزی که پول برای نان سنگک ندارند میتوانند استفاده کنند و بعداً مبلغ آن را پرداخت کنند. »
معلوم بود این کار برای کمک و حفظ آبروی طلبههایی است که پول ندارند.
برای من خیلی جالب بود که چه کسی این کار را انجام داده، خیلی سوال و پیگیری کردم تا اینکه فهمیدم این کار سیدمصطفی است.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 هُوَ الهادي🕊
🔴 #سفیر بیداری
🌟 زندگینامه #شهیدسیدمصطفیالحسینی
قسمت 5⃣1⃣
✨ فوتبال
آقایان زینی و رستنده و دستجردی و...
در زمین خاکی، کنار منزل مصطفی، بازی میکردیم. زمین را با زحمت آماده کردیم. تیرکهای چوبی، تیر دروازه بود. یک گونی گچ آوردیم و خطکشی زمین را انجام دادیم. بعد با یک تخته افتادیم به جان زمین. هرچه سنگریزه بود جمع کردیم. خلاصه با امکانات کم اما عشق زیاد، فوتبال را شروع کردیم.
اسم تیم ما طوفان بود. سید لباس، کفش و برخی وسایل ورزشی خرید و به بعضی از بچهها، که از لحاظ مالی ضعیف بودند، هدیه کرد.
سید به علت قدبلندی که داشت اغلب، دفاع میایستاد. ساقهای خیلی قوی داشت. به او میگفتیم:
« مصطفی سه لنگ! »
خیلی خوب در دفاع، تکل میرفت و توپ را از جنگ مهاجمان حریف درمیآورد. خلاصه دفاع تیم ما با وجود او حرف نداشت. این را مربیها هم میگفتند.
مدتی بعد به تیم تاج دعوت و مشغول بازی شدیم. تاج از تیمهای مطرح و بزرگ همدان بود. بارها با این تیم به شهرستانهای مختلف رفتیم. ما با تیمهای مطرح آن زمان بازی کردیم و نتایج خوبی گرفتیم. اما وقتی متوجه شدیم که ریشهی این تیم مربوط میشود به سپهبد خسروانی که از وابستگان رژیم بود و ساواک شاه از این تیم حمایت میکند همگی از این تیم استعفا دادیم و به تیم جدیدی به نام الوند رفتيم.
تیم الوند هم از تیمهای خوب و مطرح و مربوط به زورخانهی الوند بود. این تیم توسط پدر "مهندس حسین همه کسی"، اداره میشد. او یکی از انسانهای خوب و وارستهی همدان بود. خودِ حسین هم به ما کمک زیادی در زمینهی فوتبال کرد. حسين بعدها به کاروان شهدا ملحق شد.
یک روز در زمین قدس فعلی (پهلوی سابق) مسابقهی فوتبال داشتیم. بازی فینال و حساس بود. استاندار، شهردار و برخی مسئولان ادارات و... حاضر بودند. بازی که تمام شد نسبت به داور اعتراض شد. هر کس چیزی میگفت. سیدمصطفی وقتی شرایط را مناسب دید شروع کرد به انتقاد از مسئولان کشور! با صدای بلند داد میزد:
« افراد نالایق آمدند مسئولیتها را به دست گرفتند، اما لیاقت ندارند و... »
این حرفها را طوری میگفت که همه بشنوند. خلاصه جو نارضایتی را از فوتبال به سمت مسئولان کشور کشاند. ما هم ادامه دادیم. یک دفعه مأمورها به سمت ما حمله کردند. تا فضا به هم ریخت، سید مصطفی با یکی دو تا از آنها درگیر شد و سریع فرار کرد. نتوانستند سید را بگیرند. خیلی شجاعت میخواست که در جمع مسئولان شهر همدان حرفهای تند انتقادی زده شود. شنیدم که بعد از آن سید مصطفی را با عنوان خرابکار و کمونیست معرفی کردند!!
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 هُوَ الهادي🕊
🔴 #سفیر بیداری
🌟 زندگینامه #شهیدسیدمصطفیالحسینی
قسمت 6⃣1⃣
✨ ایثار
یکی از دوستان شهید
سوم دبیرستان به پایان رسید. البته آن موقع شش سال دبستان بود و شش سال دبیرستان.
در تیم الوند بودیم. مسابقهی بسیار مهمی داشتیم. دورهی نوجوانی بود و اشتیاق به ورزش و هیجانات فوتبال و...
مسابقه هم که میرفتیم، این هیجانات به اوج رسید. هر بازیکنی سعی میکرد در تمرینات، خوب کار کند تا اسمش در لیست نهایی مسابقه وارد شود. یکی از بازیهای مهم تیم الوند در پیش بود. همه سعی میکردند خیلی خوب خودشان را به مربی تیم نشان دهند.
سیدمصطفی همیشه یکی از بازیکنان ثابت تیم ما بود. مربیها خیلی او را دوست داشتند.
آخرین تمرینِ قبل از مسابقه بود. با اینکه مصطفی از قبل برای مسابقه انتخاب شده بود اما سر تمرین حاضر نشد! مربیان تأکید کرده بودند هرکس در تمرین حاضر نباشد در لیست نهایی نخواهد بود.
من خیلی تعجب کردم! یعنی چه اتفاق مهمی برای سید افتاده که سر تمرین آخر نیامده!؟
مربی تیم، لیست نهایی را اعلام کرد . نام سید مصطفی به علت نیامدن به تمرین خط خورد. ناراحت شدم. ولی نمیشد با مربی صحبت کرد. او از نظرش بر نمیگشت.
فردا صبح به همراه تیم حرکت کردیم. رفتیم برای مسابقهی فوتبال با یکی از تیم های مطرح کشور.
مسابقه برگزار شد و برگشتیم. جلسه ی تمرین بعدی تیم آغاز شد. سید مصطفی از در وارد شد. رفتم جلو و گفتم:
« سلام کجا بودی؟! مسابقه رو مفت از دست دادی؟ جایت خالی بود خیلی خوش گذشت... »
چیزی نگفت و فقط جواب سلام را داد. من میدانستم حتماً این کار او علتی دارد. اصلا این پسر هیچ کاری را بدون علت انجام نمیداد. برا همین اصرار کردم که کجا بودی؟!
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 هُوَ الهادي🕊
🔴 #سفیر بیداری
🌟 زندگینامه #شهیدسیدمصطفیالحسینی
قسمت 7⃣1⃣
وقتی اصرار من را دید گفت:
« حمید جان، به جای من چه کسی بازی کرد؟ »
نگاهی به بچهها کردم و گفتم:
« فلانی، اتفاقاً خیلی هم خوشحال بود. میگفت اولین بار است که ثابت بازی میکنم. »
گفت:
« خدا را شکر! »
سیدمصطفی نگاهی به چهرهی من کرد و ادامه داد:
« این بازیکن ذخیرهی من بود پسر خوبی است، با اینکه این همه تمرین میکند اما همیشه ذخیره است. همیشه آرزو داشت بیاید جزء نفرات اصلی، اما اسمش در لیست قرار نمیگرفت. او هم مثل من مدافع بود. من فهمیدم به خاطر من بازی به این پسر نمیرسد! برای همین عمداً سر تمرین حاضر نشدم تا بلکه... »
دیگر چیزی نگفت. لبخندی زد و حرکت کرد به سمت رختکن.
من مانده بودم چه بگویم، ما به خاطر بازی همه چیز را زیر پا میگذاریم. همهی اصول انسانی و اخلاقی را. اما سید مصطفی... در همه چیز و همه کار مشغول خودسازی است.
ما کنار ورزش، فعالیت های سیاسی مذهبی هم داشتیم. اغلب بچههای تیم توسط ساواک تهدید و برخی هم دستگیر شدند.
تیم ما در همدان معروف به تیم بچه مذهبیها و سیاسیون شده بود. این اواخر بسیار تحت فشار بودیم. بعد از مدتی اغلب بچهها به علت مبارزات انقلابی دستگیر شدند. تیم الوند کمکم از هم پاشید. مجبور شدیم در جایی دیگر فعالیتها را ادامه دهیم.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 هُوَ الهادي🕊
🔴 #سفیر بیداری
🌟 زندگینامه #شهیدسیدمصطفیالحسینی
قسمت 8⃣1⃣
✨ ورزش
آقای زینی و رستنده و اذکایی و...
اوضاع سیاسی در فوتبال به هم ریخته بود. ما در کنار فوتبال، ورزش باستانی را شروع کردیم. فضای آنجا برای کار سیاسی و فرهنگی بهتر بود.
البته سید در رشتههای ورزشی دیگری هم تبحر داشت، از جمله پینگپنگ که آقا سید به سبک چینیها بسیار زیبا بازی می کرد. واقعاً در مدرسه و باشگاه حریف نداشت.
با سید مصطفی کُشتی هم رفتیم. البته دو ماه بیشتر طول نکشید. به علت جوّ بدی که در باشگاه بود و مربیها با الفاظ زشت بچهها را صدا می کردند، با کشتی خداحافظی کردیم.
سید، اهل کوهنوردی و رفتن به طبیعت هم بود. با رفقا و بچههایی که به جلسات میآمدند به کوه و طبیعت میرفتیم. روزهای جمعه و تعطیل که میشد برنامهی کوهنوردی داشتیم.
رسم این بود که کلهپاچه میپختیم. ابتدا در گنجنامه ( مکان تفریحی در دامنهی کوه الوند ) جمع میشدیم و کلهپاچه را میخوردیم. بعد به طرف قله حرکت میکردیم.
سیدمصطفی خیلی ورزیده بود. از همهی بچهها جلوتر حرکت میکرد.
خیلی سریع از صخرهها بالا رفت. تا به خودمان میآمدیم سیدمصطفی را میدیدیم که نزدیک قله منتظر ماست!
بعضی از بچهها کم میآوردند. سیدمصطفی مجبور بود برای اینکه ما به او برسیم چندجا توقف کند.
یک بار با سید رفته بودیم کنار آبشار گنجنامه در دامنهی کوه الوند.
سیدمصطفی گفت:
« میخواهی از آبشار بالا برویم؟! »
با تعجب گفتم:
« چطوری؟ مگر بلدی؟ »
گفت:
« تماشا کن. »
سپس بدون اینکه طناب یا قلاب و... داشته باشد شروع کرد از صخرههای زیر آبشار بالا رفتن. خیلی حرفهای بود. چشمان من از تعجب گرد شده بود. واقعاً این کار از هر کسی ساخته نبود.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 هُوَ الهادي🕊
🔴 #سفیر بیداری
🌟 زندگینامه #شهیدسیدمصطفیالحسینی
قسمت 9⃣1⃣
خانمهایی که به کوه میآمدند وضعیت حجابشان مناسب نبود. سیدمصطفی مسیرهایی انتخاب میکرد که با این افراد برخورد نکنیم.
در مسیر هم که میرفتیم از باغهای زیادی رد میشدیم. میوهها بالای درخت به ما چشمک میزدند!
ما جوان بودیم، هوس میکردیم دستی به این درختها بکشیم! سیدمصطفی اجازه نمیداد. میگفت:
« هرچه خواستید میرویم پایین برای شما میخرم. تازه داخل کوله هم میوه برای شما آوردهام. حیف است، از الان خودتان را مدیون نکنید. جواب دادن حقالناس خیلی سخت است. »
سیدمصطفی خیلی احتیاط میکرد. حتی به میوههایی که از درخت در مسیر افتاده بود و خوردن آنها مشکلی نداشت هم دست نمیزد تا مبادا حقالناسی به گردنش بیاید. بسیار مقید به حلال و حرام و سایر مسائل شرعی بود.
برخی مواقع، شبها میرفتیم کوه. وقت مغرب که میشد میرفتیم بالا. زیر نور مهتاب شروع میکرد سرودهای انقلابی خواندن. به من میگفت:
« حمید جان، اینجا کسی نیست راحت حرف دلت را با خدا بزن. درست است که خدا همه جا هست، اما اینجا آدم حس میکند که خدا خیلی به او نزدیک شده. »
گاهی اوقات هم بالای کوه، جلسات را برگزار میکردیم. به یاد دارم اول نماز جماعت میخواندیم و بعد بعضی از آیات را برای ما ترجمه و تفسیر میکرد.
سید مصطفی حتی از ابزار ورزش جهت رسیدن بهش اهداف مقدس و متعالی که داشت استفاده می کرد.
یک بار برای شنا رفته بودیم استخر. در حین شنا کردن و شوخی بودیم. سید شروع کرد از خلقت آب صحبت کردن از قدرت خدا و آیات و نشانههای الهی و بعد رسیدن به اینکه باید شکرگزار خدا باشیم.
از همه چیزهایی که میدید سعی میکرد درس خداشناسی بگیرد. مسائل مختلف را با دین تطبیق میداد. بارها شده بود که بعد از ورزش، بچهها را به خانهی خودشان دعوت میکرد. بعد از پذیرایی دربارهی اصول دین و مسائل اسلام صحبت میکرد. ما را به خواندن نماز اول وقت و جماعت تشویق میکرد و...
این برنامهها تأثیر زیادی روی اعتقادات بچهها داشت. به وسیلهی همین ورزش و فوتبال، خیلیها را جذب اسلام و مسجد کرد.
خیلیها را سراغ دارم که ایمان و نماز و همهی اعتقاداتشان را مدیون سیدمصطفی هستند. تا آنجایی که چند نفر از بچهها تحت تأثیر و تشویق سید، راهی حوزه شده و از علما شدند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 هُوَ الهادي🕊
🔴 #سفیر بیداری
🌟 زندگینامه #شهیدسیدمصطفیالحسینی
قسمت 0⃣2⃣
✨ مسجد
خانم فاطمه ربانی ( مادر شهید )
امیرالمومنین (ع) در حدیث زیبایی فرمودند:
« هرکه به مسجد رفت و آمد کند از موارد زیر بهرهمند میشود: برادری که در راه خدا با او رفاقت میکند. علمی تازه، رحمتی که در انتظارش بوده، پندی که از هلاکت نجاتش دهد، سخنی که موجب هدایتش میشود و ترک گناه. »¹
مصطفی فرزند مسجد بود. از دوران کودکی سعی میکرد همهی نمازهایش را در مسجد باشد. تفریح او حضور در مسجد بود. او تنها نمیرفت! همهی بچههای محل را با خودش همراه میکرد.
تا اینکه از محلهی قدیمیمان اثاثکشی کردیم و به محلهی جدید در شمال همدان آمدیم. بیشتر مردم مشغول ساخت خانه بودند. محله شلوغ نبود.
در این محل، جوان ها بیشتر اوقات سر چهارراه و یا کوچه میایستادند و دائم قماربازی میکردند یا اینکه مزاحم نوامیس مردم میشدند.
سیدمصطفی خیلی از این وضع ناراحت بود. برای اصلاح بچههای محل با اهالی صحبت کرد. قرار شد پولی جمعآوری شود و مسجد بنا کنند تا هم جوانان در کوچه و خیابان علاف نباشند و وقت آنها هدر نرود، هم محلی برای هدایت آنها فراهم شود.
برای ساخت مسجد خیلی تلاش کرد. هر جا میرفت پیگیر بود و از مردم پول جمع میکرد تا ساخت مسجد زودتر تمام شود. مرحوم حاج آقا شادکام خیلی به او کمک کرد. یک روز گفتم:
« ای کاش به جای مسجد حمام درست میکردید. نماز را در منزل هم میشود خواند. »
مصطفی ناراحت شد گفت:
« مادر جان، ما هرچه داریم به برکت مسجد است. ما وقتی به مسجد رفت و آمد کنیم از درد دیگران باخبر میشویم. اگر کسی کمکی لازم داشته باشد دستش را میگیریم. تازه آن موقع با کمک مردم حمام هم میشود درست کرد. »
به سختیهای این کار اصلاً نگاه نمیکرد. با تقوا و پرهیزکار بود. توکلش به خدا بود و این درسها را همگی از قرآن یاد گرفته بود.
با همت مصطفی و کمک اهالی محل، مسجد اعظم در شمال همدان ساخته شد.
______________________________
۱. مواعظالعددیه، ص۲۸۱
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
♨️زنان #بازیگر قربانی چه شدند؟♨️
🔔بلاخره جمعی از زنان بازیگر، خواسته یا ناخواسته طبل رسوایی فرهنگ غرب را به صدا در آوردند.
☝️بیانیه جمعی از بازیگران زن در اعتراض به آزارهای جنسی، قبل از هر چیزی یک شاهد عینی است.
⚠️شاهد عینی درباره ی هشدارهایی که بارها و بارها درباره تبعات تهاجم فرهنگی غرب داده شد و بارها گفته شد که رفتن به سمت فرهنگ غرب ما را در همان منجلابی فرو خواهد برد که آنها گرفتارش هستند.
💢 بازیگران از اقشاری هستند که از نظر شیوه پوشش، فاصله گرفتن از حریم روابط زن و مرد و سبک زندگی، به فرهنگ غربی بسیار نزدیک شده اند.
✍آنچه که این سینماگران بدان گرفتار شدند و از آن شاکی هستند همان چیزیست که سالهاست شهروندان کشورهای غربی از آن رنج می برند
در لینک زیر ببینید گرفتاری کشور های غربی در این زمینه را👇👇👇
📂https://eftekhar1357.ir/?p=2616
💌 سهم امروزمون از یاد مولای غریب
☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺
توصیه امام زمان به خواندن دعاي افتتاح
🔵 امام زمان علیه السلام فرمودند :
🔴 دعای افتتاح را در تمام شب های ماه رمضان بخوانید. زیرا فرشته ها به آن گوش میدهند و برای خواننده آن طلب آمرزش میکنند.
📚 صحیفه مهدیه بخش ۵ دعای ۸
#رمضان_مهدوی
#مهدویت