eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
301 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰صدای شهید در عملیات والفجر۹ ؛ تانک های عراقی را نیروهای شهید کاوه به غنیمت گرفتند، خدمه رو هم یا اسیر گرفتند یا فرستادن سفر آخرت... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⃟ ⃟• تا من تو را بدیدم دیگر جهان ندیدم ⃟ ⃟• گم شد جهان زِ چشمم تا در جهان نشستی عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸 ↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
أَلسَّلامُ عَلَی الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ. سلام بر آن حسابگر (اعمال خویش برای خدا)و شکیبا. ۷۶ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
❁﷽❁ یار هر چہ دلرباتر شد بلایش بیشتر بی گمان در مےرود جانها برایش بیشتر ڪربلا هر لحظہ و هر روز صفا دارد ولے با زهرا صفایش بیشتر @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
دنیا که به پایان رسید رویاها دنیایی دیگر خواهند ساخت و خنده های تو جای آفتاب را خواهد گرفت! شهید غلامرضا لنگری🌷 صبـحتون شهـدایـی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔺 فرازی از وصیت‌نامه شهید سیدمحمد سیدی مادرم! اگر شهید شدم، در عوض رزمندگان پیروز خواهند شد و راه کربلا را باز خواهند کرد و حرم شش‌گوشه امام حسین (ع) را زیارت خواهید کرد، فقط از شما می‌خواهم وقتی به کربلا رفتید، مقداری از آن خاک پاک بیاورید و به‌روی قبرم بریزید، تا به حرمت آن خداوند از گناهانم درگذرد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب زندگینامه سردار شهید حاج حسین همدانی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 1⃣4⃣1⃣ خسته بودند. رفته بودند گورستان برای شستن شهدا. اکرم خانم که به آب و آبکشی، دقیق و حساس بود، با لیف و کیسه‌ی حمام و سنگ پا، پیکر شهدا را شسته بود. منصورخانم می‌خندید و می‌گفت: « پروانه، نبودی ببینی، اکرم برای شهدا سنگ پا می‌کشید. خوش به حال مرده یا شهیدی که اکرم اونو بشوره. مثل برف سفید و تمیز میشه. » اکرم هم که هنوز توی حال و هوای غسالخانه بود، پشت دستش می‌زد و برای من، از دست و پاهای از بدن جدا افتاده، و از دخترکانی که هنوز هویتشان معلوم نشده بود، می‌گفت. عملیات رمضان تمام شد. ماه رمضان هم تمام شد. شهدای بمباران نماز جمعه دفن شدند و حسین آمد. مهدی ۱۷ روزه بود. یک چشم حسین خندان و چشم دیگرش گریان بود. خنده برای آمدن مهدی و گریه برای رفتن حاج محمود شهبازی. مهدی را بغل کرد و دهنش را نزدیک گوشش برد و برایش اذان و اقامه خواند. گفتم: « از وهب آروم‌تره. » گفت: « حتما تو آروم بودی که مهدی هم آروم‌تره. » به جای پاسخ نگاهش کردم، یک نگاه معنی‌دار. از همان نگاه، پاسخم را شنید و لحنش را تغییر داد: « می‌دونم که این چند ماه که نبودم به تو، چه گذشته ولی خدا شاهده که باید جبهه می.موندم. حاج محمود، یه شب قبل از ورود ما به خرمشهر شهید شد و کارش افتاد رو دوش من. بعد از نبرد دو ماهه برای آزادی خرمشهر، عملیات رمضان رو برای به سرانجام رساندن جنگ ادامه دادیم، اما سُمبه‌ی دشمن پر زور بود و هر چی زدیم، به در بسته خوردیم. توی دژها و خاکریزهای مثلثی کوشک و شلمچه گیر کردیم. همزمان بنا شد که بخشی از نیروهامون رو به جنوب لبنان بفرستیم. حاج احمد خودش زودتر از بقیه رفت و با چند نفر دیگه به اسارت گروهی دراومدن که دستشون با اسرائیلی‌ها یکی بود. حاج همت برای هدایت نیروها به سوریه و جنوب لبنان رفت و منو از دم پله هواپیما برگردوند. مجبور شدم بمونم. آیا با این شرایط، می‌تونستم حتی یه روز به شما سر بزنم؟ » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 2⃣4⃣1⃣ رک و صریح گفتم: « آره، به اندازه یه رفت و برگشت یک روزه می‌تونستی بیای و بری. همون طور که برای مداوای زخمت اومدی و رفتی. » سرش را پایین انداخت، وهب با زبان کودکانه اش گفت: « بابا نبودی هواپیماها، بمب انداختن روی سر مردم. » حسین، مهدی را بغل کرده بود وهب را هم روی زانویش نشاند و خطاب به من گفت: « پیداست که زخم پای من خوب شده، اما زخم دل تو، نه. » بغضی گلوگیر داشت خفه‌ام می کرد. بریده بریده، گفتم: « زخم زبون‌ها می‌شنوم که جگرم رو می‌سوزونه. میگن همه امکانات مملکت مال پاسدارها شده و غرق و نازن. میگن، فرماندهان، بچه‌های مردم رو می‌فرستن جلوی گلوله و خودشون جلو نمیرن. میگن... » و ترکیدم. بچه‌هایش را به سینه چسباند و دردمندانه گفت: « پروانه، امتحان تو از امتحانِ من، جنگِ من، زخمِ من، سخت‌تره. همون طور که مصائب خانم زینب از امتحان امام حسین علیه‌السلام سخت‌تر بود. با تمام وجود می‌فهمم که چه میگی. اما به زینب کبری، قَسَمت میدم، تو هم شرایط من رو درک کن. » اسم مبارک حضرت زینب را که آورد، ساکت شدم و چشمم به انگشتری عقیقی که محمود شهبازی به او هدیه کرده بود، افتاد. آن روز نهار حاج آقا سماوات میهمان‌مان کرد. وهب با همه شلوغی‌اش وقتی به خانه حاج آقا می‌رفتیم، ساکت می‌شد. حسین از زحماتی که حاج آقا و حاج خانم در نبودنش متحمل شده بودند، تشکر کرد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم