eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
302 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 1⃣8⃣ ✨ بغض گلو راوی: ابراهیم حاتمی کیا جمعه هفدهم مهرماه ۱۳۹۴ صبح جمعه وقتی خبر شهادت حاج حسین را از دوست عزیزم حسین بهزاد شنیدم بُهت زده شدم و ناگاه به هم ریختم. در حقیقت، بغض کردم. تا آن روز آن طور نشده بودم؛ حتی وقتی خبر شهادت حاج ابراهیم همت را شنیدم که خاطرات زیادی با ایشان داشتم. من فقط چند بار به مدت کوتاه حاج حسین را دیده بودم. ولی از شنیدن خبر شهادت ایشان بسیار ناراحت شدم. باید کاری می کردم که از آن حالت خارج شوم. بغضم داشت می‌ترکید. ناچار دست به قلم بردم و این جملات از عمق وجودم بر صفحه کاغذ جاری شد: « خبر آمد که سردار حسین همدانی رفت. لحظه ای که خبر به جانم نشست بیش از آن‌که به سردار فکر کنم از جاماندگی خودم حالم گرفت. سردار که باید می‌رفت. سردار که در صراط رفتن بود و مگر جز این زیبنده سردار بود؟ این ماییم که در این هندسه حضور حصاری به قد عاداتمان به دور خویش کشیده ایم و سردارِ سر به دار، این هندسه را بر هم زد و رفت. سردار سربه دار، حسین همدانی، آن سیمای سفید کرده در آسیاب جهاد، سال‌هاست که می‌رفت و ما گمان کردیم که در کنارمان است. او بازماندۀ قافله ای بود که سالارش حاج احمد متوسلیان بود. به گمانم اکنون سردار سلیمانی غصه دار است، به گمانم اکنون مرغان دشت جهاد هوایی شده اند؛ ولی شما مرغان وحشی کجا و ما اهلی شدگان در قفس عادات کجا؟ آیا کسی صدای ما را می‌شنود؟ آیا امیدی برای ما هم هست؟! » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 2⃣8⃣ ✨ دستان پدر راوی: وهب همدانی نوزدهم مهرماه ۱۳۹۴ یکی از خاطره هایی که شاید هیچگاه تا پایان عمرم فراموش نکنم آخرین خداحافظی من و خانواده با پدر در «معراج الشهدا» بود. سردار حاج قاسم سلیمانی یک تسبیح و انگشتر به پدر هدیه کرده بودند. روزی که پدرم را به معراج الشهدا بردند و ما برای آخرین دیدار با ایشان به آن محل رفتیم، قرار شد من در مقام پسر ارشد آن انگشتر اهدایی را داخل انگشت پدر بیندازم. سالنی که جسد مطهر پدر در آن قرار داشت مملو از جمعیت بود و ده ها عکاس و خبرنگار آنجا حضور داشتند. خیلی برایم سخت بود؛ هم دیدن پیکر بی جان پدر و هم انداختن انگشتر در انگشت سرد و کبود او. چند بار خواستم از این کار شانه خالی کنم؛ اما از یک سو دلم نمی‌خواست از او دور شوم و از سوی دیگر در دلم غوغا بود. بالاخره با دلی آکنده از غم و اندوه توانستم انگشتر را بر انگشتش بنشانم. همان لحظه به خاطر آوردم که همیشه و همه جا این پدر بود که دست من را می‌گرفت و حالا من دستان بیجان او را در دست گرفته ام. صحنه‌ای که هیچگاه فراموش نخواهم کرد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 3⃣8⃣ ✨ دیدار آفتاب راوی: سارا همدانی مهرماه ۱۳۹۴ قرار بود دیدار قبل از اذان مغرب باشد؛ حدود ساعت ۷ یا ۸ شب با یک حساب سرانگشتی نزدیک پنجاه شصت نفر در خانه بودند. جمعیت آن قدر زیاد بود که در اتاق پذیرایی جا نشدند. تعدادی رفته بودند داخل اتاق‌ها و سرک می کشیدند تا از میان درهای باز داخل پذیرایی را ببینند. آقا وقتی وارد شدند و نشستند، از جمعیت خواستند صلواتی بفرستند و فاتحه ای بخوانند. نگران زیاد بودن جمعیت بودیم. اما آقا از جمعیت داخل اتاق پذیرایی خواستند جلوتر بنشینند تا افراد داخل اتاق ها هم در اتاق پذیرایی جا شوند. آقا، با دعا برای شهید همدانی صحبت‌هایشان را شروع کردند و سپس از التماس دعاهای امثال شهید همدانی برای اینکه شهادت نصیب‌شان شود گفتند. ناگهان چیزی گفتند که هیچ کس انتظارش را نداشت. گفتند: « البته من دعا نمی‌کنم. » بعد اضافه کردند: « به این معنی که می‌گویم ان‌شاء‌الله بعد از بیست سی سال دیگر شهید شوید میگویم ما با شما هنوز خیلی کار داریم. اما خب، می‌روند در میدان‌های خطر و به آرزوی‌شان می رسند که بزرگترین سعادت برای اینهاست. » بعد از آن، آقا خطاب به مادرم از صبر و شکرگزاری ایشان تجلیل کردند و از سهیم بودن همسر شهید در اجر مجاهدتهای شهید گفتند و این‌که باید این اجر را حفظ کرد. برادر بزرگم وهب، خانواده را معرفی کرد: « شهید دو پسر دارد و دو دختر. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 4⃣8⃣ نوه ها هم معرفی شدند. حانیه، دختر مهدی برادر کوچکم، چهار ماه داشت. او را آوردند تا آقا در گوشش اذان و اقامه بگویند. موقع اذان گفتن، حانیه، با محاسن آقا بازی کرد و حتی آنها را کشید. آقا هم با لبخند اذان و اقامه را خواندند و بعد گفتند: « هر کاری دلت خواست با ما کردی. » آقا از احوال خواهر و برادرهایم جویا شدند. از شغل پسرها پرسیدند. یکی کارمند بانک است و دیگری پاسدار. از عمو و عمه‌هایم هم پرس وجو کردند. عمویم، که سه سال از پدرم کوچکتر بود در مجلس حضور داشت. اما یکی از عمه ها به علت بیماری در مجلس نبود. پسرش از آقا چفیه شان را تبرکی خواست برای مادرش. آقا هم گفتند: « چه پسر عاقلی. » دوباره جمعیت خندیدند. مهدی، برادرم خاطراه ای از آخرین دیدار با پدر تعریف کرد. گفت: « پدر قبل از رفتن تأکید می‌کردند در همدان دفن شوند. » آقا گفتند: « این نعمت و فرصتی بود که خدا به مردم همدان داد تا احساسات شهادت طلبانه و انقلابی شان را بروز دهند. » برادر دیگرم خاطره ای از محل دفن پدر گفت و این‌که: « پدر همیشه آن بخش از گلزار شهدای همدان را خیلی دوست داشتند؛ کنار شهید حسن ترک جایی ساده و بدون تشریفات مخلصانه. » آقا گفتند: « اینها الطاف خاص الهی است که شامل حال بعضی ها می شود؛ بعضی هم نه. بعضی ها رفتند جبهه و چند سال هم در جنگ بودند. بعضی مجروح شدند و این نعمت بزرگی بود که خدا به اینها داد. اما نتوانستند نگه دارند و در مواجهه با حوادث گوناگون زندگی از دست دادند. » یکی از برادرها به جمله ای در وصیت نامه پدر اشاره کرد: « خودتان را بدهکار انقلاب بدانید. » و این‌که پدر در وصیت نامه شان خدا را شکر کرده اند که در عصر خمینی زیسته اند. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 5⃣8⃣ آقا هم در ادامه کلام برادرم گفتند: « واقعاً همین است. ما اگر شرح حال امام خمینی را در تاریخ می‌خواندیم نصفش را باور نمی کردیم. از بس عظمت در زندگی و رفتار امام هست این واقعاً نعمت بزرگی است که ما از نزدیک امام را دیدیم. آدم های بزرگی در تاریخ بودند که آدم دلش می‌خواست آنها راببیند؛ مثل علامه حلی شیخ بهایی و.... امام از همه اینها بالاتر بود. » آقا در صفحه اول قرآن یادگاری نوشتند و به مادرم دادند. برادرم قرآن دیگری آورد تا آقا در آن مطلبی بنویسند. قرآن را سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، سه سال پیش به من هدیه داده بود. آقا زیر متن سید حسن نوشتند: « رحمت و فضل الهی بر شما و بر سید عزیز نصرالله و بر شهید همدانی. » یک قاب عکس هم از پدرم دادند به آقا تا برای زهرا خواهر بزرگم یادگاری بنویسند. آقا با ماژیک سفید، روی پس زمینه مشکی عکس. که در حسینیه و هنگام عزاداری گرفته شده بود نوشتند: « رحمت و رضوان الهی بر شهید عزیز. » هنگام رفتن برادر کوچکم از آقا خواستند تحفه ای به او بدهند. آقا هم انگشتری به او دادند. مهدی از ایشان خواست خودشان انگشتر را درون انگشتش بیندازند. در همین حین مادرم سریع گفت: « پس آقا به پسر بزرگ و دامادمان هم لطف کنید. » آقا با تبسم گفتند: «بله دیگر؛ وقتی میگوید پسر کوچک پسر بزرگ هم توش هست. » آقا گفتند: « یا مولا » و از جا بلند شدند. مردها خودشان را رساندند و دست یا عبای آقا را بوسیدند بیرون از خانه هم جمعیت جمع شده بودند؛ همه سیاه پوش. شب پنجم محرم بود؛ شب عبدالله بن الحسن عليه السلام. آقا رفته بودند؛ ما همچنان مات و مبهوت و البته با اشکی به پهنای صورت. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 6⃣8⃣ ✨ داروندار ما! راوی: آیت الله غیاث الدین طه محمدی نماینده ولی فقیه امام جمعه همدان آبان ماه ۱۳۹۴ آقای حسین همدانی یک نظامی صرف نبود. در وهله اول مربی ای بود که هزاران نفر را در رده‌های مختلف بسیج و سپاه تربیت کرد. این خدمت عظیم شهید همدانی نام همدان را با یاد او در خاطرها زنده نگه داشته است. امروز، همان نیروها در پست‌های مختلف نظامی و سیاسی مشغول خدمت رسانی به مردم ولایت مدار همدان‌اند. اما خدمت مهمتر این شهید والامقام به شهر و دیار خود، یعنی همدان گره گشایی و وساطت در هنگامه اختلاف‌ها بود. ایشان به دلیل برخورداری از محبوبیت فراوان نزد اقشار مختلف جامعه به محض بروز اختلاف وارد صحنه می‌شد و خیلی سریع موضوع را حل و فصل می کرد. این وساطت برای حل مشکل فقط به اختلاف میان نیروهای سپاه پاسداران اختصاص نداشت. نیروهای سیاسی، نظامی، بسیج، و حتی قشر روحانیت نیز از نقش آفرینی وی در این زمینه بهره می بردند و هنگام بروز اختلاف، شهید همدانی به مرکز ثقل این نیروها تبدیل می‌شد. همه‌ی دلسوزان انقلاب و کشور اتفاق نظر دارند که اختلاف‌ها، به خصوص در موارد حساس می‌تواند رسیدن به اهداف متعالی را با مشکلات متعدد مواجه سازد. وجود پربرکت آقای همدانی همیشه از بروز چنین خساراتی جلوگیری می کرد. از این رو، باید بگوییم با شهادت این عزیز داروندار ما را از ما گرفتند و ضربه ای بر ما وارد شد که به این زودی‌ها جبران نخواهد شد. ⬅️ پایان ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی چه شود.... 😍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📌 ❶ اخوی شهید میگفتن: علی آقا داخل میدان تیر مشغول آموزش ڪار با اسلحه به یڪ سری از دوستان بودن ڪه قبل از شروع آموزش رو به دوستان میفرماین: ❷ ڪار با اسلحه رو خوب یاد بگیرید اگر خوب یاد نگیرین و بعدها در جنگ به خاطر نابلدی زخمی یا ڪشته شوید شهید در راه خدا نیستید چرا ڪه ڪم ڪاری ڪردید و حق مطلب رو ادا نڪردین. 🍂 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
️یک بیعت تاریخی پیش رو داریم؛احتمالا تهاجم خارجی و تنش داخلی اگر امروز رجز «خیبر، خیبر» می‌خوانیم بدانید که خیبر زمانی رخ داد که پیامبر(ص) در شرایط خوبی نبودند. دشمن مسلح شده بود تا کار اسلام را یک سره کند. در سوره فتح آیه ۱۸ که معروف به آیه «بیعت رضوان» است آمده که: (خدا از آن مؤمنان كه در زير درخت با تو بيعت كردند خشنود گشت و مى‌دانست كه در دلشان چه مى‌گذرد، پس بر آنها آرامش داد و به پيروزى نزديك آگاهشان كرد.) حتی میدان نبرد هم وضعیت به نفع مسلمان‌ها نبود.امیرالمومنین(ع) با دست خدایی خود پهلوان یهودی را کشتند و درب خیبر را برکندند.مجموع آیات و روایات مربوط به پیروزی ابتدایی مسلمانان بر یهود و پیروزی ثانویه‌ای-که به امید خدا به زودی رقم می‌خورد-بر ما ثابت می‌کند که باید به ولی اقتدا کرد. نایب حضرت(عج) درسخنان اخیر از فشار خارجی وتنش داخلی سخن گفتند و وقایعی که مقدم بر فتح قدس است. باید ولی خدا را تنها نگذاشت وبه عبارت دیگر زمانی که ناامیدی به اوج رسیده است، با او «بیعت کرد»تا سکینه و آرامش و «فتح» نازل شود. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔞اوضاع پاراچنار پاکستان خرابه 800 هزارتا شیعه محاصره هستندو دارن سلاخی میشن، کسی جیک نمیزنه! @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم