eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
شرمنده امام زمان غریبم ! من در کوچه تنگ زمانه ام ،برای یاری شما ، سیلی که هیچ .... ! غصه هم نخورده ام ! #یاایهاالعزیز @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌴✨🌴✨🌴 ✨حسین_جانم❤️ دوباره آمدم از راه دور سمٺ حرم سلام حضرٺ آقا سلام بال و پرم جواب میدهے آیا بہ این گدا آقا ڪه من تمامےِعمرم بہ شوق، دربہ‌درم ✨سلام_ارباب_خوبم✋ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بعضی انسانها به زمین آمده اند تا زمین قابل تماشا شود... آمده اند که تاریخ؛ شکوه شرافت و آزادگی شان را به نظاره بنشیند... آمده اند تا آبرو و اعتبار دنیا باشند اصلا زمین، از آمدن بعضی انسانها به خود می بالد... و #حاج_قاسم عزیز ما یکی از همین انسانها بود.. #شهید_مقاومت #حاج_قاسم_سلیمانی #صبحتون_شهدایی🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📎 دستنوشته شهید خداوندا به آبروی حضرت زهرا(س) مرگ من را شهادت در راه خودت قرار بده تا توسط دشمنان دین مبین اسلام و در راه پاسداری از حریم سبز ولایت به شهادت برسم، من خودم به این نتیجه رسیده‌ام و با اطمینان و یقین می گویم: هر کس شهید بشود، شهادت شهید فقط دست خودش است. شهید مدافع حرم #حیدر_جلیلوند @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گزارش لحظه به لحظه از شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س) قسمت ششم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 عمر گفت: «ا
قسمت های ۶ تا ۱۰ گزارش خواندنی و جذاب از روزهای قبل از شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها
✍ گزارش لحظه به لحظه از (س) قسمت یازدهم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 لحظاتی بعد حضرت زهرا به هوش آمد. وقتی امیرالمومنین را ندید از فضه درباره آن حضرت سؤال کرد. فضه پاسخ داد: « امیرالمؤمنین را با اجبار به مسجد بردند. » حضرت زهرا از جا برخاست و دست امام حسن و امام حسین را گرفت و همراه عده ای از بانوان به سوی مسجد حرکت کرد. غاصبین امیرالمؤمنین را به مسجد بردند، در حالی که عمر شمشیر را بالای سر حضرت گرفته بود و می گفت: « با ابوبکر بیعت کن. در غیر این صورت گردنت را می زنم!! » در آن حال امیرالمؤمنین فرمود: « آیا فاطمه با جسارت زده می شود؟! ای کاش پسر ابوطالب قبل از چنین روزی مرده بود و کافران فاجر را نمی دید که برای ظلم بر بانوی طاهره ازدحام کرده اند! » حضرت زهرا با دیدن منظره بیعت، ناله ای زد و اشک از دیدگانش جاری شد و خطاب به ابوبکر فرمود: « ای ابوبکر! چه زود بر اهل بیت پیامبرتان حمله ور شدید. به خدا قسم، با شما سخن نخواهم گفت تا پروردگار را ملاقات کنم. » سپس پیراهن پیامبر را بر سر گذاشت و در حالی که دست دو پسرش را گرفته بود، فرمود: « ای ابوبکر، آیا می خواهی همسرم را از من بگیری؟ به خدا قسم، اگر دست از او برنداری نفرین می کنم و کنار قبر پدرم میروم و به درگاه الهی شکایت می کنم. » آنگاه به سوی قبر پیامبر حرکت کرد تا کنار آن رسید و فرمود: « پسر عمویم را رها کنید. قسم به آنکه محمد را به حق مبعوث کرد، اگر او را رها نکنید نفرین می کنم و پیراهن رسول خدا را بر سر گذاشته به درگاه الهی ضجه می زنم و می دانم که ناقة صالح نزد خدا عزیزتر از فرزندان من نیست. » با سخن حضرت، ناگهان آثار عذاب ظاهر شد! امیرالمؤمنین سلمان را فرستاد و پیام داد که حضرت زهرا نفرین نکند و به خانه باز گردد. ؟ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍ گزارش لحظه به لحظه از (س) قسمت دوازده 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 روزهای آخر عمر حضرت زهرا نزدیک می شد. روزی حال حضرت به شدت منقلب شد در حالی که امیر المؤمنين و فرزندانش کنار ایشان نشسته بودند. در آن حال خطاب به همسرش عرض کرد: « ای پسر عمو و ای باب شهر علم پیامبر و ای همسرم در دنیا و آخرت و ای صاحب نسل طاهر، تو را در باره این دو فرزندم وصیت می کنم که این ها دو نور چشم پیامبرند. برایشان بس است آنچه از فراق جدشان کشیده اند و مادرشان را نیز از دست می دهند. آنها را برای زیارت قبر من بیاور که قلبم با آنان است... ای پسر عمو، بدان که من از تو راضی هستم. آیا تو نیز از من راضی هستی؟ من به اندازه طاقتم در خدمت تو بودم و درباره کارهای دنیا به اندازه توانم تو را یاری کردم. من روزها جو، آرد کردم و شب ها با مشک آب آوردم و اکنون به کوتاهی در حق تو اعتراف می کنم. مرا ببخش! » امیرالمؤمنین در حالی که می گریست فرمود: « ای دختر محمد مصطفی و ای بانوی بانوان، روح من فدای روح تو باد ». امیرالمومنین با سخنان همسرش می گریست و حضرت زهرا با دست اشک های او را می گرفت و بر صورت خود می کشید و می فرمود: « ای پسر عمو، تو در فراق من محزون هستی و اشک محزون وقتی در امتی جاری شد خداوند آنان را مشمول رحمت خویش می فرماید. پس چگونه است اگر این اشک بر روی کنیزی بریزد. من اشک تو را به امید رحمت به صورتم کشیدم، چرا که من کنیز خدا و دختر پیامبرم. » ؟ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍ گزارش لحظه به لحظه از (س) قسمت سیزدهم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 حضرت زهرا در روزهای آخر درباره دشمنان خدا و منع حضور آنان برای تشییع و تدفین وصیت نمود و به امیرالمؤمنين عرض کرد: « یا على، هیچ یک از دشمنان خدا بر سر جنازه من حاضر نشوند و بر بدن من نماز نخوانند. هنگامی که از دنیا رفتم مرا با دست خود غسل بده و کفن نما و شب دفن کن تا ابوبکر و عمر حضور نداشته و خبردار نشوند و بر بدن من نماز نخوانند. » آن حضرت درباره حضور نیافتن آن دو نفر در مراسم خاکسپاری، امیرالمؤمنین را قسم داد و عرض کرد: « تو را به خدا و به حق محمد رسول خدا قسم می دهم که ابوبکر و عمر بر من نماز نخوانند. » همچنین حضرت زهرا به اسماء وصیت کرد که هیچ کس بعد از وفات، کنار جنازه اش نیاید و درباره عدم حضور عایشه به طور خاص تأکید فرمود. ؟ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍ گزارش لحظه به لحظه از (س) قسمت چهاردهم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 روز آخر امیرالمؤمنین وارد خانه شد و دید حضرت زهرا پس از مدت ها که نمی توانست کار خانه انجام دهد، آن روز خمیری آماده کرده تا نان بپزد و ظرف آبی آماده کرده تا موهای حسنین و لباس هایشان را بشوید. امیرالمؤمنین با تعجب از آنچه می دید علت را پرسید و حضرت در حالی که اشک بر صورتش جاری بود فرمود: « یا على، اکنون هنگام فراق من و توست. دیشب در خواب دیدم که پدرم در مکانی بلند ایستاده و به راست و چپ می نگرد و منتظر کسی است. عرض کردم: پدر، رفتی و مرا تنها و بی کس باقی گذاشتی؟ شب و روز هر ساعت بر تو گریه می کنم و از هیچ غذایی لذت نمی برم و خواب راحت ندارم. فرمود: " فاطمه جان، من اینجا منتظر تو ایستاده ام، چرا که مدت فراق زیاد شده و شب های انتظار و غم پایان یافته و ارتحال نزدیک شده است. دخترم، فردا شب هنگام رسیدن تو به من است. " با دیدن این خواب یقین کردم که فردا شب از نزد تو خواهم رفت. این خمیر را برای نان امروز آماده کرده ام و با این آب می خواهم موهای فرزندانم را بشویم؛ چرا که تو فردا مشغول غسل و کفن و دفن من هستی و می ترسم فرزندانم گرسنه بمانند و سرهایشان غبار آلود بماند و لباس هایشان تمیز نباشد. » هنگامی که امیرالمؤمنین کلمه فراق را از حضرت زهرا شنید، گریست و فرمود: « یا فاطمه، هنوز غم پدرت در قلب من است، پس چگونه می توانم دوباره با فراق تو محزون شوم؟ » حضرت زهرا فرمود: « ای پسر عمو، بر فراق من همان گونه صبر کن که بر دوری پدرم صبر کردی که خدا با صابرين است. » آنگاه در حالی که می گریست موهای حسنین را شانه زد و لباس های فرزندانش را شست. سپس به آنها فرمود: « ای نور دیدگانم، کنار قبر پدربزرگتان بروید و برای من شفا بخواهید. » هنگامی که حسنین رفتند، حضرت از فضه خواست تا بسترش را پهن کند. آنگاه در بستر خوابید و فرمود: « ای پسر عمو، نزد من بنشین که اکنون وقت وداع است. » ؟ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍ گزارش لحظه به لحظه از (س) قسمت پانزدهم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 👈 گوش کن‼️ مؤذن دارد اذان می گوید. صبح شده است. ابوبکر پس از نماز صبح به مردم حاضر در مسجد می گوید: « برای تشییع جنازه دختر پیامبر حاضر شوید که دیشب از دنیا رفته است. » 👥 آنگاه همراه با عمر و عده ای از مردم به سمت خانه امیرالمؤمنین می آیند در حالی که قصد دارند بر بدن حضرت زهرا(س) نماز بخوانند و در مراسم تشییع و تدفین او حاضر باشند. 🤔 آری، این آخرین و بهترین فرصت برای پنهان کردن ظلم های آنها به فاطمه است. هر طور شده نباید این فرصت را از دست داد. 👌 در بین راه با «مقداد» برخورد می کنند. او با دیدن ابوبکر و عمر و افراد همراهشان می گوید: « ما دیشب فاطمه را دفن کردیم. » 🌌 عمر که می بیند فرصت از دست رفته است به ابوبکر نگاه می کند و می گوید: « آیا به تو نگفتم اینها بدن فاطمه را شبانه و زود دفن می کنند که ما حاضر نباشیم؟ » ✍ عباس(عموی پیامبر) می گوید: « او خود وصیت کرده بود که شما بر او نماز نخوانید. » 👈 مقداد نیز می گوید: « فاطمه وصیت کرده بود شما دو نفر بر جنازه او نماز نخوانید. » 😡 عمر که می بیند فرصت از دست رفته، عصبانی می شود و به مقداد حمله می کند. آنقدر بر سر و صورت او می زند که خسته می شود. حاضرین مقداد را از دست او رها می کنند. آری، فاطمه با این وصیت خود، سندی را در تاریخ به جا گذاشت تا کسی بعدا نتواند ظلم هایی که به فاطمه شد را انکار کند. 😔 مقداد بلند می شود و به عمر می گوید: « دختر پیامبر از دنیا رفت در حالی که از هر دو پهلویش خون جاری بود، از ضرباتی که تو با شمشیر و تازیانه بر او زدی. پس بدان که من برای کتک خوردن نزد تو بسیار کم ارزش تر هستم که مرا اینگونه میزنی. » ؟ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم