مـے نویسم ز تو ڪہ دار و ندارم شده اے
بـے قرارت شدم و صبر و قرارم شده اے
من ڪہ بـے تاب توأم اۍ همہ تاب و تبــم
تو همہ دلخـوشے لیل و نهـارم شده اے
سلام آقا
🌸✨🌸✨🌸✨🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
در من
ڪسے فراقِ تو را
داد مےزند...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
تبسم ڪردی و روزم
چہ زیبا شد دل افروزم
خوشا چشمے ڪہ صبح
او بہ لبخند تو وا گردد
#شهید_حسین_رضایی
#شهید_عبدالصالح_زارع 🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#وصیت_شهیدعلی_اڪبر_عربی
خــدایا چشمی عطا ڪن ڪه برای تو بگرید و دستی عطا ڪن تادامانی جز تو نگیرد پایی عطا ڪن ڪه جز راه تو نرودوجانی عطا ڪن ڪه برای توبرود.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
داستان " من زنده ام "
( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت )
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 #من_زنده_ام قسمت 1⃣9⃣2⃣ حالا دیگر نکبت و گروهبان قراضه و سعدون و ده ها چ
قسمتهای ۲۹۱ تا ۳۰۰ داستان جذاب من زنده ام
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊
🔴 #من_زنده_ام
قسمت 1⃣0⃣3⃣
یک روز بعد از نماز و دعا رو به روی دیوار نشستیم. حالا دیگر دیوار قبله دوممان شده بود. سی و دو ضربه به دیوار زدیم تا آن ها را متوجه حروف الفبا کنیم. آن ها هم متقابلا سی و دو ضربه به دیوار کوبیدند .نه بیشتر و نه کمتر. خوشحال شدیم که آن ها منظور مارا فهمیدند پس حالا ضربه بزنیم؛ پانزده ضربه "س"، بیست وهفت ضربه "ل"، یک ضربه "ا"، بیست وهشت ضربه "م" یعنی سلام. هر چه نشستیم جوابی دریافت نکردیم . حتی اگر لکنت زبان هم داشت با تاخیر میتوانست جواب دهد اما خبری نشد. مجددا بار دوم و سوم تکرار کردیم اما نه، خبری نشد.
هرچه تعداد ضربات را تغییر می دادیم آن ها فقط همان ضرب الله اکبر، خمینی رهبر را می زدند. نا امید و گوش به زنگ، گوشمان را به دیوار چسبانده بودیم و منتظر یک سلام بودیم که یکباره به جای دیوار سمت چپ از دیوار سمت راست با همان ریتم الله اکبر خمینی رهبر جواب سلام ما را دادند. بیشتر هیجان زده شدیم. چقدر احساس خوشحالی و خوشبختی می کردیم! دیوارها از هر دو طرف به صدا در آمده بودند. با همان روش و ضربات، بدون آموزش قبلی و هماهنگی با حروف الفبا با یکدیگر مرتبط شدیم . حس یک معجزه ی پیامبرگونه در ما متجلی شده بود؛ مثل کوری بودیم که چشمانش روشن شده باشد. بدون رودربایستی گریه می کردیم و به دیوارضربه می زدیم.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊
🔴 #من_زنده_ام
قسمت 2⃣0⃣3⃣
مشغول ضربه به دیوار سمت چپ شده بودیم که دوباره ضرب " الله اکبر خمینی رهبر " از دیوار سمت راست، ما را به خود خواند. باز هم سلام دادیم اما جواب نگرفتیم.
سلول سمت چپ به دریچه زدند و نگهبان را صدا زدند. دریچه که باز شد بلافاصله زیر در رفتیم .از زیر در شنیدیم که با صدای بلند گفتند: " ما ترتیب الفبا را نمیدانیم. "
فکر کردیم شاید از همرطنان عرب ما هستند چون دکتر که می آمد عربی را خوب صحبت میکردند .حدس دیگرمان این بود شاید سواد کافی ندارند. کار خلاقانه آن برادری که به بهانه ترانه خواندن اسامی دوستانش را با شعر و آهنگ برایمان گفته بود به یادمان آمد.
از آنجا که نگهبان به دعای بعد از نماز ما در سه وعده نماز یومیه عادت کرده و آن را پذیرفته بودند، شروع به خواندن دعای "امن یجیب" کردیم، البته با همان لحن و صوت همیشگی به جای دعا حروف الفبا را شمرده شمرده می خواندیم. چون دعا بی موقع بود و چند بار تکرار شد نگهبان با عصبانیت دریچه را بازکرد و گفت: " شنو،اگرایتچن ما تخلص؟ ( چیه چقدر روضه خوانی می کنید؟ ) "
برای اینکه فکر نکند با تشر او ساکت شده ایم یکبار دیگر هم خواندیم. وقتی تمام شد فورا از دیوار سمت راست که ترتیب حروف الفبا را گرفته بودند شروع به ضربه زدن کردند:
"زن با یک دست گهواره را و با دست دیگر دنیا را تکان می دهد"
.
آفرین! چه جمله طولانی، چقدر باهوشند!
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊
🔴 #من_زنده_ام
قسمت 3⃣0⃣3⃣
آنقدر ذوق زده بودیم که نمی دانستیم از کجا بپرسیم، چه بپرسیم، هم می خندیدیم و هم گریه می کردیم. چقدر سرمان شلوغ شده است. یک پایمان به دیوار سمت راست و یک دستمان به دیوار سمت چپ بود. آنها می پرسیدند و ما می پرسیدیم. اصلا زندان و ملاحظات زندان یادمان رفته بود. آن روز تا پاسی از شب به دیوار می زدیم و می گفتیم و می شنیدیم. از دو طرفمان خبر دار شدیم. یواش یواش از بی خبری در آمدیم. فهمیدیم که در سلول سمت راست ما شش دکتر متخصص به نام های دکتر هادی عظیمی؛ متخصص علوم آزمایشگاهی(۱)، عباس پاکنژاد؛ متخصص جراحی عمومی، دکتر رسول ارشاد ؛ متخصص اطفال، دکتر هادی بیگدلی؛ متخصص زنان، دکتر سید علی خالقی؛ متخصص ارتوپد و رجبعلی کوهپاره، دکترای حقوق و آقای عباسی زندانی هستند.
وقتی دکتر عظیمی را پیدا کردم دوباره خاطره اولین ساعات اسارت و ماجرای چشم های مجروحش و مجروحیت تکاور میرظفر جویان و مجید جلالوندبرایم زنده شد. دکتر هم از هیچ کس هیچ اطلاعی نداشت.
--------------------------------------------------
(۱) دکتر هادی عظیمی از متخصصان متعهد و مومن، سرهنگ نیروی دریایی و رئیس بیمارستان نیروی دریایی خرمشهر که با شروع جنگ تحمیلی از تیمسار فلاحی ماموریت ساماندهی بیمارستان های خرمشهر را بر عهده داشت.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊
🔴 #من_زنده_ام
قسمت 4⃣0⃣3⃣
پشت دیوار سمت چپ پنج برادر دیگر اسیر بودند به نام های مهندس محمد علی زردبانی، مهندس فریدون یمین، مهندس علی جعفری، مهندس ابراهیم رمضان زاده هژیر، که هر چهار نفر مهندس شرکت نفت بودند. محمود شرافتی پاسداربود، ماجد سلیمان هم اهل لبنان بود، علی اصغر اسماعیلی، راننده ی وزیر نفت و برادر شکراله که از کارمندان شرکت نفت بودند، زنده بودن وزیر نفت و همراهانش و نیز مقاومت انها در برابر شکنجه های سخت و طاقت فرسا تایید کردند. صدای اذانی که معمولا شنیده می شد مربوط به سید حسن یحیوی معاون وزیر نفت بود و در سلول مجاور او هم مهندس بهروز بوشهری حضور داشت که گاهی با شعارهایی ما را تحسین و تشویق می کرد و می گفت خواهران زینبی احسنت! از اینکه در حریم امن برادر های خودمان قرار داشتیم احساس ارامش و غرور می کردیم ولی در حبس بودن با آنها رنج بسیار سنگین را به ما تحمیل می کرد. باز و بسته شدن در سلول ما و حتی نگاه بعثی ها تحت کنترل آنها بود. بعثی ها از غیرت آنها که در زنجیر بودند وحشت داشتند و نمی توانستند به ما چپ نگاه کنند.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم