#فصل_اول
شنیدی شرح قصران و لواسان؟
بهشتی در کنار قلب ایران
شنیدی معجز آب زلالش؟
شفای خواب غنچه درد حرمان
پیام زندگی دارد مکرر
خروش جاجرودش زیر باران
عقاب آسا زند بر آسمان سر
ستیغ قله اش ، خرسنگ و ریزان
نسیمش میبرد اندوه دل را
چنانکه آب اوشان و لتیان
هوای کوهسارش پاک و خوشبوست
که دارد پونه البرزش به دامان
صدای عندلیبش مینشاند
لهیب آتش غم در دل و جان
حیات وحش ورجین می برد هوش
عقاب و قوچ و کل کبک خرامان
مشاهیر فراوان دارد اینجا
یکایک شهرۀ این روزگاران
ادیب و فیلم ساز و اهل ورزش
پزشک و نخبه ها دارد فراوان
تمام چار فصلش نغز و زیباست
به هر فصلش کند یک جلوه بستان
ببینی در بهارش باغ گیلاس
به هرشاخش هزاری را غزل خوان
درخت و سایه سارش فصل گرما
ز یاران گیرد از نو عهد و پیمان
ز دیدار خزان هفت رنگش
شود هر اهل دل تسبیح گویان
برای اهل اسکی یک بهشت است
زمستان بیخ گوش شهر تهران
حریر برف بر تن می کند شهر
عروسی میشود وقت زمستان
اگر شکی در این تفسیر داری
سفر کن سوی این فردوس دوران
#فصل_دوم
همین قصران لواسان با همه حسن
به زیر پوست دارد درد پنهان
برای خوش نشینان یک بهشت است
برای بومیان گاهی چو زندان !
حریم یکصد و پنجاه متریش
نموده بومیان را مات و حیران!!
به آنجایی که طرح فاضلاب است
چه حاجت به چنین طرح پریشان ؟
هزاران سال اینجا بوده بومی
چرا محروم شد از حق اسکان؟
کنار راین و دانوب هم چنین است؟!
حریمی دارد آنجا هم بدین سان؟!
یکی سرمایه دار است و شبی ساخت
کنار رود برجی با صد امکان
کف دستی که بومی دارد از ارث
اتاقی هم نباید ساخت در آن !
به ویژه بومیان روستایی
کشاورزان با اخلاص و ایمان
همانها که برای حفظ میهن
زجان خود گذر کردند آسان
طبیب و مدرسه کم دارد اینجا
و کمتر دارد امکانات درمان
بسا بومی که ترک روستا کرد
فروشد ملک خود را مفت و ارزان
به جای خانه های روستایی
فراوان برج و ویلا شد نمایان
صفای روستا از دست چون رفت
چه فرقی می کند باغ و بیابان؟
صفای روستا به روستایی است
نه به تیرآهن و ویلا و سیمان !
قوام روستا وقتی بپاشد
شود فرهنگ آن هم سست بنیان
اگر این دردها درمان نگردد
چه می ماند ز قصران و لواسان؟
#فرهادکیارستمی
# از کانال کوچه باغهای لواسان