eitaa logo
شهید اسماعیل کرمی
214 دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
8.7هزار ویدیو
129 فایل
شکر خدا را که در پناه حسینیم گیتی از این خوبتر پناه ندارد شهید مدافع وطن و امنیت کشور تاریخ تولد : 1350/06/01 تاریخ شهادت : 97/11/24 نحوه شهادت : حمله تروریستی جاده خاش زاهدان سن شهادت : 47 سال جهت ارسال مطالب @karami_113
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهید اسماعیل کرمی
🔵 اعمال و فضیلت ماه شعبان☝️ ماه بسیار شریفی است، و به حضرت سید انبیا (ص) منتسب می‌باشد و آن حضرت همه این ماه را روزه می‌گرفت و روزه آن را به ماه رمضان متّصل می‌نمود و می‌فرمودند ☘ شعبان ماه من است، هر که یک روز از این ماه را روزه بدارد، بهشت بر او واجب می‌شود. «اللّهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج»
هدایت شده از شهید اسماعیل کرمی
📝 صلــوات شعــبانیـــه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نماز هاے مستحبے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️حمله بزرگ با موشک‌های بالستیک به پایگاه‌های اسرائیل در ساعت ۱:۲۰ 🔹ساعت ۱:۲۰ بامداد، انفجارهای بزرگی در اربیل عراق به‌وقوع پیوست. چندین راکت ۱۲۲ میلی‌متری گراد به ۲ مرکز آموزشی پیشرفته متعلق به موساد اسرائیل اصابت کرد. رسانه‌های عراقی نوشتند: این پایگاه‌ها زیر باران موشک‌ها بود. 🔹دقایقی بعد رسانه‌ها نوشتند که درمیان موشک‌های شلیک‌شده چند موشک بالستیک نیز وجود داشت. همچنین با پرواز پهپادهای ناشناس در آسمان اربیل، صدای تیراندازی‌های شدید به گوش رسید. 🔹سازمان ضدتروریسم منطقه کردستان عراق اعلام کرد: ۱۲ فروند موشکی که به اربیل برخورد کردند، از جایی در خارج از عراق و جهت شرق این کشور شلیک شده‌اند ••√↓ 🔵 @policenopoo
هدایت شده از آ.. اکبرنژاد💚
🥀خادم الشهدا🥀: ✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت به تلفن های وقت و بی وقتش از سر کار عادت کرده بودم... حال تک تک مارا می پرسید. هرجا که بود، سر ظهر و برای نهار خودش را میرساند خانه. صدای بی وقت موتورش هم یعنی دلش تنگ شده و حضوری امده حالمان را بپرسد. وقتی از پله ها بالا می آمد، اگر خانم نصیری، همسایه مان توی راهرو بود نصف خبرهای خودش و محل کارش را برای او می گفت. به بالا که می رسید من می دانستم. درباره ی چه اتفاقاتی از او سوال کنم. دم در می ایستاد و لیوان آبی می خورد و می رفت می گفتم: _ "تو که نمیتوانی یک ساعت دل بکنی، اصلا نرو سر کار" شب ها که برمی گشت، کفشش را در می آورد و همان جلوی در با بچه ها سرو کله میزد. لم میداد کنار دیوار و پشت سر هم می گفت: _ که چای و آب می خواهد. لیوان لیوان چای می خورد. برای همین فلاسک گذاشته بودم تا هر وقت اراده کند، چای حاضر باشد. می گفت: _"دلم می خواهد تو آب دستم بدهی. از دست تو مزه ی دیگری می دهد. می خندیدم: + "چرا؟مگر دستم را توی آن آب میشویم؟ از وقتی محمد حسن راه افتاده بود کارم زیادتر شده بود. دنبال هم می کردند و اسباب بازی هایشان را زیر دست و پا می ریختند. آشغال ها را توی سطل ریختم. ایوب آمد کنار دیوار ایستاد. سرم را بلند کردم. اخم کرده بود گفتم: _"چی شده؟" گفت: _"تو دیگر به من نمیرسی...اصلا فراموشم کرده ای.... + منظورت چیست؟ _ من را نگاه کن. قبلا خودت سر وصورتم را صفا می دادی. مو و ریشش بلند شده بود. روی، موهای نامرتب خودم دست کشیدم + "خیلی پر توقع شده ای، قبلا این سه تا وروجک نبودند. حالا تو باید بیایی و موهای من را مرتب کنی به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند @shahidaghaabdoullahi