سلام
بخندیم همراهان!
خندههایمان را زیر نقاب غم پنهان نکنیم
گوشهی لبمان را
به گونههایمان وصله بزنیم
به همین سادگی!
فقط بخندیم🌹
هر کس به اندازه خودش غمی دارد،
هر قلبی دردی دارد فقط نحوه ابراز آن فرق دارد... بعضی هایمان آن را در چشمانمان پنهان میکنیم برخی دیگرمان در لبخندهایمان
انتخاب با شماست😊
✨✨✨
خنده رامعنی به سر مستی مکن
آنکه میخندد غمش بی انتهاست..
#سواد_عاطفی
#شعر
@ramezan_ghasem110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣❣❣
💞سالروز ازدواج
🎊خاتم الانبیا
💞حضرت محمد(صل الله علیه وآله)
🎊و مادر مؤمنین
💞حضرت خدیجه کبری
(سلام الله علیها)
🎊بر تمامی
💞مسلمانان جهان بخصوص همراهان گرامی مبارک
🎊وخجسته باد
دوستان میگم اجازه هست دست بزنیم؟☺️ بله 😍
پس بزن اون کف قشنگه رو 💐💐💐💐💐😍😍😍😍😍👏👏👏👏👏👏👏👏🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊💐💐💐💐💐💐💐🎊🎊🎊🎊🎊👏👏👏👏👏👏😍😍😍😍😍💐💐💐💐💐💐
از بهر قیامتت براتی بفرست
یک توشه برای روز آتی بفرست
❣
در روز عروسی نبی جانانه
از عمق وجودت صلواتی بفرست
#شعر
@ramezan_ghasem110
🍃🌹🍃🌹🍃
🌈🦋دوشنبهها مهمان
امامحسن و امام حسین هستیم
الحمدلله🍃🌹🍃🌹🍃
🕊 یک سوی دلم مرقد ارباب حسن بود
یک سوی دلم تربت ارباب حسین است 🕊
❤️ این عشق فقط موهبت حضرت زهراست
دل کفتر دلداده ی بین الحسنین است ❤️
#شعر
@ramezan_ghasem110
🌺🌵
خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک آمد،
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صميمانه به او گفت سلام...
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر كبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی،
عشق،
اسارت،
همه بی معنا بود . . . .
#شعر
@ramezan_ghasem110
🥀خادم الشهدا🥀:
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #چهل_ودو
ایوب صبح به صبح بچه ها را #نوازش می کرد.
آن قدر برایشان #شعر می خواند تا برای نماز صبح بیدار شوند.
بعضی شب ها محمد حسین بیدار می ماند تا صبح با هم حرف می زدند.
ایوب از خاطراتش می گفت،
از این که بالاخره #رفتنی است...
محمد حسین هیچ وقت نمی گذاشت ایوب جمله اش را تمام کند.
داد می کشید:
_"بابا اگر از این حرف ها بزنی خودم را می کشم ها"
ایوب می خدید:
_"همه ما رفتنی هستیم، یکی دیر یکی زود. من دیگر خیالم از تو راحت شده، قول می دهم برایت زن هم بگیرم، اگر تو قول بدهی مراقب مادر و خواهر و برادرت باشی.
#محمدحسین مرد شده بود.
وقتی کوچک بود از موج گرفتگی ایوب می ترسید...
فکر می کرد وقتی ایوب مگس را هواپیمای دشمن ببیند، شاید ما را هم عراقی ببیند و بلایی سرمان بیاورد.
حالا توی چشم به هم زدنی ایوب را می انداخت روی کولش و از پله های بیمارستان بالا و پایین می برد و کمکم می کرد برای ایوب لگن بگذارم.
آب و غذای ایوب نصف شده بود...
گفتم:
_ ایوب جان اینطوری ضعیف میشوی هاا
اشک توی چشم هایش جمع شد.
سرش را بالا برد:
_"خدایا دیگر طاقت ندارم پسرم جورم را بکشد، زنم برایم لگن بگذارد."
با اینکه بچه ها را از اتاق بیرون کرده بودم، ولی ملحفه را کشید روی سرش.
شانه هایش که تکان خورد، فهمیدم گریه میکند.
مرد من گریه می کرد، تکیه گاه من...
وقتی بچه ها توی اتاق آمدند، خودشان را کنترل می کردند تا گریه نکنند.
ولی ایوب که درد می کشید، دیگر کسی جلودار اشک بچه ها نبود.
ایوب آه کشید و آرام گفت:
_"خدا صدام را لعنت کند"
بدن ایوب دیگر طاقت هیچ فشاری را نداشت.
آن قدر لاغر شده بود که حتی می ترسیدم حمامش کنم.
توی حمام با اینکه به من تکیه می کرد باز هم تمام بدنش می لرزید، من هم می لرزیدم.
دستم را زیر آب می گرفتم تا از فشارش کم شود. اگر قطره ها با فشار به سرش می خوردند، برایش دردناک بود.
آن قدر حساس بود که اعصابش با #کوچکترین_صدایی تحریک می شد.
حتی گاهی از صدای خنده ی بچه ها
به روایت همسرشهید بلندی شهلا غیاثوند
@shahidaghaabdoullahi
ೋღ 💖 ღೋ
🕊 ڪوچه باغ #شعر
ناگه رجز هجوم خواندند
بر گُرده ی گردباد راندند
شستند به خون شب زمین را
شمشیر به آسمان رساندند
ماندند به عهد خویش و رفتند
رفتند ولی همیشه ماندند.
«قیصر امین پور»
آغاز هفته دفاع مقدس، گرامی! 🇮🇷
دیگر این جبهه مثلِ سابق نیست
خبرِ خوش رسیده از جَنگَش
رودِ خونی که بَر زمین جاری ست
این سری فرق می کند رنگَش
این نِزاعی ست بین شیشه و سنگ
تنشِ نا برابری که در آن
با کمالِ جسارت و غیرت
عاقبت خُرد می شود سنگَش
گرچه در جبهه حاج قاسم نیست
فتحِ این جبهه با مقاومت است
می رسد روی قُله این لشگر
با همین پای خسته و لَنگَش
و مِن المُجرِمینَ مُنتَقِمون
انتقامی بزرگ در راه است
پوزِ ابلیس می خورد بر خاک
با تمامیِ مَکر و نیرنگَش
شب ، لگدمالِ صبح می گردد
روی باطل سیاه خواهد شد
قدس اگر چه به دست صهیون است
در می آید بزودی از چَنگَش
پرچمِ سبز، می رَوَد بالا
وسطِ صحنِ مسجد الاَقصی
و طنینِ علی ولی الله
منتشر می شَوَد نماهَنگَش
#وحید_اشجع
#شعر
#فلسطین
#غزه
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر