🔆 قایق شیشهای!
🔻 اسم خانهمان را گذاشته بودی قایق شیشهای و از من میخواستی بارش را سبک کنم.
- اینهمه ظرف بلور و کریستال میخواهیم چه کنیم؟ بیا آنها را هدیه بدهیم!
اوایل مقاومت میکردم. میگفتی: ما که نباید غرق مادیات بشویم. برای همین حرف قبول کردم آنها را ببخشیم. تا جایی که قایق، خالی از همهٔ اشیای زینتی شد. گفتی: حالا میتوانیم روی عرشهٔ کشتی بایستیم و خدا را سجده کنیم. بیآنکه ترس از غرق شدن داشته باشیم.
📚 از کتاب #آواز_پرواز | زندگینامهٔ داستانی #شهید_عباس_بابایی
📖 صفحات ۱۴۵ و ۱۴۶
✍ #راضیه_تجار
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
شادی روح همه ی شهدا صلوات🌸
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌸
ارسالی از اعضای محترم کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای از شهید بابایی من این خانه را نمی خواهم!
#شهید_عباس_بابایی🕊
🌹🍃🌹🍃
آمریکا که بودیم هیچ وقت پپسی نمیخورد
چند بار بهش گفتم برام نوشابه پپسی بخر اما نخرید یه بار بهش اعتراض کردم و گفتم : این نوشابه ها تفاوت قیمت ندارند ، پس چرا نوشابه پپسی نمیخری ؟ گفت :چون کارخونه پپسی متعلق به اسرائیلی هاست "
#شهید_عباس_بابایی🌱
📌درست وسط اتاقش یک نخ بسته بود؛ طوریکه وقتی میخواستی از این طرف اتاق بری اون طرف، باید حتماً خم میشدی! ازش پرسیدم: "چرا بند رختت رو اینجا بستی؟!" بهجای جواب بهم میوه تعارف کرد!
🔸 بعدها فهمیدم که چون هماتاقیش اهل مشروب خوردنه، با هم توافق کردن که هر طرف اتاق مخصوص یک نفر باشه! تازه طرف، عکس هنرپیشههای زن و مرد خارجی رو هم زده بود به دیوار!
🔹از اون به بعد هر بار که برای تمرین درسها میرفتم اتاقش، میدیدم ارتفاع نخ بیشتر میشه! تا اینکه یک روز دیگه اثری از نخ نبود.
وقتی از عباس دلیلش رو پرسیدم با خوشحالی به اون طرف اتاق اشاره کرد، سرم رو چرخوندم و دیدم نه عکسی روی دیواره و نه بطری مشروبی روی میز! گفت: "دوستمون هم با ما یکی شده"!
#شهید_عباس_بابایی🌷
🌹🍃🌹🍃