💥توی خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند ،،حاج حسین خرازی بی قرار بود ، اما به رو نمی آورد ، خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه
توی این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد…حاجی گفت : هر جور شده با بی سیم محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن
🏴حاجی بیسم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت : تورجی زاده چند خط روضه حضرت زهرا برامون بخون…
🖤تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی بی تاب شد…
در بین آن دیوار و در
زهرا صدا می زد پدر
دنبال حیدر می دوید
از پهلویش خون میچکید
زهرای من... زهرای من...
زهرای من... زهرای من...😭😭
خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگویند..
الله اکبر الله اکبر ،
خط را گرفته بودند ، عراقی ها را تارو مار کرده بودند ، با توسل به حضرت زهرا(سلام الله علیها) گره کار باز شده بود...
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده" 🕊
شادی روح مطهرشان صلوات🌷
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🔖ارادت #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
به حضرت زهرا (سلام الله) و سادات
✍داشت سوار تویوتا می شد که برود، رفتم جلو و گفتم:
برادر تورجی می خواهم بیایم گردان یا زهرا (سلام الله). گفت:
شرمنده جا نداریم. گفتم: مگر می شود گردان مادرمان برای ما جا نداشته باشد؟
تا فهمید سیدم پیاده شد،
خودش برگه ام را برد پرسنلی و اسمم را نوشت.
یک روز هم رفتم مرخصی بگیرم. نمی داد.
نقطه ضعفش را می دانستم.
گفتم: شکایتت را به مادرم می کنم.
از سنگر که آمدم بیرون، پا برهنه و با چشمان اشک آلود آمده بود دنبالم.
با یک برگه مرخصی سفید امضاء.
گفت: هر چقدر خواستی بنویس؛ اما حرفت را پس بگیر.
🎙راوی: سید احمد نواب
ایام تاسوعا و عاشورا که میشد، همه میرفتند گردان حضرت ابوالفضـل ...
شب عاشـورا هم، پاتوق همه گردان امام حسین (علیه السلام) بود ...
امّـا... ایام فاطمـیه؛
جبهه یعنی گردان یازهــرا (سلام الله علیها)، و زمزمه های شهید تورجی زاده...
وقتی می رسیدی پای روضه اش فقط کافی بود با این شعر شروع کنه:
بر هم زنید یاران
این بزم بی صفا را
مجلس صفا ندارد
بی یار.....
با صدای ناله ی یا زهرای رزمندگان
صدای شهید تورجی زاده
دیگه شنیده نمی شد...
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
#فاطمیه #حضرت_زهرا
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَالْفَـــرَج