eitaa logo
شهید اسماعیل کرمی
210 دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
10.1هزار ویدیو
139 فایل
شکر خدا را که در پناه حسینیم گیتی از این خوبتر پناه ندارد شهید مدافع وطن و امنیت کشور تاریخ تولد : 1350/06/01 تاریخ شهادت : 97/11/24 نحوه شهادت : حمله تروریستی جاده خاش زاهدان سن شهادت : 47 سال جهت ارسال مطالب @karami_113
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز اول وقت سفارش یاران آسمانی سرتا پاش خاکی بود . چشم هاش سرخ شده بود؛از سوز سرما دوماه بود ندیده بودمش گفتم : حداقل یه دوش بگیر،یه غذایی بخور،بعد نماز بخون سر سجاده ایستاد آستین هاش رو پایین کشید و گفت :من با عجله اومدم که نماز اول وقتم از دست نره کنارش ایستادم حس میکردم هر آن ممکن است بیوفتد زمین شاید این جوری می توانستم نگهش دارم.
1.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید .آنها شما را نزد ابا عبدالله الحسین علیه السلام یاد میکنند
بر لبش لبخندِ نابی صُبح ها گل می کند ... چایی از این قند پهلوتر کجا پیدا کنم..؟!
لبخند سَرِ صبح ماجرای عجیبی دارد اگر آن را به محبوبی هدیه کنی احساس آرامش می کند… اگر آن را به دشمنت تقدیم کنی شرمنده و پشیمان خواهد شد… و اگر آن را به شخصی که نمی‌شناسی هدیه دهی سخاوت پیشه کرده‌ای… پس لبخند بزن که لبخند تجلی خدا در توست...
▫️از آن خوان بهشتی یک لقمه به ما اهل زمین هم بچشانید . . .
یادِ شمـــا اُفتادن اتفاقِ هر صبحِ من است ...
جاده زندگی ام... بدجور به پیچ و خم افتاده! دلم محتاج نیم نگاهی از شماست. ای شهید... اجابت کن دل خسته ام را
زمستان است دیگر دل زمین به برف گرم است و دل من به تو حاجی ‎‎‌
هوا سرد است و آتشِ نگاهتان روشن ...
لیاقت یعنی: شهادت به دنبال تو باشد نه تو به دنبال شهادت... شهادت به دنبالشان بود
صبح آمده تا که عشق ابراز کنی لبخند زنان پنجره را باز کنی هر روز تو یک منظره از زیبایی‌ست با نام‌ خدا، هفته که آغاز کنی...
♦️لبخندی که از زیر خاک هم نور می‌داد... 🔹اسمش علی بود، ولی بچه‌ها بهش می‌گفتن "لبخند جبهه". نه به خاطر اینکه خنده‌رو بود، نه... لبخندش یه چیز دیگه بود. یه نوری داشت که وسط اون همه دود و باروت، دلت رو آروم می‌کرد. 🔹در خط مقدم، علی رفت بالا سر یک مجروح که تیر خورده بود و داشت جون می‌داد. با یه پارچه، خون‌هاشو پاک کرد. همان لحظه یک گلوله از کنار گوشم رد شد و خورد به سینه‌ علی. افتاد زمین، همان‌جا کنار همان مجروح، و همان قرآن توی جیبش بود، خونی شده... با آخرین نفس: «الحمدلله الذی جعل رزقی فی الشهاده...»