#یه_داستان_واقعی
مادر شهیدی میگفت:
یکی اومد پیشم گفت حاج خانم خیییییلی از دست پسرتون ناراحتم 🥺
بهش گفتم چرا؟!
گفت حاجتمو نمیده هرررچی میام هیچی نمیشه...😭
بهش گفتم دخترم شک نکن به صلاحت نیست مگرنه شهدا دست رد به سینه کسی نمی زنن😊
قبول نمیکرد‼️
بعد از پنج ماه سر مزار شهید نشسته بودم
یهمو دیدم همون دختر اومد
بهم با شوووق گفت سلام حاج خانم 🤩
گفتم سلام حالت چطوره؟؟
گفت: عااالی ام راستی با پسرتون آشتی کردماااا😍
گفتم: حاجت گرفتی؟!
گفت: نه حاج خانم از اونم بهتر
شما راست میگفتی اصلاااا حاجتی که میخواستم به صلاحم نبود تازه خییییییلی هم واسم بد میشد اگر بهم میدادن
دیگه به شهدا گله نمی کنم اونا واقعا صلاح رو میدونن😊
فقط بهش لبخندم😊😊😊
🍃modafehh