#رفیقِشهیدم 🤍
.
🍃 لباسش و كه پوشيد به بچه ها گفت بچه هاي. خوبي باشين همين جا تو اتاق بازي كنين تا من و مامانتون بريم و برگرديم
با تعجب نگاش كردم گفتم كجا بريم؟
_بريم حرم دعاي وداع و بخونيم و بيايم
+پس بچه ها چي؟
_بچه ها ميمونن ديگه..يه بارم من و تو تنها بريم حرم
مكث نكردم سريع آماده شدم
كوچه خلوت بود چند قدم كه رفتيم آروم دستام و گرفت
+گفتم عه!زشته
_گفت ولش كن بابا يه بارم حرف دلمونو گوش بديم
تو كل مسير سرم و بالا نميكردم كه مبادا با كسي چشم تو چشم بشم و خجالت بكشم
نزديك حرم كه رسيديم ديدم راهشو كج كرد به طرف بازار!
+گفتم مگه نميخاي بريم حرم؟
_گفت چرا ولي اول يه بازار بريم يه چيز واسه خودت بخر
بازار شلوغ بود منم بخاطر اينكه حرفش و زمين نندازم
يه روسري گرفتم و يه چادر نماز گل گلي هم واسه فاطمه..
رفتيم حرم تو همون حياط صحن رضوي نشستيم
كلي ازم عكس انداخت كلي ازش عكس انداختم..
دعا خونديم و...
اين شد آخرين باري كه آقا محمد به حرم مشرف شدند.
به اين ميگن هواي دو نفره🍃 .
(دلنوشته همسر شهيد)
#آخرين_زيارت(دوماه قبل اعزام به سوريه)
.
#شهید_محمد_بلباسی
#آرزویم شهادت
@shahid098