eitaa logo
آرِزویَـم شّهـٰادَت🕊
3.4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
4.2هزار ویدیو
12 فایل
°•﷽•° آری؛ رَفتـَند...🌿 تا آراّمـ سَر بر بالیّـن بُگـذاریم🪁 او بـَرای آرامـِش تو جـاّنــ، داد...❣️ حاّلـ تو چه کــَردی برایِ او؟...(": شروعمون: ¹⁴⁰¹/⁹/² پاﯾاﻧموטּ:شه‍اנتموטּ اِטּ شاءلله🖐🏻♥ #کپی؟حلالت رفیق مدیر : @Mirdar90
مشاهده در ایتا
دانلود
عباس بابایی پس از ۶۰ مأموریت جنگی موفق، در صبح روز ۱۵ مرداد سال ۱۳۶۶، مصادف با روز عید قربان، همراه با سرهنگ علی محمد نادری به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه کار صحیح اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای اف–۵ از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمدند و وارد آسمان عراق شدند. بابایی و نادری پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، در منطقه عملیاتی سردشت در ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ مورد هدف شلیک توپ ضدهوایی شیلکا ۲۳ میلی‌متری پدافند سپاه پاسداران قرار گرفتند و بابایی که در کابین عقب حضور داشت از ناحیه سر مجروح و بلافاصله کشته شد. وی در این هنگام ۳۷ سال داشت.پیکر وی در گلزار شهدا در جنوب شاهزاده حسین قزوین به خاک سپرده شد. 🔹 🔹
22.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتما ببینید👌 روایت زندگی شهید مجید قربانخانی و ماجرای تحول آقا مجید تا شهادت 🥀🍂🥀 ╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ https://eitaa.com/shahid098
شھـ♡ــیدے که حـاج قاسم برایش صدقه کنار میگذاشت😍 نام: محمدحسین نام خانوادگی: محمدخانی متولد:۱۳۶۴/۴/۹ تهران وضعیت تأهل: متاهل تعداد فرزندان: یک شهادت: ۱۳۹۴/۸/۱۶ سوریه،حلب محل مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا، قطعه ۵۳،ردیف ۸۷،شماره۱۷ 🌱خاطره: پس از شهادتش، حاج قاسم سلیمانی با کلماتی مقتدرانه او را این‎گونه توصیف کرد: رشادت‌ها و شجاعت‌های شهید عمار مانند همت بود، عمار مثل پسرم بود، همیشه برایش صدقه می‌گذاشتم و میگفتم مراقب خودتان باشید.🌿` 🌱نحوه شهادت: صبح ۱۶ آبان سال ۱۳۹۴ قرار بود بچه ها در چارچوب عملیات محرم براے آزادسازے حلب به یک محدودھ مثلثی شکل حمله کنند. پس از اینکه او و دوتن از همرزمانش در سرماے شدید ریف حلب وضو گرفته و نماز جماعت صبح را سه نفره به جا می آورند، حمله آغاز می شود . هنوز چند ده متر پیش نرفته بودند که آماج گلوله ها و تیرها از راه می رسد. محمدحسین جلوی همه بود، برای اینکه از وضعیت همرزمانش باخبر شود، همانطور به صورت نیم خیز، سرش را برمی گرداند که آنها را ببیند، در همین حال ترکشی به پشت سرش اصابت کرده و در اثر آن به شهادت می رسد.😭🥀 https://eitaa.com/shahid098
نام:سید مصطفی نام خانوادگی: موسوی معروف به: جوانترین شهید مدافع حرم/نابغه مدافع/شهیدی از شهدای اربعه حلب/شهید دهه هفتادی فرزند: عین الله ولادت: پنج شنبه18 آبان 1374 محل ولادت: تهران شهادت: پنج شنبه21 آبان1394 محل شهادت: العیس حلب/سوریه نحوه شهادت: شلیک توپ جنگی 23 و ترکش بر قسمت های گلو، قلب و پهلو،چانه و پیشانی سمت: بسیجی تکاور یگان: فاتحین تهران ورود پیکر به ایران: جمعه 22 آبان تشییع پیکر: دوشنبه 25 آبان مزار: بهشت زهرا/ قطعه 26/ردیف 79/شماره 16 سن: بیست ساله فرزند: دوم/تک پسر رشته تحصیلی: دانشجوی رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران غرب الگوی شهید: شهید دفاع مقدس عباس بابایی ویژگی های شهید: متدین/آرام/کم حرف/اهل عمل/مودب/درسخوان/بانظم/بخشنده/مهربان/ولایتمدار/ مقلد رهبرمعظم له/معنوی گرا/مخلص/عزتمند/عاطفی/رقابت علمی/دوری از معصیت/عمل به واجبات/محب اهل بیت(ع)/مطیع والدین/بابصیرت/اجتماعی/مبتکر/خلاق/دقیق و حساس/پاکیزه/مرتب/خندان/غیرتمند/تلاشگر/شجاع/جسور/مستقل/محکم/معتقد/احساساتی/کم توقع/با معرفت/خوش پوش/کیفیت گرا و ... https://eitaa.com/shahid098
شهید مهندس علی یزدانی در دوم شهریور سال 1357 مصادف با20 رمضان المبارک ۱۳۹۸ در شهر اردبیل و در خانواده ای متدین و محب اهل بیت علیهم السلام به دنیا آمد. پدرش چون در شب های قدر متولد شد نامش را علی گذاشت تا همیشه زیر سایه ی ائمه اطهار بزرگ شود و علی وار زندگی کند. علی فرزند هفتم خانواده بود. دوران کودکی را در اردبیل شهرستان سرعین گذراند و در شش سالگی به تهران آمدند و در محله فلاح مقدم ساکن شدند https://eitaa.com/shahid098🌹
دفاع از حریم ال الله اواخر سال ۹۱ بود که در سوریه جنگ شروع شد و زمزمه های رفتن آغاز شد . خرداد ۹۲ بود که به سوریه رفت وبا آنکه فرزند دوم در راه بود ولی این مسئله مانع از رفتنش نشد.این اولین ماموریت برون مرزی شهیدعلی بود. اول قرار بود به یک ماموریت ۱۵روزه برود ولی وقتی رفت و شرایط آنجا را دید نتوانست خودش را راضی کند که برگردد و ۴۹ روز در منطقه ماند . وقتی برگشت و فهمید فرزندش دختر است خنده ای بر لبانش جاری شد و گفت نام فرزندم زینب است .بیمه حضرت زینب(س).من برای خانم حضرت زینب (س)خدمت میکنم و او هم ان شاالله مراقب فرزندم است.بعد از تولد زینب محل ماموریتهایش به عراق تغییر یافت.دفاع از حریم آل الله در عراق .بله شاید همه با خودشان بگویند مگر عراق هم شهیدمدافع دارد .زمانی بود که حرمین عسگریین از سوی مزدوران داعش بشدت تهدید میشد و دوستان اهلبیت برای دفاع از حریم مقدس ایشان راهی عراق شدند تا در مقابل حضرت مهدی(عج)شرمنده نباشند.بعد از تولد زینب شهید علی احساس کرد برای خدمت بیشتربه اسلام باید به عراق برود.سال ۹۳ سه بار به عراق رفت برای دفاع از حرمین عسگریین . پهبادهای امریکایی درآخرین ماه سال۹۳برای آخرین باربه عراق اعزام شدوقرار بودیکماه بعد وهنگام سال جدید برگردد.تحویل سال ۹۴درکربلا حضورداشت ونمیدانیم درحرم حضرت ارباب حسین(ع)چه گفت وچگونه به زیارت آقا مشرف شد که حضرت ارباب شهاد ت نامه اش را امضا کرد ودرسوم فروردین ماه مصادف با شب شهادت حضرت زهرا(س)درمنطقه عمومی نهروان درجنوب بغدادباآتش پهپادهای آمریکایی شربت شهادت نوشید وازپیکرمطهرش جز تکه هایی چند بازنگشت وبه آرزوی خویش که شهادت درراه دفاع ازحریم اهلبیت بودرسید.روحش شاد و قرین رحمت الهی باد. https://eitaa.com/shahid098🌹
یکی از این شهدای مدافع حرمی که عاشق شهادت و عقیله بنی هاشم بود و در همین راه نیز به شهادت رسید،✨ «شهید مدافع حرم جواد محمدی» است. او اهل محله دینان شهر درچه از توابع شهرستان خمینی شهر اصفهان است. نام جهادی او «محرم» است.✨ شهید مدافع حرم جواد محمدی چهارمین شهید مدافع حرم شهر درچه است، او 29 مرداد ماه سال 1362 دیده به جهان می گشاید و پنجشنبه ۱۱ خرداد ماه سال 13۹۶ به سوریه می رود. “آقا جواد” سه شنبه ۱۶ خرداد ماه 13۹۶ با اصابت گلوله به پا و پهلویش همزمان با ۱۱ ماه مبارک رمضان در استان حماه سوریه به فیض شهادت نائل می آید✨ و پس از شهادتش، پیکر مطهرش به دست رزمندگان مدافع حرم نمی رسد و بعد از گذشت ۲۵ روز چشم انتظاری به وطن باز می گردد و پس از تشییع باشکوه در شهر درچه، در گلزار شهدای امامزاده حمیده و رشیده خاتون این شهر آرام می گیرد.🌹🙏 https://eitaa.com/shahid098
<لباس شهادت> محمد هر سال زمان تحویل سال حرم آقا امام رضا (علیه‌السلام) بود. چون خیلی به حضرت علاقه داشت. او همیشه آن حالت روحانی را داشت؛ اما زمانی که از مشهد برگشت حال دیگری داشت. پای سفره نشسته بود، برادر محمد می‌گفت: مامان این پسرت روحش رفته و تنها جسمش در کنار ماست. اصلا یک جور دیگر شده. محمد یک هفته قبل از شهادتش رفت لباس خرید. همیشه با پدرش برای خرید لباس می‌رفت. این بار خودش رفته بود خرید و یک دست لباس خاکی خریده بود. او همیشه یک پیراهن سفید می‌پوشید به همراه شلوار پارچه‌ای، پیراهنش هم همیشه روی شلوارش بود. وقتی لباس‌های جدیدش را پوشید پدرش گفت: به به چه لباس قشنگی، چقدر هم به تو می‌آید، مثل اینکه تیپت را عوض کردی. گفت: این لباس خاصی است. گفت: یعنی چه؟ گفت: لباس شهادت است. پدرش گفت: کو شهادت کو جنگ؟ گفت: خدا بخواهد باب شهادت را باز کند می‌کند. یک زمانی می‌گفت: اگر فرشته‌ها بگن چی می‌خوای از خدا می‌گم شهادت شهادت همه آرزومه، شهادت شهادت رویای ناتمومه. همیشه این را می‌خواند و مداحی می‌کرد. در میلاد ائمه خوشحال بود و شیرینی می‌داد و در شهادتشان حزن داشت و مشکی می‌پوشید و می‌گفت: آجرک‌الله یا بقیه‌الله. پدرش جبهه رفته بود، محمد به پدرش می‌گفت: متاسفم برایت چکار کردی که به شهادت نرسیدی؟ می‌گفتم: مادر اینطور نگو اگر پدرت شهید شده بود الان شما کجا بودید؟ می‌گفت: خب نباشیم ما برای پدر چکار کردیم؟ https://eitaa.com/shahid098
با شهدا نماز شب می‌خواند آن روز با همان عرقی که خریده بود برایش شربت درست کردم. دستم را که دراز کردم شربت را به او بدهم از دلم گذشت که این شربت شهادت است که به او می‌دهم. یکدفعه دستم را به دندان گرفتم و گفتم: این چه حرفی است که من زدم. محمد شربت را خورد و رفت منزل آیت‌الله حقیقت. محمد جمعه‌ها می‌رفت مراسم مرحوم آقای حقیقت، کلا به یک جلسه سخنرانی اکتفا نمی‌کرد و چندین مراسم می‌رفت، شب زنده داری با شهدا، نماز سر مزار شهدا می‌خواند، می‌گفتم: شب‌ها دارالرحمه نرو، می‌گویند شب‌ها در قبرستان نمانید، خوب نیست. می‌گفت: شهدا زنده هستند، آن‌ها با من ذکر می‌گویند و نماز شب می‌خوانند. اینقدر به شهدا نزدیک شده بود. محمد مسئول واحد شهدای کانون رهپویان هم بود. یک روز آمد گفت: شهدا من را دعوت کرده‌اند گفتم: چرا؟ گفت: مسئول واحد شهدا شده ام، دعا کن بتوانم کاری برای شهدا انجام دهم https://eitaa.com/shahid098