#جهادشناسے #خاطرات🌿' یک روز من و جهاد مغنیه در فرودگاه تهران با هم قرار ملاقات گذاشته بودیم و من از قم براے دیدار وے رفتم . جھاد به محض این که مرا دید گفت:« چقدر لاغر شده اے . . تو مگر ورزش نمے کنے؟! مگر آقا نفرموده اند:« تحصیل ، تھذیب ، ورزش! » من فهمیدم که سخنان رهبر معظم انقلاب به چه میزان تاثیر گذار بوده و براے امثال جھاد مغنیه به چه میزان با اهمیت است! -راوے: سید کمیل باقرزاده🖇- @mah_e_shahid

#جهادشناسے #خاطرات🌿' جشن تولد يكے از دوستانمان بود با جهاد تصميم گرفتيم با هم برويم و برايش كادو بخريم. من به جھاد يكے از بهترين پاساژ ها رو براے خريد معرفے كردم که به اونجا بريم اما جھاد مخالفت كرد و از من خواست كه به يكے از مغازه ها براے خريد كردن برويم . وقتے رسيديم ديدم كمے چهرش درهم رفت و سرش پايين بود از او سوال كردم اتفاقے افتاده؟ گفت:« دلم ميگيرد وقتی جوانان را اينگونه ميبينم» ديدم نگاهش به آن سمت خيابان رفت . . چند دختر و پسر مشغول شوخے با هم و حركات سبكانه اي بودن ، دستش را روے شانه ام گذاشت و گفت:« برويم .» #ادامه‌دارد . . . @mah_e_shahid

#جهادشناسے #خاطرات🌿' به داخل مغازه رفت وسريع چيزے براے هديه انتخاب كردیم و برگشتيم . شب هنگامے كه ميخواستيم به مهمانے برويم ناگھان... او را جلوے در خانه خود ديدم و پرسيدم اينجا چيكار ميكنے؟ من فكر ميكردم رفتے!؟ گفت:« من نميايم ولے از طرف من هديه را به او بده و تبريک بگو.» از او علت اينكار را سوال كردم گفت‌:«شنيدم جايے كه تولد را گرفته اند، مكان مناسبے برای شركت ما نيست ما آبروے حزب الله و جوانان اين راهيم آنوقت خودمان نامش را خراب كنيم؟!» -راوے: یکے از دوستان شھید🖇- @mah_e_shahid

#جهادشناسے #خاطرات🌿' ماه رمضان بود جهاد نيمه شب تماس گرفت با من و گفت كه اماده شوم . و به چند نفر ديگر از دوستانمان كه از افراد مورد اعتماد جهاد بودند بگويم حاضر شوند ميخواهيم برويم جايے! ساعت نزديك ۳ ، ۲:۳۰ صبح بود در محلے كه قرار گذاشته بوديم همه جمع شديم. همه نگاه ها به دهان جهاد بود تا باز شود بگويد كه چرا ما را اينجا جمع كرده . . . جهاد بعد از چند دقيقه گفت:« بچه ها سوار شويد» ما هم بدون اينكه چيزے بپرسيم سوار شديم . در راه كسے حرف نزد و چيزے از او نپرسيد . ديديم جلوے خانه اے ايستاد كه از ظاهر كوچه معلوم بود افراد ساكن در اينجا وضع خوبے ندارند. #ادامه‌دارد . . . @mah_e_shahid

#جهادشناسے #خاطرات🌿' از ماشين پياده شد و ما هم همين طور نگاهش ميكرديم ، بسته اے از صندوق عقب ماشين درآورد و به من داد و گفت :« برو . . به من داد و گفت:« برو در اون خانه و اين رو بده و بيا .» گفتم :«جهاد اين چيه؟!» گفت:« كمے خوراكے ، برو . . » چند قدم كه رفتم برگشتم و با تعجب نگاهش كردم ، او هم مرا نگاه كرد و لبخند زد و گفت:« راه برو ديگه . . » رفتم سمت در و در رو زدم كسے اومد جلوے در و بدون اينكه از من سوالے بكنه بسته رو گرفت و تشكر كرد و رفت داخل خانه ! #ادامه‌دارد . . . @mah_e_shahid

#جهادشناسے #خاطرات🌿' اون لحظه بود كه فهميدم جھاد قبلا هم اينكار رو ميكرده و ما بےخبر بوديم ، و فهمیدم خودش براے اينكه ممكن بود كسے بشناسدش نيومد بسته رو بده!! حتے تا قبل از شهادتش چند نفر خيلي اندک كه بهش خيلے نزديک بودن اینو ميدونستن! و اون هم فقط بخاطر اينكه ماه رمضان كه مےشد دير وقت از خانه مےاومد بيرون و دير هم بر ميگشت به خانواده گفته بود تا نگرانش نشوند. بعد از شهادتش بود كه همه فهميدند اون شهيد جهاد عماد مغنيه بوده . .🌱 -راوے:يكےازدوستان‌وهمرزمان‌شهيد🖇- -تهيه‌شده‌در‌موسسه‌فرهنگےمقاومتےقاف جمهورےاسلامے🎥- @mah_e_shahid

#جهادشناسے #خاطرات🌿' جهاد زمانے که یازده سال داشت ، از طریق شبکه المنار براے فراگیرے برخے توانایےهاے فنے از جمله آشنایے با نرم افزارهاے پیشرفته و نحوه استفاده از آنها به سوریه رفت . وے با افرادی به دمشق رفته بود که به مراتب سن و سال بیشترے از وے داشتند . زمانے که استاد برگزارے کلاس مذکور در حال توضیح و شرح نحوه بهره بردارے و استفاده از نرم افزارهای پیشرفته بود ، به ناگهان جهاد خطاب به وے مے گوید:« که!.. #ادامه‌دارد . . . @mah_e_shahid

#جهادشناسے #خاطرات🌿' خطاب به وے مے گوید:« که اطلاعات شما در این زمینه اشتباه است ، چرا که براے استفاده از این نرم افزارها می توان از راه‌هاے دیگرے نیز بهره برد که به مراتب آسان ‌تر از راهے است که شما معرفے مے کنید!» جهاد این مسأله را زمانے مطرح مے کند که تنها یازده سال داشت! پس از آن ، استاد برگزارے کلاس از وے مے پرسد :« تو از کجا به چنین اطلاعاتے دست یافته‌اے؟» وے در پاسخ مےگوید:‌« پدرم چندین کتاب در این زمینه داشت که من آنها را مطالعه کردم و بعد از تکرار و تمرین ، توانستم این مطالب را یاد بگیرم .!» -راوے: يكےازدوستان‌‌شهيد🖇- @mah_e_shahid