eitaa logo
{شهید مصطفی صدرزاده}
148 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
658 ویدیو
12 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده خادم کانال⬇️🌱 @Solimany85 ناشناس هامون https://harfeto.timefriend.net/16471701033985 همسایه @barayehusayn
مشاهده در ایتا
دانلود
باقری شیخ اکبر: ✍️ *داستان* يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل كار ميرفتم . يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد. ✴️بي مقدمه سلام كرد و گفت: مي خواهم بروم بيمارستان... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟ گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را مي رسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي عقب بود. اين خانم يكي از كتابها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟ گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد. تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم . خيلي تشكر كرد و پياده شد . ✴️من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من ببينند و ... چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم . ✳️همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد! توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهرا او خوب مرا ميشناخت! شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير. گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم. گفتم: بله، حال شما خوبه؟ رسم أدب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبودكه يك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود . ✴️ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم. گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ مي خواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد . گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم. ✳️گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکارانتان پيگيري کردم، الآن هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم. گفتم: با من چه كار داريد؟ گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟! درسته که مسائل ديني رو رعايت نمي كردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شده ام. يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم . ❇️من نمي توانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام كارهاي گذشته ام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم ،تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم! من كاملاً مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما ،ملك الموت مهربان و بهشت و زيباييها را نديدم! ✴️دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود. اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه كارهاي گذشته را تكرار نكنم. ✴️يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول مي كنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه مي كني؟ گفتم: من با تمام بديها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در زندگي ام وارد نكنم . حتي در محل كار، بيشتر مي ماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از من راضي هستند و... ❇️آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي، اما هزار و صد نفر از مردان هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستي! 🩸وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره اي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي؟! ❇️با لباس هاي تنگ و نامناسب ⛔ آرايش و موهاي رنگ شده ⛔و بدون حجاب⛔ صحيح از خانه بيرون ميآمدي، اين تعداد از مردان، با ديدن شما دچار مشكلات مختلف شدند . 👌🏻بسياري از آنها همسران شان به زيبايي شما نبودند و زمينه اختلاف بين زن و شوهرها شدي. برخي از مردان جوان كه همكار يا بيمار شما بودند، با ديدن زيبايي شما به گناه افتادند و .. گفتم: خُب آنها چشمان شان را حفظ مي كردند و نگاه نمي كردند . به من جواب داد: شما اگر پوشش و حريمها و حجاب را رعايت مي كردي و آنها به شما نگاه مي كردند، ديگر گناهي براي شما نبود. چون خداوند به هر دو گروه زن و مرد در قرآن دستور داده كه چشمان تان را حفظ كنيد. اما اكنون به دليل عدم رعايت دستور خداوند در زم
ينه حجاب، در گناه آنها شريك هستي . ❇️تو باعث اين مشكلات شدي و اين کار، از بين بردن حق مردم در داشتن زندگي آرام است. تو آرامش زندگي آنها را گرفتي و اين حق الناس است. پس به واسطه حق الناس اين هزار و صد نفر، در گرفتاري و عذاب خواهي بود تا تك تك آنها به برزخ بيايند و بتواني از آنها رضايت بگيري. اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نمي توانستم از خودم انجام دهم هرچه گفتند قبول كردم 🛑بعد مرا به سمت محل عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم . ✴️درست در زماني كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب شما و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها افتادم . ✳️همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها به من فرصت جبران بده. خدا... 🩸تا اين جمله را گفتم، گويي به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت علائم حياتي، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه بهبودي كامل پيدا كردم . ✴️اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روي بدنم باقي مانده . دستبندي از آتش بر دستان من زده بودند، وقتي من به هوش آمدم ، مچ دستانم ميسوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده! ❇️دستان من با حلقه اي از آتش سوخته و هنوز جاي تاول هاي آن روي مچ من باقي است! فكر ميكنم خدا ميخواست كه من آن لحظات را فراموش نكنم. ✳️من به توبه ام وفادار ماندم. گناهان گذشته ام را ترك كردم. نمازها را شروع كردم و حتي نمازهاي قضا را ميخوانم . ✴️ولي آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا ياري كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟ چطور از آنها حلاليت بطلبم؟ اين خانم حرف هاي آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد . من هم هيچ راه حلي به ذهنم نرسيد، جز اينكه يكي از علماي رباني را به ايشان معرفي كنم.‌ ✍️
سلام خسته نباشید به دلیل برخی مشکلات امروز کتاب سربازان سردار گذاشته نمی شود 😔
آرامشـ آسمانـ شبـ🌚🍃 سهمـ قلبتانـ باشد♥️ و نور ستارهـ ها✨ روشنے ِ بے خاموشـ ِ تمامـ لحظهـ هايتانـ🌿 شبتونـ مهتابے مصطفے🍂 خبـ دوستانـ 🙂🙃 خوبـ یا بد‌‌...... دفتر امروز همـ بستهـ شد🌱 بهـ امید فرداے زیباتر😊🌺 شبتون حسینے رفقا😴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️🎙 مصطفے کلا آدمی بود که اهل تحقیق بود...🍃 مثلا در خصوص گردان عمار و فاطمیون طوری تحقیق کرده بود که افغانی ‌ها به او می‌گفتند: "ما آن قدر به اندازه تو مسلط نیستیم!" مصطفے وقتے ۱۳، ۱۴ ساله بود طوری رفتار می‌کرد که همه می‌گفتند بیشتر از سنش رفتار می‌کند.😁 وقتی ۱۷ ساله شد به او مسئولیت‌های سنگین محول می‌کردند و فرمانده پایگاه بسیج هم شده بود!✨ دو هیئت و دو مسجد بنا کرد...🖇 یکی دو ماموریت قبل از شهادتش پارکی را سمت شهریار که تبدیل به مکان ناامنی برای خانواده‌ها شده بود درست کرد، پایگاه بسیج در آنجا زد و به لحاظ فرهنگی روی محیطش کار کرد. دو شهید هم در آن پارک دفن کرد و خلاصه آنجا را از این رو به آن رو کرد♥️
﹝و اگر خدا اراده خیری برای تو کند! هیچ کس مانع فضل او نخواهد شد﹞ [یونس ایه۱۰۷]
حقیقتا‌..! وقتۍ‌به‌خنده‌هاش‌نگاه‌میڪنم‌ چیزعجیبی‌حس‌میڪنم‌ ڪه‌تودیگرخنده‌ها.. دیده‌نمیشه..'!..عشق‌به‌خدا♥'! •🌿͜͜͡͡-||•
میدونستی شهید دهقان... میدونستی شهید دهقان قبل از آسمونی شدن با آسمونی ها رفاقت کرد... چه رفاقت نابی! رفاقت با شهدا؛ شهید رسول خلیلی،شهید محمودرضا بیضایی... آرزوهاشو آسمونی کرد و پر پرواز گرفت...
♥️کتاب سربازان سردار ♥️ 🦋قسمت هفتم 🦋 ●ادامه سخنرانی سردار سلیمانی در جمع رزمندگان مدافع حرم اگر کسی را خدا دوست داشته باشد،محبت،عشق و عاطفه اش را در دل ها آکنده میکند‌.امثال سید ابراهیم (شهید مصطفی صدر زاده)در خیابان ها تهران بسیارند،اما آن چیزی که سید ابراهیم را عزیز کرد،این مساله بود.انسان میمیرد،چه بخواهد،چه نخواهد؛شاه باشد می میرد؛امپراتور باشد،می میرد؛عالم باشد،می میرد...این یک مرگ اجباری است و ۹۹درصد از مردم به این شکل می میرند و تنها یک درصد توفیق این را دارند که مرگ اختیاری را انتخاب کنند.مرگ اجباری نتیجه اش چیست.انسان به نقطه ای میرسد که نمی تواند یک مگس را از خود دور کند.حالت احتضار را دیده اید.امام سجاد {علیه السلام}می فرماید:《خدایا به من رحم کن از آن وقتی که همه این حرکات از من ساقط شود.》با مرگ همه عمل ها از ما ساقط و قطع میشود.شما آمده اید در راهی قرار گرفته اید و راه اختیاری را برای خدا و دفاع از حریم ها انتخاب کرده اید.دفاع فقط از حرم حضرت زینب {سلام الله}و حضرت رقیه {سلام الله}نیست؛دفاع از حریم گسترده ای است؛دفاع از حریم اسلام است و دفاع از حریم اهل بیت و انسانیت است.
♥️کتاب سربازان سردار ♥️ 🦋قسمت هشتم🦋 ●ادامه سخنرانی سردار سلیمانی در جمع مدافعان حرم یقین بدانید شما برای این انتخاب شده اید؛چه این را حفظ کنید و چه نکنید.اما برادران {جاهد وا فی الله حق جهاده}در راه خدا جهاد میکنید،حقش را می گیرید.حقش صفات مجاهدان را داشتن است که اینها را امیرالمومنین علی[علیه السلام ]در دوره غربت خود در کوفه و عراق ذکر میکند.این صفات خیلی مهم است و شما با خیلی از آنها شباهت دارید؛ایشان می‌فرمایند:(کجایند کسانی که دعوت به اسلام می شدند،سریعا قبول کرده و حرکت می کردند؛قرآن را میخوانند و در پی حاکم کردن قرآن بودند،مثل یک شتری که به سمت بچه خود می رود،به سمت جهاد حرکت می کردند و میرفتند در همه جایی که اسلام نیاز می کرد و طلب می کرد).امام علی {علیه السلام}فرمودند:(نه زنده بودن ها خوشحال میکند و نه از دست دادن ها)،چون برای خدا آمده اید و هرچه او خواست درست است. ما،در عملیات بدر،ور زمان جنگ موفق نشدیم.روز بعد همه ما،در جزیره مجنون جمع شدیم. همه ناراحت بودند و آن روز امام پیامی داده بود که این پیام خیلی عجیب بود .این پیام منتشر نشد اما بخشی از آن در ذهن من باقی ماند.این برای شما خیلی مهم هست. ما نباید به پیروزی ها و شکست ها نگاه کنیم. امام {قدس سره }فرموده بودند که:(به من گزارشی دادند و ما نباید به پیروزی ها و شکست ها نگاه کنیم، بلکه باید به تکلیف مان نگاه کنیم.) ادامه دارد...