eitaa logo
{شهید مصطفی صدرزاده}
149 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
654 ویدیو
12 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده خادم کانال⬇️🌱 @Solimany85 ناشناس هامون https://harfeto.timefriend.net/16471701033985 همسایه @barayehusayn
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺پیامبر اکرم (صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏ آله): 🌺رجب ماه بارش رحمت الهى است. 🌺خداوند در این ماه رحمت خود را بربندگانش فرو می ریزد 🌼حلول ماه رجب و میلاد امام محمد باقر علیه السلام بر شما مبارک باد🌼
"در حوالی پایین شهر" سرشو آورد بالا قطرات اشک پشت سر هم از چشمام جاری میشد. حس میکردم دیگه نمیتونم نفس بکشم. خودشم بغض کرده بود با صدای آرومی لب زدم --چــــرا؟ سرشو انداخت پایین صدام بلند تر شد --چـــرا بهم نگفتــــی؟ از سکوتش حرصی شده بودم. با مشت کوبیدم رو میز و جیغ زدم --چــــرا ســـاســــان؟ دستاشو به حالت تسلیم بالا برد. --باشه بهتون میگم! ملتمس گفت --فقط خواهشاً اینجا داد و بیداد نکنید! حس آدمی که بهش خیانت شده رو داشتم. ساکت شدم و همینجور که اشک میریختم عصاهامو برداشتم و رفتم سمت در. --خواهش میکنم وایســـا! بی توجه به حرفش به راهم ادامه دادم و از کافی شاپ رفتم بیرون. پشت سرم صداش میمود --رها خانم! صبر کنید! خواهش میکنم. مکث کرد و بلند تر داد زد --جون حســــام! ایستادم و پشتم بهش بود. اومد جلوم ایستاد. --بیاید بریم تو ماشین. تو چشماش زل زدم --چرا برگشتی؟ سرشو انداخت پایین --اومدی چیو ببینی؟ اینکه خورد شدم؟ اومدی بگی مثلاً خونواده داری؟ چرا اومدی ساسان؟ ناراحت گفت --میشه خواهش کنم بریم تو ماشین؟ --تو ماشین چه خبره؟ کلافه گفت --خبری نیست من اینجا نمیتونم حرف بزنم. رفتم سمت ماشین و سوار شدم. خودشم اومد و نشست پشت رول. با تشر گفتم --خب اینم ماشین. برگشت سمتم و بدون معطلی گفت --من مجبور شدم رها! --مجبور شدی؟ پوزخند زدم --خب که چی ؟ --خیلی بیرحم شدی رها! اونی که من میشناختم یه دختر مهربونی که حتی آزارش به مورچه هم نمیرسید ولی الان با گریه داد زدم --آرهـــه من بیرحم شدم! میدونی چرا؟ چون جای من نیستی که بفهمی! که تو پنج سالگی بشکنی! جای من نیستی که روزی هزار نگاه جورواجور رو تحمل کنی! تو جای من نیستی ساسان! --باشه ببخشید. --نمیبخشم چون اصن مهم نی که بخوام ببخشم. --باشه نبخش فقط به حرفام گوش کن خواهش میکنم. ساکت شدم و نگاهمو به خیابون دادم. اون روز قرار بود ساعت ۵ عصر عمو حمید بیاد ببرتمون ولی وقتی اونا اومدن تو نبودی! من اونارو تا شب سرپا معطل کردم اما نیومدی! ناچار منو با خودشون بردن و تیمور قول داد فردای همون روز تو رو بیاره دم خونه ی عمو حمید ولی نیاورد. عمو اومد دم خونه ی تیمور اما همسایه ها گفتن صبح زود از اونجا رفتین. بگم کل شهر رو زیر و رو کرد دروغ نگفتم اما خونشو پیدا نکرد. صداش خدشه دار شد. --تو این ۱۵سال همش به تو فکر میکردم و عذاب وجدان داشتم. اینکه کجایی و داری چیکار میکنی؟ فکر اینکه در نبود من تیمور اذیتت میکنه دیوونم میکرد. همه جارو دنبالت گشتم تا اینکه اون روز دیدمت. اولش میخواستم بهت بگم ولی... مکث کرد و ادامه داد --ولی فهمیدم که با حسام آشنا شدی. وقتی رفتارای حسامو باهات دیدم تلخند زد --فهمیدم که نـــَه طرف خیلی عاشقه! بخاطر همین خودمو انکار کردم. برگشت سمتم --ببخشید اینهمه ناراحتت کردم! الانم نمیخوام که تا ابد پیش من بمونی. میدونم توام حسامو دوس داری و تلاشمو میکنم تا پیداش کنم! خدایا چی داشتم میشنیدم؟ حرفای ساسان با حرفایی که تیمور میزد زمین تا آسمون فرق داشت. با بهت گفتم --ی...ی...یعنی..... "حلما"
"در حوالی پایین شهر" --یعنی عمو حمید نمیخواسته تو رو تنها ببره؟ یعنی تو ازشون نخواستی که تنهایی بری؟ با بهت گفت --کی این حرفارو بهت زده؟ با بغض گفتم --تو این چند سال هر موقع ازت حرفی میزدم تیمور این حرفارو بهم میزد. کلافه دستشو برد تو موهاش --حاضرم قسم بخورم این حرفا حقیقت نداره. رها من بخاطر تو پیشنهاد عمو حمید که میخواست منو تنهایی با خودس ببره قبول نکردم چرا باید ازشون بخوام تورو نبرن!؟ با گریه سرمو به طرفین تکون دادم --نمیدونم! --لا اله الا ﷲ... اینو گفت و ماشینو روشن کرد. هیچ کدوم حرفی نمیزدیم و الکی تو خیابونا میچرخید آخر سر منو برد خونه و خودشم رفت... رفتم تو خونه و سلام کردم. زیبا با روی خوش به استقبالم اومد --سلام عزیزم. نگران گفت --گریه کردی؟ با بغض گفتم --زیبا ساسان همونه! --همونه منظورت چیه؟ نشستم رو مبل و شروع کردم گریه کردن --همون کسی که یه عمر بخاطرش درد کشیدم! همون کسی که حرفای بقیه ازش متنفرم کرد --رها واضح حرف بزن منم بفهمم چی میگی! همه ی اتفاقات رو واسش تعریف کردم و اونم بیصدا با گریه به حرفام گوش میداد. --رها حالا میخوای چیکار کنی؟ --یعنی چی؟ --خب خودت میگی عشقتون مال دوران کودکیه و توام حسامو دوس داری. --من نگفتم حسامو دوس دارم. --پس میخوای چیکار کنی؟ --نمیدونم زیبا هیچی نمیدونم. اشکامو پاک کرد --خیلی خب پاشو غذا بخوریم. --اشتها ندارم. --چی میگی تو؟ صبح دوتا لقمه ام غذا نخوردی. کلافه گفتم --ولم کن زیبا. رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم. رو تخت دراز کشیدم. فکرم خیلی درگیر شده بود. حس میکردم یه احساس جدید به ساسان دارم. این احساس از وقتی که ساسانو دیدم همراهم بود و امروز تازه واسم پر رنگ شده بود. چشمام خیلی زود گرم شد و خوابم برد. با احساس سرمای شدید از خواب بیدار شدم. پتو رو دور خودم پیچیدم اما تأثیری نداشت. --زیبا... زیباجون سریع اومد تو اتاق --جونم؟ از سرما دندونام به هم میخورد --هوا س...سرده؟! با تعجب گفت --نــــه! چرا انقدر صورتت قرمزه تو دختر؟ دستشو گذاشت رو پیشونیم و زد رو دستش. --تو چرا انقدر تب داری؟ رفت وبا یه ظرف آبو یه دستمال برگشت. دستمالو خیس کرد و گذاشت رو پیشمونیم. ناراحت گفت --آخه چرا یهویی اینجوری شدی تو؟ چند بار کارشو تکرار کرد و ناامید گفت --چرا تبت نمیاد پایین رها؟ اشکام از گوشه ی چشمام جاری شده بود و حس میکردم چندساله نخوابیدم. کم کم چشمام بسته شد و دیگه نفهمیدم چیشد..... "حلما"
دکـتر‌ به‌ او‌ گفت:‌ به‌ اندازه‌ یک‌ دم‌وبازدم‌ با‌ مُردن‌ فاصله‌ داشتی! مصطفی‌ جواب‌ داده‌ بود: شما به‌ اندازه یـک دم‌وبازدم‌ می‌بینید اونی‌ که‌ باید شهادت‌ را می‌داد، یک كــوه‌ گناه‌ دیده :)!💔 🕊️'
•••{🥀♥️}••• دࢪ پـایاݩ فعاݪێٺ امࢪوز .. یادے میکنێم از (شهیددانیال‌غازی‌ضاوی) ▪️ شهیددانیال‌غازی‌ضاوی تولد⇦ ۱‌۳‌۶‌۶.‌۱‌۲‌.‌۱‌ شہادت⇦ ۱‌۳‌۹‌۳‌.‌۱‌۰‌.‌۲‌۸‌-قنیطره وضعیت‌تاهل⇦ متاهل‌بایڪ‌فرزند آدرس‌مزار⇦ روضة‌الشہدای‌شهرک‌خیام-لبنان • • • آقا دانیال احساس می کرد هنوز به جایگاهی نرسیده است که لیاقت شهادت را داشته باشد اما به خاطر صفات برجسته اش لیاقت و استحقاق شهادت را داشت من یک بار به او گفتم"تو آن قدر خوبی که دنیا و اهلش لیاقت این همه خوبی تو را ندارد" آخرین باری که به خانه آمد قبل از رفتن،من و ملیکا را به مشهد و زیارت امام رضا علیه السلام فرستاد و من آنجا هیچ دعایی نکردم جز اینکه خدا شهادت را نصیبش کند... آقا دانیال ۲۸ دیماه سال ۱۳۹۳ در منطقه مزرعة الامل استان قنیطره مورد حمله بالگردهای توپدار رژیم صهیونیستی واقع شد و به شهادت رسیدند. 📓⃟🖤¦⇢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت نامهٔ شهدا 📖 🖇 دل کـہ هوایـے شود، پرواز است کـہ آسمانیت مےکند و اگر بال خونین داشتہ باشے دیگر آسمان، طعم ڪربلا مےگیرد؛ دلـ‌ها را راهے کربلاے جبـ‌هہ‌ها مےکنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هـــداء" مےنشینیم...♥️ ‌ بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌱 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَاللہ وَاَحِبّائَہُ، اَلسَّلامُ عَلَیـڪُم یَـا اَصـفِـیَـآءَ اللہ و َاَوِدّآئَـہُ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصَـارَ دینِ اللہِ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ، اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُـحَـمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـےّ الـوَلِـےّ النّـاصِحِ، اَلسَّـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبـدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّـے طِبتُم وَ طابَـتِ الاَرضُ الَّتی فیهـا دُفِنتُم، وَ فُـزتُم فَـوزًا عَظیـمًا فَیـا لَیتَنـے کُنـتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✨ ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
ذڪرروزجمعه: -اللَّهُمَّ‌صَلَّ‌عَلۍمُحَمَّـدٍوَآݪ‌مُحَمَّـدٍ🌱 ⊰خدایآدرودفـرسـٺ‌برمحمدو خـٰآندان‌‌محمد⊱ ۱۰۰مرتبہ…
🥀 بسم رب الحسین علیه السلام🥀 🌺امروز روز جمعه متعلق به امام زمان عج است به همین مناسبت و هدیه به شهید حاج قاسم سلیمانی و سالگرد شهادت شهیدان 🕊شهید مدافع حرم رضا عادلی 🕊شهید مدافع حرم حسن رزاقی 🕊شهید مدافع حرم علی حسینی 🕊شهید مدافع حرم جاسم حمید 🕊شهید مدافع حرم سعید علیزاده 🕊شهید مدافع حرم مصطفی خلیلی 🕊شهید مدافع حرم داوود نری میسا 🕊شهید مدافع حرم مهدی کوچک زاده 🕊شهید مدافع حرم فیروز حمیدی زاده 🕊شهید مدافع حرم حبیب رحیمی منش 🕊شهید مدافع حرم محمد ابراهیم توفیقیان 🕊شهید مدافع حرم احمد حاجی وند الیاسی 🕊شهید مدافع حرم محمود مرادی اسکندری 🕊 شهید مدافع حرم " اکبر شهریاری" 🕊شهید مدافع حرم سید فاضل موسوی امین 🕊 شهادت شهید مدافع حرم "علی عسگری" 🕊شهید مدافع حرم احمد مجدی 🕊شهید مدافع حرم حجت باقری 🕊شهید مدافع حرم اصغر پاشاپور 🕊شهید مدافع حرم علی اکبر عربی 🕊شهید مدافع حرم اسماعیل شجاعی 🕊شهید مدافع حرم جواد سنجه ونلی 🕊شهید مدافع حرم مصطفی قاسم پور 🕊شهید مدافع حرم مرتضی ترابی کمال 🕊شهید مدافع حرم سید سجاد روشنایی 🕊شهید مدافع حرم محمد علی قلی زاده 🕊شهید مدافع حرم محمد حسین سراجی 🕊شهید مدافع حرم علیرضا حاجیوند قیاسی 🕊شهید مدافع حرم سیداحسان حاجی حتم‌لو 🕊شهید مدافع حرم صفدر حیدری 🕊شهید مدافع حرم حسین رضایی 🕊شهید مدافع حرم محسن قاجاریان 🕊شهید مدافع حرم مهدی محمدی منفرد 🕊شهید مدافع حرم احمد رضایی اوندری 🕊شهید مدافع حرم علی عسگری 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ختم قرآن برگزار می‌شود. 🎁هدیه به امام ره و شهدا تعجیل در ظهور امام زمان عج و سلامتی رهبر عزیزمون و هدیه به تمامی شهدا و حاجت روایی عزیزان و هدیه به تمامی اموات و پدران و مادران شهدا 🌺🌺🌺🌺🌺 انشالله از همگی قبول باشد. 🌺🌺🌺🌺🌺 مهلت قرائت تا آخر ماه رجب 🌺🌺🌺🌺🌺 جزء ۱.✅ جزء ۲.✅ جزء ۳.✅ جزء ۴.✅ جزء ۵. جزء ۶. جزء ۷. جزء ۸. جزء ۹. جزء ۱۰. جزء ۱۱✅ جزء ۱۲.✅ جزء ۱3.✅ جزء ۱۴.✅ جزء ۱۵. جزء ۱۶. جزء ۱۷. جزء ۱۸.✅ جزء ۱۹. جزء ۲۰. جزء ۲۱. جزء ۲۲ جزء ۲۳ جزء ۲۴. جزء ۲۵. جزء ۲۶ جزء ۲۷.✅ جزء ۲۸.✅ جزء ۲۹.✅ جز ۳۰.✅ لطفا جزء مورد نظر را اعلام بفرمایید. @mk8613 اجر همه شما بزرگواران با حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام
امام باقر عليه السلام: اَلنّاسُ رَجُلانِ: مُؤْمِنٌ وَ جاهِلٌ، فَلا تُؤْذِى الْمُؤْمِنَ وَ لا تَجْهَلُ الْجاهِلَ فَتَـكونَ مِثْلَهُ؛ مردم دو گروه اند: مؤمن و جاهل، مؤمن را آزار ندهيد و با جاهل، رفتار جاهلانهنكنيد؛ زيرا همانند او خواهيد بود.
خبرنگار از ابومهدۍ پرسید : شما که عرب هستین؛ چطور اِنقدر قشنگ‌ فارسی صحبت میکنین؟ ایشون پاسخ قشنگی داد: « عربۍ زبان قرآن است و فارسۍ زبان انقݪاب❤️» 🤍💫 💕🍀
شهادٺ🕊 لباس‌تڪ‌سایزي‌است|...❛ که‌بایدتڹ‌آدمے‌به‌اندازه‌ی‌آن‌در‌آید♡🌿، ❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣ 🕊🥀 ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
❣ 🔅 السّلام علیکَ بِجوامعِ السَّلام... 🌱تمام سلام‌ها و تمام تحیّت‌ها نثار تو باد، ای مولایی که حقیقت سلام هستی و روز آمدنت، زمین لبریز خواهد شد از سلام و سلامتی... 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
📆 امروز جمعه متعلق است به: 🔅 صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكری عليهما السّلام •❀•الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُمْ 📿 ۱۰۰ مرتبه
‹🧡🍃› غَم‌عِشـقِ‌تومَراڪُشت،وَلـۍحَرفۍنیست عُمر،دَرعِشْقِ‌توخوب‌اَست‌بِہ‌آخَربِرِسَد :)'! ⸤ ♥️ ⸣
ذِکـر‌روزِ شـنبـہ: •¦ ذڪرروزشـنبە:یآرَبَّ العآلَمینَ! ⊰ای پروردگار جـهانیـآن⊱
« 🖤🥀» •|ماسامرانرفته گدای تومی شویم... •|ای مهربان امام!فدای تومی شویم...🍃 🖤‌¦↫شهادت‌امام‌هادی‌‌تسلیت‌
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِيِّ الْأَوْصِيَاءِ وَ إِمَامِ الْأَتْقِيَاءِ وَخَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ‌كَمَا‌جَعَلْتَهُ‌نُوراً‌يَسْتَضِيءُ‌بِهِ‌الْمُؤْمِنُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِيلِ مِنْ ثَوَابِكَ وَأَنْذَرَ بِالْأَلِيمِ مِنْ عِقَابِكَ وَ حَذَّرَ بَأْسَكَ وَ ذَكَّرَ بِأَيَّامِكَ وَ أَحَلَّ حَلَالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ بَيَّنَ شَرَائِعَكَ وَ فَرَائِضَكَ وَ حَضَّ عَلَى عِبَادَتِكَ وَ أَمَرَ بهِ طَاعَتِكَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِكَ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِين 📚 مصباح المتهجد، طوسی، ج ۱، ص ۳۹۹ 🏴
♥️🎙 دفعه آخر قبل از رفتنشون با ما تماس گرفتن و خواهش کردن که برام دعا کنید تا که برم پیش داداش حسن... و ادامه دادند: "چرا بچه هاى مشهد میان و زود شهادت رو می گیرن؟" من هم در جوابشون گفتم: "بچه هاى مشهد لحظه آخر میرن پابوس امام رئوف و شهادت رو از امام رضا علیه السلام میگیرن🕊💔✨" من اصرار کردم بیاین مشهد دل ما براى شما و خانواده تنگ شده... بدون تعلل گفتند : "چشم." دو روز بعد مشهد بودند! یک هفته اى پیش ما بودن🍃 ادب و معرفت خاصى داشت... روز آخر وقت خداحافظے گفتند: "آمدم پابوس حضرت و شهادت رو خواستم شما هم برام دعا کنید تا زود به داداش حسن برسم💔" ادب کرد ، معرفت داشت خدا براى خودش انتخابش کرد♥️ و زود به داداش حسنش رسید :)
- بہ‌قول‌‌حاج‌آقا‌پناهیان : اگہ‌خدامیخواسٺ‌ما‌روببرھ‌جهنم‌ یہ‌همچین‌امام‌رضایۍروبہ‌ما‌میداد؟!(:
༺🦢༻ •°•°•°•°•‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥️✨آقای‌من مَن دائـماً برای تـو اسبـابِ زحمتم پایِ گنــاهـِ من تو فقـط ایســــتاده ای !
نهنگ یونس را نخورد...! کارد اسماعیل را نکشت...! آتش ابراهیم را نسوزاند...! دریا موسی را غرق نکرد...! آری اگر او بخواهد همه چیز ممکن است نا امید نباش و بهش دل بسپار رفیق زیرا خدای موسی و یونس خدای تو هم هست(:♥️
↓″🙃❤️} اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
به ماه من که رساند پیام من که ز هجران ... به لب رسیده مرا جان خودی به من برساند ...
‌‹🌷🕊› ٺــو میےخندے و دوسٺ‌داشتنت ، ریشہ‌مےدوانددرمـن ... لبخندٺ‌راچندصباحےاسٺ‌ندیدیمـ یکباردِگرخانه‌اٺ‌آبادبخند 🙂💔
•¦ ذڪرروزیڪشـنبە: یـاَذالجلال‌والاڪرام! ⊰اے‌برا‌آورنده‌ے‌حاجاٺ⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچـه‌ها! شــــهدا خوب تمرین کردند، ولایت پذیریِ امـام‌ مهدی 'عج' رو در رکاب آسیـد روح‌الله‌ خمینــــی؛ ما هم بایــــــد تمرین کنیم ولایت پذیریِ امام‌ مهـدی 'عج‌' رو در رکاب حضــــرت‌ آقا..! |حاج‌حسین‌یکتا| •🕊⃟🌸
💙•• تاڪہ‌لَب‌گفت: سلام‌علۍالَارباب،حُسین{؏} یڪ‌نفس‌رفـت‌دلم‌تاخودِبین‌الحـــــرمین!(:‌ صلےالله‌علیڪ‌یا‌اباعبداللہ
♥️🎙 با شهید علے تمام زاده هماهنگ ڪردم یڪے از مدافعان حرم رو بفرسته به مراسم شهدای مدافع حرم افغانستانی ڪه بچه های هیئت محبین الحسنین پیشاهنگی، سال تحویل اون سال برگزار میڪردند... شهید تمام زاده هم برای این جلسه شهید مصطفی صدرزاده (سید ابراهیم ) رو ڪه اومده بود مرخصی فرستاد🖐🏻 گفتم: "حاج علے ویژگی این رزمنده ڪه فرستادی سخنرانی چیه؟!" گفت: "شب تاسوعا شهید میشه! خودش هم میدونه! :)♥️" دقیقا شب تاسوعا شهید صدرزاده به مولاش حضرت ابالفضل پیوست! اون جلسه به بچه ها گفتم باهاش عڪس بگیرید شهیده! ۸ ماه بعد فقط عڪس برا ما موند و اونا پرواز ڪردند...💔🕊