eitaa logo
یـــــــاد #شهـــــداء راگرامی بداریم
29 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
55 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
#سلام_گمنام_زمین تو در طلبِ راه، #گمنام شدی... و من در طلبِ نام، گمراه..🥀 غافل بودم از اینکه؛ فاطمه(س)، #گمنام میخرد... ‌سبـــــــگ زندگی#شهدا🌷1⃣
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 سرداری 🌷 با جاذبه ها و دافعه های نیرومند و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد 🌷 در بازار کار می کرد اما پس از انقلاب بر اساس تکلیف ، پای در عرصه روشنگری فرهنگی و دشمن شناسی گذاشت. بازار را دیده بود و حساب و کتاب _ به غایت _ سرش می شد اما هرگز بر سر سفره انقلاب کاسبی نکرد. اهل حساب و کتاب بود و به همین دلیل را برگزید ؛ همان که امیر مومنان در توصیفش فرمود "هی القناعه". قرآن می فرماید صالحان را به زندگی پاکیزه زنده می داریم ؛ "من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیات طیبه". یعنی به مرتبه انتخاب "قناعت و رضایت به حلال اندک دنیا " می رسانیم. ... و حاج حسن شایانفر بود به اختیار ، هر چند که فرصت های فراوان داشت برای تدارک زندگی اشرافی. او فرهنگ شناس و سخنور و مجاهد فرهنگی بود اما نه از جنس روشنفکران برج عاج نشین و بی خبر از رنج های مردم. جریان های فرهنگی و سیاسی را عمیقا می شناخت اما همین ، او را از جامعه و مردم غافل نمی کرد. هر قدر در مقابل پایمال کنندگان حقوق الهی و مردم ، سرسخت و می نمود، در قبال مردم و رنج ها و غصه های آنها بسیار رقیق بود. با مفسدان اقتصادی وغارتگران بیت المال همان قدر سر ستیز داشت که با مفسدان فرهنگی و سیاسی. دافعه ها و جاذبه هایی داشت سخت نیرومند. و همین برای او دوستانی ارادتمند و دشمنانی کینه توز فراهم کرد. حتی با دوستان نیز مجامله نمی کرد و آنجا که باید، صریح و صادقانه زبان به انتقاد و اعتراض می گشود. او سردار گمنام میدان مجاهدت فرهنگی بود که هرچند به اختیار، ماند اما به برکت خدمت خالصانه ، بسیاری در میان نسل دوم و سوم انقلاب ، تربیت یافته و شیفته او هستند. را مرکز دنیا می دانست اما نه از جنس تعصب . چنان بلد همت بود که دوستانش به شوخی می گفتند جهان وطنی رفتار می کند. تا توانست کرد و همرزمان فرهنگی را به هم ارتباط داد. کار مهم او "تبیین و روشنگری " بود همان که رهبر معظم انقلاب ، ضرورت روزگار و در مقابل جببه استکبار دانستند. 6 سال رنج بیماری سخت و طاقت فرسا را به جان خرید اما در تمام این دوره سخت ، دست از مسئولیت نکشید. منتظر لبیک به دعوت حضرت حق _ عظم شانه _ در آستانه بود و به خانواده سپرد تشییع و تدفین او را به فردای اربعین موکول کنند تا لطمه ای به عزاداری مردم در شهادت سالار شهیدان(ع) نخورد. در واپسین لحظات عمر گفته بود مگر نمی بینید حضرت اباالفضل (ع) آمده؟! ... عاش سعیدا و مات حمیدا. ان شاء الله مهمان همان شهدای والا مقامی باشد که یکایک پژوهش ها و کتاب های منتشره خود را تقدیم شان کرد. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴؛
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ...! نیستم برایت بمانم ! نیستم برایت باشم ! نیستم برایت قلم بزنم ! نیستم که برایت بمیرم ! مرا ببخش با همه نقص هایم ...! با تمام ...! لیاقت ندارم ولی ... دل که دارم ...!!! دلــــم میخواهد ... ڪجایے؟ کـــــــــــــم آورده ام.... می دانی ؟ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 یاد🌷 را گرامی بداریم -شنبه های-دلتنگی 🌷شادی ارواح مطهــر🌷 قبل از انقلاب انقلاب شهدای هشت سال دفاع مقدس گمنام مکه ومنا مدافع حرم مدافع وطن وامنیت سلامت و التماس شفاعت 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 دفعه آخر که اومد مرخّصی، حال و هواش فرق کرده بود. انگار میدونست آخرین دیدارمونه . خواست حرف بزنه ، اشک توی چشماش حلقه بست. با چشم گریون گفت: " دوست دارم 🌷 باشم ، دلم میخواد قبرم مثل حضرت زهرا 🌷(سلام الله علیها) مخفی باشه." دست آخر هم به آرزوش رسید، هنوزم که هنوزه جنازش پیدا نشده ، 🌷 موند و بی نشون عباس سلطانی🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 از تعزیه خوانی تا 🌷 در سوریه امیر علی محمدیان🌷 تاریخ تولد: ۱۳۷۱ تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱۰ / ۱۳۹۴ محل تولد: تهران محل شهادت: خان طومان مادرش 🌷 درباره‌ی كارهايی كه می‌كرد خيلی حرف نمی‌زد. و كسی هم نمي‌دانست كه او حقوقش را خرج نيازمندان مي‌كند. تنها دارايی 🌷 يك موتور بود🏍️ كه آن را هم با قرض خريده بود. وقتي هم رفت به من سفارش كرد اگر برنگشتم آن را بفروشيد و بدهی‌های مرا بدهيد. از همه خداحافظی كرد و حلاليت طلبيد مدت زيادی در سوريه نبود كه خبر را آوردند. همرزمش می گفت: دشمن كه حمله كرد هركدام از ما پناه گرفتيم 🌷 پايش تير خورد و روی زمين افتاد. خواستيم كمكش كنيم، نگذاشت. گفت برويد، من خودم را به شما مي‌رسانم اما ديگر كسی خبری از او ندارد 🌷 خيلی حضرت فاطمه(س)🌷 را دوست داشت و هميشه میگفت دلم مي‌خواهد مثل مادرم زهرا(س)🌷 🌷 باشم. دوست او تعزیه خوان بود و در روز به جهت اینکه درشت اندام بود همواره در تعزیه ها نقش شمر لعنت الله علیه را اجرا می کرد* اما وقتی خیمه ها را آتش می زدند گوشه ای می نشست و اشک می ریخت . در نهایت او در سوریه به دست تکفیری ها به 🌷رسیدو پیکرش پیدا نشد و مفقود ماند. امیر علی محمدیان🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛