🌷🌷🌷🌷🌷🌷
مادر شهید #مفقودالاثر🌷:
کفشاش هم برایم بیاورید آرام می شوم!
مادر شهیدان #احمدی مزرعه🌷
دعای فرزندم این بود که #مفقودالاثر🌷 شود.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#همسر_شهید_یزدانی🌷 در حالی که یک دختر در آغوش و دست دختر دیگر در در دستش است،
به #آقا میگوید:
"من به این فکر بودم که اگر خود شهید🌷 الان اینجا بود به شما چه میگفت؟
به نظرم تنها یک جمله میگفت آن هم این بود که
《آقا امر کردید و ما گفتیم بسم الله》
دو سال پیش هم به من گفت و
من گفتم بسم الله!!!
آقا میگویند:
«اگر این روحیه شما نبود، مردانتان اینجور به دل و سینه دشمن نمیرفتند.
این #روحیههای_خوب بود که این مردان را وارد این میدانها کرد.
خدا انشاءالله شما را حفظ کند.»
#دیدار_با_حضرت_آقا
#همسر_شهید
#شهید_مدافع_حرم_یزدانی🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
چون اُمّ وهَب بسیارنـد،
در هر سوی این مَردستان
مادر #شهید_مدافع_حرم
#شهید_مجتبی_امهز🌷
در حال آماده ڪردن قبر فرزندش
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
چند بار ساواک دستگیرش
کرد.یک بار، بد جوری
شکنجه اش داده بودند.
روزی که آزادش کردند,
وقتے میخواست بره حمام,
دیدم زیر پیراهنش پر از
لکه هاے خشک شده ی
خون است, اثر تازیانه ها.
بعدا فهمیدم بینی اش را
هم شکسته اند.خودش
یک کلام راجع به بلاهایی
که سرش در آورده بودند
چیزی نگفت.هروقت مادر
میگفت این از خدا بی خبرها
چی به روزت آوردن؟
میگفت هیچی مادر....
#شهید احمد کاظمی🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
داخل خاک عراق مشغول جستجو بودیم؛ یکی از افسران عراقی خبر آورد که در منطقه ای جلوتر از اینجا یک گورستان دسته جمعی از شهدای ایرانی است؛ اما عراقی ها اجازه عبور نمی دادند. با تلاش بسیار وپس از مدتها پیگیری به آن منطقه رفتیم؛ آنروز تلخ ترین روز دوران تفحص من بود. ۴۶ شهداى غواص آنجا بودند، دست و پا و چشم های همگی آنها بسته شده بود؛ آنچه می دیدم باور کردنی نبود؛ بعثی ها این اسیران جنگی را زنده به گور کرده بودند. پلاک همه آنها را هم جدا کرده بودند تا شناسایی نشوند. آنها ۴۶ شهید گمنام بودند. در کنار همه پیکرها که سالم و کامل بود یک دست قطع شده قرار داشت؛ این دست متعلق به هیچ کدام از پیکرها نبود؛ انگشتر فیروزه زیبایی هم بر دست داشت؛ این دست مدتهای طولانی مونس من شده بود؛ هر وقت کار ما گره می خورد به سراغ این دست می آمدیم؛ گویی این دست آمده بود تا دستگیر همه ما باشد.
📚#کتاب_خاطرات_دردناک, #ناصرکاوه
راوى: شهید تفحص, علی محمودوند
🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
آسمان را طی کن
که در این روز دل انگیز
تو را میخواند...
آسمان راه همان مردانی است
با لباسی خاکی
و دلی مملو از عطر خدا
#شهید مدافع وطن #حسن_سهیلی🌷
#شهادت: پانزدهم آبان ۹۵،
پاسگاه دو چشمه مهران، درگیری با شرور مسلح
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فہیمہ بر سر پیڪر پاره پاره همسرش حاضر شد،
در حالے ڪہ پیراهن سفید پوشیده بود و فریاد مےزد:
اے همسر #شہیدم!🌷
#شہادتت🌷 مبارڪ!
و در مراسم خٺم نیز گفٺ:
این ختم نیسٺ، ڪہ آغاز اسٺ ،
آغاز راهے ڪہ همسرم آن را پیمود ...
فہیمہ تا یڪ سال سفید پوشید و تاڪید داشٺ
ڪہ اگر غلامرضا بہ مرگ طبیعے رفتہ بود باید عزادارے مےڪرد.
او حتی با #غلامرضا🌷 خداحافظے هم نڪرد.
#زنان_مجاهد
#فهیمه_بابائیان
#شهید_غلامرضا_صادق_زاده🌷
#کار_زینبی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
از تعزیه خوانی تا #شهادت🌷 در سوریه
#شهید امیر علی محمدیان🌷
تاریخ تولد: ۱۳۷۱
تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱۰ / ۱۳۹۴
محل تولد: تهران
محل شهادت: خان طومان
مادرش #اميرعلی🌷 دربارهی كارهايی كه میكرد خيلی حرف نمیزد.
و كسی هم نميدانست كه او حقوقش را خرج نيازمندان ميكند.
تنها دارايی #اميرعلی🌷 يك موتور بود🏍️ كه آن را هم با قرض خريده بود.
وقتي هم رفت به من سفارش كرد اگر برنگشتم آن را بفروشيد و بدهیهای مرا بدهيد.
از همه خداحافظی كرد و حلاليت طلبيد
مدت زيادی در سوريه نبود كه خبر #شهادتش را آوردند.
همرزمش می گفت:
دشمن كه حمله كرد هركدام از ما پناه گرفتيم #اميرعلی🌷 پايش تير خورد و روی زمين افتاد.
خواستيم كمكش كنيم، نگذاشت. گفت برويد، من خودم را به شما ميرسانم اما ديگر كسی خبری از او ندارد
#اميرعلی🌷 خيلی حضرت فاطمه(س)🌷 را دوست داشت
و هميشه میگفت دلم ميخواهد مثل مادرم #حضرت زهرا(س)🌷 #گمنام🌷 باشم.
دوست او تعزیه خوان بود و در روز #عاشورا به جهت اینکه درشت اندام بود همواره در تعزیه ها نقش شمر لعنت الله علیه را اجرا می کرد*
اما وقتی خیمه ها را آتش می زدند گوشه ای می نشست و اشک می ریخت .
در نهایت او در سوریه به دست تکفیری ها به #شهادت 🌷رسیدو پیکرش پیدا نشد و مفقود ماند.
#جاویدالاثر
#شهید امیر علی محمدیان🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#شهیدانہ🌷
علیوار زیستن و علیوار زندگی کردن را
و حسینوار زیستن و حسینوار زندگی کردن
و حسینوار شهید شدن را دوست میدارم
شهادت در قاموسِ اسلام
کاریترین ضربات را بر پیکر ظلم،
جور، شرک و الحاد میزند و خواهد زد..:)
#شهیدعلیرضامرادی🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛