بسم الله الرحمان الرحیم #ناےسوخته #قسمت۶۲ فصل اخر کودکی "تا اینجا از همه پرسیدیم ، شنیدیم، نوشتیم و خواندیم. اما این فصل را گذاشتم برای حرف های دل مادر. او که دو بار این فصل را با علی شروع کرد، یک بار سال۷۱ و بار دیگر سال۹۰. پس حق اوست که روایتگر این بخش تنها خودش باشد" چشم هایش را باز کرد👀 دیگر سنگینی روی شکمش حس نمیکرد😧سبک شده بود😯 اتاق ساکت بود، نگران شد😰😨 نمی توانست تکان بخورد😱 با دست هایش اطرافش را گشت ، سرش را به سختی برگرداند سمت راست چیزی نبود😶 گردنش خشک شده بود😵😖 سمت چپ تخت بچه😍😍 اونجا بود😍😍 سعی کرد با دستش داخل ان را لمس کند صورت کوچولویی توی دستش امد😍😍😍☺️👶 چقدر ساکت بود بیشتر نگران شد😰 -کسی اینجا نیست؟!😰😰 در باز شد و خانمی سفید پوش با لبخند وارد اتاق شد👩‍⚕😊 -مژده گونی یادت نره خانوم خانوما😉😉 بهت زده به پرستار خیره شد😳 -من کجام😮😧 -شوخی میکنی خانم مشتاق فرد؟!😅 بیمارستان میرزا کوچک جان 😁 -امروز چندمه؟ -۹ابان ولادت حضرت زینب و تولد اقا پسر شما😍☺️ -پسر؟😳 -خوشحال شدی؟😉😍😌 -فرق نداره اما میدونی☺️ میخوام مرد بارش بیارم😍😌 ادامه دارد.... #شهید_امر_به_معروف 🥀نویسنده:هانیه ناصری 🥀ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵ @SHahidAliKHalili

سر سال است مرد مسکینم نکش ازدست خالی ام دامن يا بُنَىَّ اِنَّها اِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل فَتَكُنْ فى صَخْرَة اَو فِى السَّمواتِ اَو فِى الاَْرْضِ يَأتِ بِهَا اللّهُ اِنَّ اللّهَ لَطيفٌ خَبيرٌ»؛ (پسرم! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى [كار نيك يا بد] باشد و در دل سنگى يا در [گوشه اى] از آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را [در قيامت براى حساب] مى آورد؛ خداوند دقيق و آگاه است!) و نيز مى فـرمايد: «وَ اِنْ تُبْدُوا ما فى اَنْفُسِكُمْ اَو تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللّهُ»؛ (اگر آنچه را در دل داريد آشكار كنيد يا پنهان نماييد، خداوند شما را بر طبق آن محاسبه مى كند) #اخرسالی #حلالیت #محاسبه_نفس @ShahidAliKhalili

قسمت دوم کتاب ⭕️با دقت کامل گوش دهید تا شبهه پیش نیاید⭕️ #آن_سوی_مرگ #تحول #زندگی_دوباره @ShahidAliKhalili

یک سال دیگر هم گذشت ...همه میگن ۹۹ خیلی سخت گذشت اما من میگم نه ...با وجود تمام سختی هایی که برای همه ما بود اما قوی تر شدیم،قویتر شدیم و هرروز بیشتر از دیروز به جمله شهید علی خلیلی رسیدیم: ♡هیچکس پشت آدم نیست هیچکس جز خدا♡ ممنون که یکسال دیگه پشتم بودید به عنوان یه برادر و حتی در اوج گناه هم فکر کردن به اینکه برادرمی باعث میشد قلبم برای خدا بزنه و پشیمان بشم و دست از گناه بکشم دمت گرم مشتی ...خیلی برادرررری #خادم_نوشت #دلنوشته #شهید_علی_خلیلی @ShahidAliKhalili

○•🌱 #مهدی_جان 🌱•○ خودت گفتے وعده در بهاراسٺ بهار آمد دلم در انتـــظار اسٺ بهار هرڪسے عید اسٺ ونوروز بهار عاشقان دیدار یــــاراسٺ #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج #ارسالی_کاربران چشم به راه در انتظاریم برای رسیدن مسیحای موعود @ShahidAliKhalili

عیدتون مبارکااااا😍😍

قسمت سوم کتاب ⭕️با دقت کامل گوش دهید تا شبهه پیش نیاید⭕️ #آن_سوی_مرگ #تحول #زندگی_دوباره @ShahidAliKhalili

دعوتید به مهمانی شهدا سوم فروردین هفتمین سالگرد شهید علی خلیلی #انتشارباشما @ShahidAliKhalili

#فردا قطعه ۲۴ بهشت زهرا جایی که سر از پا نمیشناسم یه برادر شهید و یه سنگ مزار که میشه قرار روزهای بی قراریت منتظر همه شما عزیزان هستیم #سالگردشهادت #شهیدعلی_خلیلی @ShahidAliKhalili

تا میتوانید مراسم فردا رو اطلاع رسانی نمایید تشکر اجرکم عندالله ان شاالله

پیری و مرگ عجب قصه ی جانفرساییست.... تا جوانیم دعا کن به شهـــــــــــــــادت برسیم.... 🌷شهیدعلی خلیلی🌷 #ارسالی_کاربران @ShahidAliKhalili

بسم الله الرحمان الرحیم #ناےسوخته #قسمت۶۳ -بیا اینم مرد شما ببینم چی کار می کنی، اسمش چیه این اقا؟☺️😍 لب های مادر عمیق می خندید😄 چشم هایش برق خاصی داشت😍☺️ انگار کمرش راست شده بود ؛ پرستار نوزاد را از تختش بیرون اورد و در اغوش مادر گذاشت😍 علی اسمش علی بود😍 آرام آرام مثل همیشه ی عمرش ، مثل آن وقت ها! انقدر ارام میخوابید که مادر نگران می شد😍 فکر میکرد ضعف کرده مجبور می شد بیدارش کند ، لبخند مادر خشک شد 😥 دلش لرزید 😰 چقدر ساکت! چقدر آرام چقدر ملیح !چرا؟! -‌خوب، همیشه وضو می گرفتم، شاید اون زیارت عاشورا های مسجد امام رضا(ع) کار خودشو کرده، شاید، شاید ، شاید🙃🙄 دو سه سالش بیشتر نبود وقتی پای روضه می نشست ، شش دانگ حواسش تو ماجرا بود🤔 -مادر بیا خوراکی برات آوردم ، تشنه ات نیست پسرم؟😘 زُل می زد توی چشم های مادر .👀 هم چشم هایش پر از اشک بود ، هم صورتش خیس خیس😭😭 -‌نمیخوام ، دارم گوش میدم😢😘 اخر همه اش دو سه سالش بود😞😣 ادامه دارد... #شهید_امر_به_معروف #شهیدعلےخلیلی 🥀نویسنده: هانیه ناصری 🥀ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵ @SHahidAliKHalili