.
وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا...
.
#ولادت ، دست خودمان نیست ...
ولی چگونه #رفتن دست خودمان است ...
برای یکی #وفات و برای یکی #شهادت ...
می نویسند ...
.
.
روزهای زندگی مان آنقدر کم هستند
که به آن #دل نبندیم ...
کاش به این #دل_نبستن ، زیاد فکر می کردیم و باور داشتیم اگر بیخیال دنیا شویم ، #شهادت کوچک ترین پاداش الهی ست ...
.
.
» سلام بر او ، روزی که زاده شد و روزی که می ميرد
و روزی که ديگر بار زنده برانگيخته می شود...
مریم 15
.
.
#تصمیم_بگیریم_دل_بر_کَنیم ...
@shahid_beyzaii
.
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
.
اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
.
.
دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...
.
.
به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
.
به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
.
به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
.
ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
.
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
.
هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...
.
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
.
.
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...
#شهدا
گاهی،نگاهی...
@dhahid_Beyzaii
#شبهای_شهدایی🕊🌷🕊
کوچه هایمان را به نامشان کردیم....
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...‼️
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
.
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود❗️
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی⁉️
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...
.
.
🌷به سومین کوچه رسیدم!
🔻شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد‼️❓‼️
چیزی نتوانستم جواب دهم!😔
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
.
🌷به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی❓🔻⁉️
برای #بصیرت خودت چه کردی⁉️
برای دفاع از #ولایت⁉️
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
.
🌷به پنجمین کوچه و 🌷شهید مصطفی چمران🌷...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم😓
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
🔻مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
.
🌷هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود‼️
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...🌷🌷🌷🌷
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...
.
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
.
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...
شهدا_گاهی_نگاهی
شهدا_شرمنده_ایم😔
🍃🍀🌺🍃🍀🌺🍃🍀 @Shahid_Beyzaii🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊💔🕊 گفتمش #دل میخری
پرسید چند
گفتمش دل مال #تو
تنها بخند
#خنده اےڪرد و دل از
دستم ربود
تا به خود بازآمدم
#او رفته بود
دل زدستش روی #خاڪ
افتاده بود
جای #پایش روی دل
#جامانده بود
#شهید_محمودرضا_بیضایی
💫🌷💫🌷
در صحنه ی زندگی!
اگر مراقب لوکیشن #دل نباشیم؛
قطعا #شهادت کات میخوره...
نه این که کارگردان(خداوند) کات بده!
خودمون تو نقش #بندگی جا نیفتادیم...
خودمون!
میدونیم!
شنیدیم!
خوندیم!
دیدیم!
از شهدا...
اما باز کار #خودمونو میکنیم...
الهی #مَنَم را؛
تو #ما کن...
#شهادت برا تنبل ها نیست!
برا شاگرد #مشروط شده ها نیست!
#تنبلم
#ای_کاش برا خدا بشیم...
شهر را به ما سپردند!
و رفتند...
از شهر چیزی باقی نمانده!!
برگردید...
#مقاومت کار ما نیست...
خانه به خانه!
نفر به نفر!
در حال #انهدام !
برگردید!
دست #دلمان را بگیرید...
آی #شهدا با فراموشی درس شما؛
تخریبچی #ماهری شدیم!
#منفجر می کنیم دل را با #چاشنی وسوسه های #شیطان !
#انفجار پشت انفجار...
وپس لرزه های این انفجار؛
می لرزاند #دل #مهدی_فاطمه سلام الله علیها را...
#برگردید !
مقاومت کار ما نیست؛
آقا گناه دارد!
بس که ما #گناه داریم...
برگردید؛
#آقا_تنهاست ...
@shahid_beyzaii
شهر را به ما سپردند!
و رفتند...
از شهر چیزی باقی نمانده!!
برگردید...
#مقاومت کار ما نیست...
خانه به خانه!
نفر به نفر!
در حال #انهدام !
برگردید!
دست #دلمان را بگیرید...
آی #شهدا با فراموشی درس شما؛
تخریبچی #ماهری شدیم!
#منفجر می کنیم دل را با #چاشنی وسوسه های #شیطان !
#انفجار پشت انفجار...
وپس لرزه های این انفجار؛
می لرزاند #دل #مهدی_فاطمه سلام الله علیها را...
#برگردید !
مقاومت کار ما نیست؛
آقا گناه دارد!
بس که ما #گناه داریم...
برگردید؛
#آقا_تنهاست ...
@shahid_beyzaii
اگر دلت را داده ای به #شهدا؛😇
پَسَش مگیر😌
بگذار در این #تلاطمِ روزگار #دل بماند😍
💌 #این_یک_دعوتنامه_است💌
💚شهـید💚دعوتت کرده
دست دوستے دراز ڪرده
بـہ سویتــــ
همراهے با شهـید سخت نیستـــ
یا علے ڪہ بگویـے
خودش دستتـــ را میگیرد.
#دلتنگ_های_شهدا_تشریف_بیارین👇
@shahid_Beyzaii
بیـن ایــن انسانـــهای رنگــارنگـــ! 👥
که خیـــره می شــوند و معــذب می کننــد تــو را... 👀
نگـاه جــوانــکی کــه،زودتــر از تـــو ســرش را بــه زیــر می انـــدازد؛ 😌
تـــا دل مـــولایـــش را نشـــکنـد... 👌🏻
.
یــک دنیـــــا #دلخــــوشـــی ســـت...
.
و زمـــزمه ای کـــوتــاه:
مــــرا عهــــدی ست با جـــانان... 😍❣️
.
.
.
در کوچه و خیابان نگاه را از حیا!
میهمان سنگ فرش خیابان می کنیم؛ 😊
و درزهای بهم پیوسته کف پیاده رو را می شماریم...
تا نکند چهره به چهره! 🙄
صورت به صورت!
نگاه به نگاه #نامحرمی افتد... 😖
.
اما بعضی ها صفحات اجتماعی را غافل اند!
غافل از اینکه #چشم پیغام رسان #دل است! 😓
.
.
ای برادر!
عکس با ریش و محاسن با ادیت نورانی! ✨
دست با انگشتر فیروزه و عقیق یمانی!💍
حالت ایستاده و نشسته با برادران ایمانی! 👥
.
ای خواهر!
عکس سجاده و چادر نماز در اتاق عرفانی! 📿
عکس از گونه ی نصفه و چشم بارانی!🙄
جمع دوستان و کافه های اعیانی!👭
.
نیست در #شان یک یار سیدخراسانی!!!😔❤️
.
.
.
.
درج کامنت با ادبیات بسیار دخترانه و پسرانه!
اینها بخشی از مشکلاتی ست که ما مذهبی ها! در گیر آن هستیم...🙁
خواسته و یا ناخواسته...
.
.
اگر در فضای حقیقی مواظب رفتار و نگاه و کلام مان هستیم!
در فضای مجازی هم باشیم...☝🏻
.
.
عکس با هزار ژست و مدل گذاشتن در این صفحات! 💥
مانند این است که سر چهارراه شهر؛
ایستاده و ژست بگیریم! 😫
و به تعداد فالوور های مان چه دختر و چه پسر!
تماشا کنند مارا... 😨
.
.
مواظب باشیم #دل ها را نلرزانیم... 😓
.
.
عهد با #جانان را فراموش نکنیم...!!
#حیا. #عفت
#عهد_با_جانان
#وارثان_مادر_مولا
@shahid_Beyzaii