کف خیابان🇵🇸
#بس_کن_مادر_شهید 😭
#ننه_علی
پسرش شهید #علی_محمدرضایی سال ۶۳ طی عملیات شناسایی در #مریوان یک پایش را جا گذاشت اما باز به #جبهه ها بازگشت اما با #پای_مصنوعی!! لابد سفره جبهه ها هم مثل#سفره_انقلاب پربرکت بوده!!
این بازگشت منجر شد به#شهادتش در #کربلای_۴... #بیسیمچی ما #شهید شد و پیکرش ماند،
ماند تا #مادر_۳۱_ سال_چشم_انتظار جگر گوشه اش استوار بماند آرام در خلوتش گریه کند و پسر بعدی را #زینبی وار این بار به معرکه #سوریه بفرستد تا شود #مدافع_حرم زینبی....
چه سرنوشتی دارد این مادر قصه ما
این یکی هم باز نامش ثبت شد #شهید #جاوید_الاثر #حمید_محمدرضایی ...💔
علی که دید مادر تنها شده یکسال پس از #شهادت_برادرش در#سوریه، میل بازگشت به خانه کرد بعد از ۳۱ سال... شاید هم تاب غصه و تنهایی مادر را نداشت!
مادر
حمید حمید مکن، تاب ندارد علی تو.. مویه مکن بر سر پاره های خاکی تنم...
#پسران_گمشده
#بس_کن_مادر_شهید
@shahid_beyzaii
♥شستن استکان های #روضه
✿هر سال ایام #فاطمیه یک ماه در مسجد ما روضه حضرت زهرا(س)🏴 برپا می شود که به خاطر دوری راه من نمی توانستم به مجلس روضه بروم⭕️ یک روز سر راه از #حامد خواستم مرا به مسجد ببرد که حداقل یک روز را پای #روضه بنشینم. وقتی رسیدیم روضه تمام شد و خانم ها از مسجد پراکنده شده بودند😔
✿به حامد گفتم اشکالی ندارد❌ حداقل داخل می رویم و برای جمع و جور کردن و #تمیزکردن مسجد کمک می کنیم. وقتی می خواستیم داخل شویم به من گفت: مادر جان من یک نیتی کردم شما بروید و #استکان های چای روضه را بشویید.
✿حامد به من نگفت نیتش چیست❗️ اما من به همان نیت استکان ها را #شستم. دو سه روز پس از آن به سوریه رفت و خبر مجروحیت💔 و بعد خبر #شهادتش را برایمان آوردند. شک ندارم که آن روز #نیتش_شهادت بود🌷
راوی: مادر شهید مدافع حرم
#شهید_حامد_جوانی
@shahid_beyzaii
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍁#عـنـوان:بـالـبـاس نـظـامـےدر محـضر بـانـو
چندبار پیش آمد وقتی #عکسهای_سوریه را نشان می داد،از او خواستم یکی دوتا عکس به من بدهد اما #هیچ وقت #نداد😢😒!
می گفت تا امروز یک فریم عکس از بچه های #سپاه در #سوریه #منتشر نشده.بگذار منتشر نشود.
یکی از #عکسهایی که خیلی اصرار کردم به من بدهد عکسی بود که بعد از #عملیاتش در #منطقه_حجیره و پاکسازی مناطق اطراف #حرم #حضرت_زینب(ع)از وجود #تروریست ها بالباس #نظامی در #صحن_حرم گرفته بود.☺️👌
#کیف کرده بود که با لباس #نظامی توانسته داخل #حرم عکس بگیرد😍.می گفت #خیلی_دوست داشت که هرجور شده در #حرم_حضرت_زینب یک عکس بالباس نظامی بگیرد.😁
بالاخره با تمام محدودیت هایی که برای ورود به #حرم_بالباس نظامی وجود داشته به #عشق_حضرت_زینب دل را زده به دریا و چندنفری با لباس رفته اند داخل #حرم.☺️😍
بعد از #شهادتش نگاه به این #عکس #کوهی از #حسرت روی #دلم می گذارد😔.
یک عمر #زیارت_عاشورا را لقلقه زبان کردیم و در پیشگاه #امام_حسین(ع) و #اولاد و #اصحابش #ادعا کردیم که #(یالیتَنا_کُنا_مَعکُم) و به زبان گفتیم #لبیک_یا_حسین(ع)💔
واین اواخر باز هم با#ادعا گفتیم #(کُلنا_عَباسُک_یازینب)و در گفتنمان ماندیم ک ماندیم
@shahid_beyzaii
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
چندباری درباره رفتنم به #سوریه با #محمودرضاصحبت کردم.🙂
اما هربار که #حرفش می شد #دلیل می آورد که نیازی به #نیروی_مردمی نداریم😒 نهایتا یکبار که توی ماشینش دوباره سر بحث را باز کرده بودم گفت #جنگ_سوریه جنگ شهری است☝️ و پیچیدگی های خودش را دارد.☹️
انجا به نیروی #متخصص نیاز داریم👌. #محمودرضا مربی #جنگ_افزار بود همیشه فکر میکردم اگر روزی لازم شد به هردلیلی #سلاح بردارم #محمودرضا #کنارم هست که می تواند سریع مرا آماده کند.✌️
وقتی گفت نیروی غیر متخصص لازم نداریم گفتم حالا اگر روزی به وروی نیروی مردمی نیاز بود😕 و #اعزامی در کاربود،چند روز طول می کشد به یکی مثل من #آموزش بدهی؟😕
#گفت:دوهفته . فکر کردم دارد #شوخی می کند چون همیشه از #پیچیدگی #جنگیدن در #سوریه می گفت.☹️
توقع داشتم بگوید مثلا #دوماه باید آموزش ببینی.😐
بعد از #شهادتش که داشتم این حرف ها را برای یکی از #همسنگرهایش نقل می کردم. #گفت:دوهفته را خیلی #زیاد گفته، #محمودرضا نیروی #صفر را #دو روزه آموزش داده بود👌 و از او یک نیروی تک #تیرانداز درست کرده بود،💪فهمیدم مرا #پیچانده!هر بار که حرف #سوریه رفتن را پیش می کشیدم همین کار را می کرد.😒🙂
@shahid_beyzaii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطرهی استاد پناهیان
از شهید مدافع حرمی
که پدرش را از #شهادتش راضی کرد...
#اللهم_الرزقنا_شهادت
@shahid_beyzaii
رشـتـه تـعـلـقـات را بـایـد بـریـد
درون خودش،با خودش #کلنجار می رفت.
برای کسی آشکار نمی کرد اما گاهی #خصوصی که حرف می زدیم حرفهای #دلش به زبانش می آمد.🍃
هربار که از #سوریه بر می گشت و می نشستیم به حرف زدن ،حرف هایش بیشتر بوی #رفتن می داد.🕊
اگر توی حرف هایش دقیق می شدی می توانستی بفهمی که انگار هرروز دارد قدمی را #کامل می کند.👌
آن اوایل یک بار که برگشته بود،وسط حرف هایش خیلی محکم #گفت:جان فشانی اصلا #آسان نیست.☝️
بعد توضیح داد که در نقطه ای باید فاصله ای چند متری را در تیررس #تکفیری ها👹 می دویده و توی همین چند متر،#دخـتـرش آمد #جلوی #چشمش.😔
بعد گفت:اینطوری که ما #آسان درباره #شهدا حرف می زنیم و گوییم مثلا فلانی #جانش را #کف #دست گرفته بود یا فلانی جان #فشانی کرد،این قدرها هم #آسان_نیست.👌
#تعلقات_مانع است.من #شاهد بودم که #محمودرضا چطور در عرض یکی دوسال قبل از #شهادتش برای بریدن رشته #تعلقاتش تمرین می کرد.🍃
واقعا روی خودش #کار کرده بود.اگر کسی حواسش نبود نمی توانست بفهمد که وقتی #محمودرضا چیزی را به کسی به راحتی می بخشید☺️داشت رشته #تعلقاتش را می برید،ولی من حواسم بود که چطور کار کرده بودو چطور بی #تعلق شده بود🕊.
@shahid_beyzaii
کف خیابان🇵🇸
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
#محمودرضا حدود ساعت #سه_و_نیم بعد از ظهر ، در روز #میلاد_رسول_اکرم(ص) و#امام_صادق(ع)به #شهادت رسید.🕊🍃
روز #شهادتش روز #عید و #تعطیل بود.من در شهرستان ترکمنچای دانشگاه بودم و به تبریز برنگشته بودم.
ساعت هشت و نیم عصر بود که یکی از #همسنگرهای نزدیکش که در سوریه مجروح شده🤕 بود،#تماس گرفت و بعد از خوش و بش خودش را معرفی کرد و گفت:«من همانی هستم که با #محمودرضا آمده بودید عیادتم بیمارستان.»🏥
بعدگفت:«تو در تهران یک کلاسی می رفتی،هنوز هم آن کلاس را میروی. »
منظورش کلاس مکالمه عربی بود که میرفتم و با #محمودرضا قبلا درباره آن صحبت کرده بودم .او از #محمودرضا شنیده بود.تماس آن برادر با من غیر منتظره بود.☝️
#چیزی_دردلم گذشت. یادم افتاد که به #محمودرضا گفته بودم،شماره تماس من را به یکی از بچه های خودشان در تهران بدهد. یقین کردم این همان تماس است📲،اما با این همه حرفی از #محمودرضا نبود. بعد ازگپ کوتاهی قطع کردم ،تلفن را که قطع کردم به #فکر فرو رفتم🤔، اما موضوع را زیاد جدی نگرفتم.
دو ساعت بعد،حدود ساعت ده شب بود، که #برادر خانم #محمودرضا زنگ زد و گفت خبری هست که باید به تو بدهم. بعد گفت #محمودرضا در سوریه #مجروح شده و او را به #ایران آورده اند🚑.تا گفت مجروح شده، #قضیه را فهمیدم . گفتم #«مجروحیتش چقدر است؟» #گفت: «تو پدر و مادر را فردا بیاور تهران،اینجا میبینی.» این را گفت #مطمن شدم #محمودرضا_شهید شده است🕊💔.منتظر بودم خودش این را بگوید . دیدم نمی گوید یا نمی خواهد بگوید و فقط از مجروحیت حرف می زند، قبل از خداحافظی گفتم: #«صبرکن!تو داری خبر#مجروحیت به من می دهی یا #شهادت؟»🕊 گفت: «حالا شما پدر و مادر را بیاورید»
گفتم:#«حاجی! برای مجروحیت که نمیگویند مادر را بیاورید تهران.»☝️
از او خواستم که اگر خبر#شهادت دارد بگوید چون من از قبل منتظراین خبر بوده ام.😞 گفت:«طاقتش را داری؟» گفتم:«طاقت نمی خواهد #شهید شده؟»🕊😔
تایید کرد و گفت: #«بله #محمودرضا_شهید شده» گفتم: #«مـبـارکـش_بــاشــد»❤️
بعدا دوباره با آن برادری که اول زنگ زده بود تماس گرفتم ،تا شروع به صحبت کرد داخل خانه #صدای_گریه_بلند شد...😭😭
مجـروح،مـثل حسـین(ع)و زهـرا(س)
در یکی از روزهای بعد از #شهادت #محمدحسین_مرادی، #محمودرضا #لبتاب را آورد 💻و تصاویری را که دقایقی بعد از اصابت تیر به #شهید #محمدحسین_مرادی خودش از او گرفته بود نشانم داد.👀
دوتا گلوله به پهلوی چپش خورده😔 بود دوکمه های پیراهنش باز بود و خون پهلویش زیر پیراهن سفید را رنگین کرده بود 😭چشم هایش را روی هم فشار داده بود و آثار درد در چهره مردانه و غیورش پیدا بود.💔
از #محمودرضا پرسیدم #چیزی_هم_میگفت اینجا؟#گفت تا #«نفس داشت #میگفت_یازینــب..._لبیک_یاحـسـین...»✌️✌️
درست #دو ماه بعد، پیکر خود #محمودرضا آمد.
در #معراج شهدا در حال انتقال به #بهشت_زهرا(س)بود رفتم که ببینمش👀، پیکر را گذاشته بودند توی آمبولانس و دیدمش.لباس های رزمش هنوز #سرتاپا_خون😭.
اما زخم های #پیکرش به جز زخمی که زیر چانه داشت و یک زخم کوچک روی سر که محل وارد شدن ترکش کوچکی بود، پیدا نبود .💔
پیکر به بهشت زهرا منتقل شد و قبل از انتقال برای تشیع فرصت شد تا زخم های پیکرش را ببندند #بازوی_چپ_محمودرضا تقریبا از بدن #جدا شده بود😭😭😭 و به زور بند بود روی بازو تا مچ هم، بر اثر ترکش ها و امواج انفجار داغان شده بود،😭😭 #پهلوی چپش هم پر از ترکش های ریز و درشت بود😔😔،بعداشمردم، روی #پیراهنش۲۵تا ترکش خورده بود💔.
#ساق پای چپش شکسته بود.
#شمردم۱۰تا ترکش هم به پایش گرفته بود.😔 اما باهمه این جراحت هایی که بر پیکرش میدیدم،#زیبا بود و #زیباتر از این نمی شد که بشود!👌🌹🍃
عمیقا #غبطه میخوردم به وضعی که پیکرش داشت.
سخت احساس کردم #حقیر شده ام در برابرش. بی اختیار زیر لب گفتم:#«ماشاالله برادر! ای ولله حقا که شبیح #حسین(ع)شده ای»👌🕊
اما با آن همه زخم در #پهلو بیشتر #شبیه_زهــرا(س). چه می گویم؟....😭💔
هیچ کس نمی دانست #حرف آخری داشته یا نه. رزمنده هایی که موقع #شهادت کنارش بودند ، هیچ کدام #ایرانی نبودند اما بچه های خودمان که بعدا رسیده بودند می گفتند #نفس های آخرش بود که رسیدیم ، حرفی نمی زد، نمیدانم ، شاید وقتی داخل آن کانال باموج انفجار به #دیوار خورده بود #«یازهرا» گفته باشد.😔
@shahid_beyzaii
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
وصـیـت نـامـه
بعد از #شهادتش ،سپردم همه جا را دنبال #وصیت_نامه اش گشتند.🍃
حتی توی وسایلی که در #سوریه جامانده بود.اما وصیت نامه ای در کار نبود.🍃
#تنها چیز مکتوبی که از او موجود است #همان_نامه ای است که برای #همسر #مکرم خو در #شب_شهادت_امیر_المومنین(ع) نوشته بود.☝️
این #وصیت نامه را بعد از #شهادتش منتشر کردم.محض اطمینان،یکبار از #همسر_معززش درباره ی وصیت نامه سوال کردم.🙂
#فرمود:یک بار در #خانه درباره ی وصیت نامه از او پرسیدم،پوستر #شهید_همت را نشان داد و گفت:#وصیت من این است.🙂☝️
#محمودرضا پوستری از حاج همت در اتاق کوچکش روی کمد وسایل شخصی اش چسبانده بود.🙂
روی این پوستر،زیر تصویر #حاج همت این فراز از #وصیت نامه اش نوشته شده بود،با خدای☝️ خود #پیمان بسته ام تا آخرین #قطره خونم در #راه حفظ و حراست از #انقلاب_الهی یک آن آرام و قرار نگیرم.🌹
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
وصـیـت نـامـه
بعد از #شهادتش ،سپردم همه جا را دنبال #وصیت_نامه اش گشتند.🍃
حتی توی وسایلی که در #سوریه جامانده بود.اما وصیت نامه ای در کار نبود.🍃
#تنها چیز مکتوبی که از او موجود است #همان_نامه ای است که برای #همسر #مکرم خو در #شب_شهادت_امیر_المومنین(ع) نوشته بود.☝️
این #وصیت نامه را بعد از #شهادتش منتشر کردم.محض اطمینان،یکبار از #همسر_معززش درباره ی وصیت نامه سوال کردم.🙂
#فرمود:یک بار در #خانه درباره ی وصیت نامه از او پرسیدم،پوستر #شهید_همت را نشان داد و گفت:#وصیت من این است.🙂☝️
#محمودرضا پوستری از حاج همت در اتاق کوچکش روی کمد وسایل شخصی اش چسبانده بود.🙂
روی این پوستر،زیر تصویر #حاج همت این فراز از #وصیت نامه اش نوشته شده بود،با خدای☝️ خود #پیمان بسته ام تا آخرین #قطره خونم در #راه حفظ و حراست از #انقلاب_الهی یک آن آرام و قرار نگیرم.🌹
بِــ ربّ الشهداء❤️ـــسمِ والصدیقین.
#گـذرے_بر_سیـره_شھیـد🕊
میدانستم #شهادتش حتمی است
برای همین یکی دو باری از او طلب #شفاعت کردم
اما سکوت کرد
و هیچوقت از سر شکسته نفسی نگفت «ما لایق نیستیم»
یا «ما را چه به این حرفها»، ☝️
#هیچوقت در مورد معنویات حرف نزد، اهل ادا نبود👌
تا جائیکه میتوانست آدم را میپیچاند که حرفی از زبانش راجع به معنویات نکشی، سلوک معنویش بسیار مکتوم بود و از هر حرف یا هر حرکتی که کوچکترین حکایتی از تقوای او داشته باشد همیشه پرهیز کرد. معامله ی خوبی با خدا کرد.🌹
@shahid_Beyzaii
به نقل از پدرِ محترم شهیدنوید
#ابوالشهید_حاج_رحیم_صفرے💕
تازه برایش زن گرفته بودیم اما گذاشت و به سوریه رفت، چند روز قبل از #شهادتش تماس گرفت و گفت برایم دعا کن.
من هم دعا کردم که ان شاءلله عاقبت بخیر بشی و بخاطر این حرفم خیلی خوشحال بود.
نوید💜 در انجام امور خیر کوتاهی نمی کرد.
#پدرشهیدنوید هم با اشاره اخلاقیات شهید بزرگوار می گوید:
نوید 💜 همیشه #دائم_الوضوء بود و در انجام امور خیر کوتاهی نمی کرد.
وقتی به روستای طلابر رودبار می آمدیم در انجام امور خیر #پیشتاز بود و کوتاهی نمی کرد.
(یادشان کنیم با صلوات بر محمد و آل محمد)
اللهمَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
در انتشار این مطلب کوشا باشیم
https://eitaa.com/shahid_Beyzaii