🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌸 ❄️ 🌸🌸 ❄️ 🌸🌳
🌳 ❄️❄️ 🌸 ❄️❄️ 🌳
❄️🌹❄️ ❄️🌹❄️
❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️
❄️🌹🔸🌹 ❄️ 🌹🔸🌹❄️
❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️
❄️🌹❄️ ❄️🌹❄️
❄️❄️ 🌸 ❄️❄️
🌳🌸 ❄️ 🌸🌸 ❄️ 🌸🌳
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳
#دعای_خیر_شهید
#ازلسان_همسرمعزز
#شهیددفاع_مقدس
#محمد_حیدری
نزدیکایی که قرار بود بچه اولم به دنیا بیاید محمد آقا در صحرا مشغول کار بود. وقتی برگشت منزل بچه به دنیا آمده بود؛ گفت: حاج خانم سر کار که بودم از خدا خواستم که درد زایمان را برتو آسان کند و خیلی دعا می کردم که اتفاقی برایت نیافتد چون مادرم خیلی سخت بچه دار می شد؛ دلم نمی خواست شماهم اذیت شوی و دیگر طاقت درد کشیدن شمارا نداشتم ؛ برای همین خیلی دعا می کردم والان خوشحالم که هم خودت و هم بچه سالم هستید. و سر فرزند دوم نیز شهید حیدری دعا می کرد و خدارا شکر که دعایش نیز مستجاب می شد و بچه هایم راحت به دنیا آمدند.
#فوت_فرزنداول
فرزند اول ما ۱۴ ماه بود که بر اثر بیماری سختی که گرفت یک هفته در بیمارستان بستری شد و خدا شاهداست که به خاطر علاقه داشتن به بچه در این یک هفته چه برسر شهید حیدری آمد و چقدر برای آن طفل معصوم گریه می کرد. وزجر
می کشید؛ ی مدت تهران بودیم و آخرین
روزهای عمرفرزندمان برگشتیم اصفهان و بعد به رحمت خدا رفت و خیلی برای من و محمد آقا داغ این کودک خردسالمان سنگین آمد. و یک ماه بعداز فوت فرزند دوممان به دنیا آمد. اما وقتی محمد آقا شهید شد سنگینی داغ فرزندم فراموش شد و من ماندم دست تنها با یک کودک یتیم و سختیهایی که سر راهم بود. و
دو داغی که در جوانی بر دلم ماند.
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌸 ❄️ 🌸🌳
🔸 ❄️🌹❄️ 🔸
🌳🌸 ❄️ 🌸🌳
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳