⚫️🍁🌺 ⚫️🍁🌺🍁⚫️🌺
🍁🌺🍁 ⚫️ 🌺
⚫️🍁 🍁🍁
🍁 ⚫️🍁🌺🍁⚫️
🌺🍁 🍁🍁
⚫️🍁🌺 ⚫️
🌺⚫️🍁🌺
🍁🌺⚫️🍁🌺 🌺
🌺🍁🌺⚫️🍁🌺🍁🌺🍁
#نحوه_ی_شهادت
#راوی_همرزم
#شهیدصابرین
#یوسف_فدایی_نژاد
یک شب قبل از شهادت یوسف ، ما توی آسایشگاه نشسته بودیم . شهید خواب بود ،از خواب بیدار شد و گفت :
بچه ها فردا توی سنگر یه گلوله میاد که فقط بامن کار داره ! ما خندیدیم و اگه دروغ نگیم یکم شهیدو مسخره کردیم . اما شهید خیلی جدی گفت : فردا ی گلوله میاد تو سنگر و فقط من بین شما شهید میشم . ما با حالتی ناباورانه یکم سر به سرش گذاشتیم و گفتیم : باز تو هوایی شدی ؛ ولی شهید باز جدی و محکم گفت : کسی اگه دوست داره ازین دنیا بره فردا پیش من بشینه . فرداش همه چیز عادی بود . ما تیر می زدیم ؛ دشمن تیر می زد؛ همه چیز مثل همیشه بود که صدای انفجار توپ 23 که از صبح بصورت نامنظم می زد به نزدیکی یکی از سنگرا خورد ؛ ناگهان یکی داد زد !
امدادگر ! امدادگر ! برانکارد ! برانکارد بیارید . تا گفتن یوسف شهید شده نشستیم رو زمین و ناباورانه رو سرمون زدیم ! راست گفته بود ؛ واااای خدا یا حسین . وقتی شهید فدایی نژاد شهید شد بچه ها دیدن بدنش از ناحیه چپ بشدت آسیب دیده . سر و صورت و گردن و بازو و ....یا زهرا .( سلام الله علیها) مادر پهلو شکسته ؛ آقایوسف بعد از برخورد ترکش های توپ 23 کنار سنگر افتاد و ازش بشدت داشت خون
می رفت . ایشون رو روی برانکارد گذاشتن و تو همون حال در نفس آخر 3 بار یازهرا یازهرا یازهرا گفت .
واین بود اسم پرمسمای یوسف زهرا (سلام الله علیها) زیبنده یوسف فدایی نژاد شد . یوسفی که فدایی رهبرش بود.
و البته این حق آقا یوسف بود ؛ ای کاش کسی بود برایم روضه حضرت زهراعلیها السلام را می خواند .
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️