⚘﷽⚘
#هادی_دلها...
هادی به همراه ديگر مدافعان حرم، حدود ۲۰ کیلومتر جلوتر از #حرم_عسکریین در سنگرها حضور داشتند.
آنها بيشتر شبها را به #حرم می آمدند و آنجا میخوابیدند.
هادی هم كه موقعيت خوبی پيدا كرده بود از فضای معنوی حرمين #سامراء به خوبی استفاده می كرد.
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@shahid_beyzaii
#خاطرات_ناب_شهدا🍃
🎤راوی همسر شهید :
💠 #لحظات_آخر😢👇
💢محمد پارسا سه ساله با لحن بچه گانه و با #عصبانیت و ناراحتی میگفت😢: مامان نذار شوهرت بره، گناه داره، میره شهید میشه💔. ایوب فقط میخندید😂.
💢نیایش بعد از رفتن پدرش #جیغ میزد😫 و گریه میکرد و به من میگفت: بابا اگر شهید بشه تقصیر تو😩، من رفتن بابام رو از چشم تو میبینم، همه بابا دارن من ندارم.😭
💢حالا بعد از #شهادت پدرشون می گویند: دلم برای بابام میسوزه که تیر به سرش زدن😔😔. ایوب میگفت: مریم جان، من میدانم #شهید🕊میشوم #عکس و فیلم از من زیاد بگیر، بچهها بزرگ شدند پدرشان را ببینند.
💢روزهای آخر #شهید_زنده صدایش میکردم. موقع رفتن گفتم: ایوب جان #وصیتنامه ننوشتی، گفت: نمازت را #اول_وقت بخوان همه چیز خود به خود حل میشود👌. فقط من را ببخش که نتوانستم مهریه ات را کامل بدهم😔.
💢عکس های #حضرت_آقا و سید حسن نصرالله را قبل از رفتن خرید و گفت: اینها تمام #سرمایه من هستند🌹، وقتی نگاه به عکس آقا میکنم انرژی میگیرم😍❤️، و همه آن عکسها را با خودش به #سوریه برد.
#شهیدایوب_رحیم_پور🌷
#شهید_مدافع_حرم
#یادش_باصلوات
🍃🌸
@shahid_beyzaii
⚘﷽⚘
✍ خاطره شهید
فاطمیه بود و مکان هیاتمون هنوز معلوم نشده بود، همه نگران و دنبال یه جایی بودن که بشه چندنفر بشینن و با حضرت زهرا (س) و روضه بی بی انس بگیرن.
به همه خدام پیامک داده بود:
بچه ها عیبی نداره اگه جا نداریم، مادرمون حضرت زهرا هم جا نداشت. برای گریه کردن میرفت بیرون مدینه گریه میکرد.😔
#شهید_علی_خلیلی
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@shahid_beyzaii
فرم اعزام به جبهه سوریه
یکی ازدوستان تهران میگفتند: یک ماه پیش ازش دعوت کردیم اومد تهران باهاش جلسه داشتیم قرار بود هفدهم همین ماه اعزام بشه سوریه جمعه هفته آینده پروازش بود دوسه بار باهاش شوخی کردیم که حاجی وصیت نامه رو بنویسید که احتمال شهادت زیاده دوسه بار با بغض گفت که خیلی وقته در حسرت شهادت موندم ....
همکارام از وقتی شنیدن همه داغون شدند.
پنج ساعت بیشتر مهمان ما نبود ولی خیلی بچه ها باهاش حال کردن آدم خیلی خاکی بود.
به همه همکارا عطر و پول متبرک هدیه داد.
#شهیدمحمدخرسند
#شهیدشب_قدر
#یادش_باصلوات
احمد رضا بیضائی
🌷شهادتش، مزد پر کاریش بود و با شهادتش «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» را ثابت کرد. روزهایی که تهران با او بودم شاهد بودم که چطور دو شب متوالی را نمیخوابد یا خوابش از دو – سه ساعت بیشتر تجاوز نمیکند. تماسهای کاریش شبها گاهی تا ۲ صبح طول می کشید و از صبح خیلی زود هم شروع به زنگ زدن به نفرات مختلف برای هماهنگی کارهای آنروز میکرد. چشمهای همیشه سرخ و تن همیشه خستهاش بارزترین خصوصیتش بود. دفعه قبل که بعد از شهادت شهید محمد حسین مرادی برگشته بود کمردرد شدیدی داشت و نمیتوانست رانندگی کند. میگفت آنطرف برای این کمردرد رفتم دکتر، مسکنی زد که گفت این فیل را از پا میاندازد ولی فرقی به حال کمردرد من نکرد. با همین کمردرد هم سفر آخر را رفت.
🌷 روزی هم که شهید شد، از دو شب قبل بیدار بود. توی اتاقش پوستری از حاج همت روی کمد لباسهایش زده بود که این جمله حاج همت روی آن به چشم میخورد: «با خدای خود پیمان بستهام که در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم» و از این لحاظ به حاج همت اقتدا کرده بود.
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#یادش_باصلوات
@shahid_Beyzaii
🔸 #شهیدی_که
#آرزوی_ازدواج_داشت
من آرزوی ازدواج داشتم، ولی با معشوق بهتری وصلت کردم. پس باز هم شاد باشید؛ اگر سعادت یاری کند و شهادت را این درجه فرای دنیای خاکی را به دست آورم، لحظه شهادت، لحظه وصلت من است. شما خیال میکنید که من با خمپاره میمیرم، اما همه ترکش خمپارهها نقل عروسی من است، اما شما نمیدانید. پس انتظار دارم اگر جسد من را دریافت کردید، خانه را چراغانی کنید و به مردم خوب شهرمان و امت شهیدپرور که هرکدام مثل شما، شهیدی تقدیم کردهاند شیرینی و نقل بدهید.
#شهید_غلامرضا_الهی🌷
#یادش_باصلوات