eitaa logo
شهیدمهران شوری زاده( شاهرودی)
479 دنبال‌کننده
10هزار عکس
4.6هزار ویدیو
29 فایل
•شهید فاطمیه سـربـاز گـمـنـام امـام زمـاݩ(عـج) شــهـیـد‌ مهران شوری زاده • 🥀🕊🥀 فرمانده و‌ مسئول اطلاعات سپاه زاهدان •تـاریـخ شـهـادت: 1400/10/04• •مـحـل شـهـادت: زاهدان_کورین• ارتباط با ما ↯ @Moheb_shorizadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
"شهید محمد قاسم احمدی از شهدای اتباع اهل سنت" زنجیر هیئت امام حسین هنوز در خانه اش آویزان بود دائم می‌رفت هیئت و هر سال به زیارت امام رضا میرفت هر هفته می‌رفت زیارت حاج قاسم و گاهی اوقات برای رفتن به گلزار شهدا از استاد کارش مرخصی میگرفت پدرش شهید: محمدقاسم گفت هر وقت از دنیا رفتم کنار حاج قاسم دفنم کنید خیلی اهل نذر کردن و کمک به بقیه بود و اگر ۱۰ هزار تومن هم تو جیبش داشت و فقیری رو تو خیابون می‌دید بهش می‌داد https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
"تصویر پروفایل پدرِ شهیده فائزه رحیمی" فائزه برای این دنیا نبود «رفتارش با بقیه بچه‌ها فرق داشت. خیلی دوست داشت به همه کمک کند. همه‌اش در گروه‌های جهادی و گروه‌های کمک به مردم فعالیت می کرد. حتی در دوران اوج کرونا هم داوطلبانه برای تزریق واکسن کرونا به مردم پیش قدم شده بود. این امر برای زمانی است که مردم از هم فرار می‌کردند. از طرف دیگر دغدغه شهدا را داشت. با اینکه سنش کم بود اما حسرت این را می‌خورد که چرا زمان دفاع مقدس نبود تا شهید شود. " کُلّنا فِداکِ یا زهرا " https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
ساعت نه شب بود که علی آقا زنگ زد خانه. گفت: «هرچی برای شام درست کردی به اندازه چهار نفر بیشترش کن». تلفن را که گذاشتم ، دست به کار شدم. هنوز یک ساعت نگذشته بود که همراه با یک مرد بلوچ و یک خانم و بچه وارد خانه شد. به بهانه‌ای علی آقا را کشاندم توی آشپزخانه و پرسیدم:«بلوچن؟» با لبخند گفت:« اهل سنتن. با بچه مریض جلوی بیمارستان چادر زده بودن. گفتم تو این سرما بیرون نمونن» سفارش کرد صبح برای دختر مریضشان شیر برنج درست کنم. خودش هم افتاد دنبال کارهایشان که به سلامت برگردند شهرشان. 📝راوی : همسر شهید 🥀شهید محمد علی ضیاء الدینی شهید مهران شوری زاده(شاهرودی ) https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
همسرم‌ شب‌ها کار می‌کرد. پاکبان بود اما صبح‌ که به خانه می‌آمد تازه کار بعدی‌اش شروع می‌شد. بنایی شغل دومش بود. 🏡این خانه و سرپناه را هم خودش با دست‌های خودش برای من و بچه‌ها ساخت و رفت. در و دیوارهای اینجا پر از صدای زیارت عاشورای همسرم است. زیارت عاشورا را حفظ بود به من هم توصیه می‌کرد زیارت عاشورا را حفظ کنم و همیشه بخوانم نگران سلامتی‌اش که می‌شدم به او اعتراض می‌کردم، می‌گفتم: «نمیخواد اینقدر کار کنی! من که راضی نیستم خودت رو اینقدر تو زحمت بندازی، بچه ها هم راضی نیستن. نمی‌خوای یه خورده به فکر سلامتیت باشی؟» در جواب من می‌گفت: «نگران من نباش، من طوریم نمیشه، شب‌ها که میرم سرکار، چندبار تا صبح زیارت عاشورا می‌خونم. مطمئن باش اتفاقی برام نمی‌افته.» راوی : همسر شهید ماشاالله مهدی زاده https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
برادر شهید : «ما همیشه در سالگرد حاج قاسم به گلزار شهدا می‌رفتیم ولی نعمت‌الله هر پنجشنبه با دوچرخه‌اش به مزار حاج قاسم می‌رفت. عادت داشت که پنج‌شنبه‌ها به مزار حاج قاسم برود. خیلی حاج قاسم را دوست داشت. به او زنگ می‌زدیم که نعمت‌الله کجایی؟ می‌گفت من سر مزار حاج قاسمم! آنقدر حاجی را دوست داشت که همیشه می‌گفت من دوست دارم سرباز حاج قاسم شوم خواهر شهید : ما با نان حلال بزرگ شدیم؛ با نانی که نعمت‌الله شبانه‌روز توی کوچه و خیابان‌های کرمان به سختی درمی‌آورد. وقتی یادم می‌آید که نعمت‌الله چقدر کار می‌کرد تا ما گرسنه نباشیم، برای او غصه می‌خورم» مادر شهید : «بچه‌ام کم غذا می‌خورد، میوه نمی‌خورد، برای خودش لباس نمی‌خرید و هرچه پول درمی‌آورد برای ما خرج می‌کرد. وقتی که گرانی‌ها بیشتر می‌شد، کار کردن و غصه‌هایش هم بیشتر می‌شد ولی بازهم به روی ما نمی‌آورد» https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
پدر شهید: یه بار به رضا گفتم من از نظر جسمی توانایی ندارم که سفر کربلا بیام، گفت: خودم مرخصی می‌گیرم و باهم میریم در پیاده‌روی کربلا رضا مرا روی دوشش می‌گذاشت وقتی رسیدیم و پیاده به سمت حرم آقا می‌رفتیم، زمان‌هایی دست من را می‌گرفت و زمان‌هایی هم من را روی دوشش می‌گذاشت. رضا خیلی شجاع و نترس بود، زمانی کربلا رفت که داعش در عراق بود. در عین اینکه شجاعت داشت، مهربان بود، برای همه دلسوز بود اگر می‌دید کسی نیاز به کمک دارد کار خود را رها می‌کرد و به او کمک می‌کرد. حاج قاسم را دوست داشت، برای شهادتش خیلی غصه خورد، در همه‌ی این چهار سال هم زیاد گلزار می‌رفت، برای حفاظت آنجا هم خیلی زحمت کشید. https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh