🌹شهدا را زیارت کنیم؛
🌷بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا
فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#شهید_حسن_باقری
#شهید_مهران_شوری_زاده
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌷 از منطقهی عملیاتی که برمیگشتیم، یک نفر نظرمان را جلب کرد. او، فشنگهایی را که روی زمین ریخته شده بود، جمع میکرد و داخل سطلی که در دست داشت، میریخت. تعجب کردیم؛ چون در اوضاعی که بچهها حتی یک تانک عراقی را نادیده میگرفتند و سلاحهای زیادی را که در اطراف ریخته شده بود رها کرده بودند او داشت فشنگها را جمع میکرد! جلوتر رفتیم؛ حسن باقری بود. وقتی متوجه نگاههای متعجب ما شد، رو به ما کرد و گفت: حیف است اینها روی زمین بماند. باید ضد صاحبانش به کار گرفته شود.
#شهید_حسن_باقری
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#شهید_حسن_باقری
صبح بود که زنگ خانه به صدا درآمد. وقتی در را باز کردم، پسر آقای اسماعیلی پشت در بود. به من گفت: به منزل افشردی نمیرید؟ تا این را گفت، دلم هری ریخت پایین. با نگرانی پرسیدم: این وقت صبح! مگه چه خبره؟ او خیلی آرام، خبر شهادت غلامحسین را به من داد. به روح شهید قسم، متوجه نشدم از خانهی خودمان تا منزل آنها را چه طوری رفتم. نمیدانستم چطور باید با مادر بزرگوارش روبهرو شوم. وقتی رسیدم، در خانه باز بود. وارد اتاق شدم. خواستم فریاد بزنم، اما دیدم مادرش به من گفت: الحمدلله! الحمدلله! الحمدلله! که بچهام به آرزوش رسید. بچهم آرزوی شهادت داشت. نمیخواست تو بستر بیماری از دنیا بره. او سزاوار شهادت بود و حیف بود شهید نشه.
اینقدر این مادر محکم و با ابهت بود که حتی وقتی او را برای دیدن فرزندش به پزشکی قانونی بردند، با دیدن پیکر پاک و مطهر غلامحسین، شروع کرد با او حرف زدن و اصلا گریه نکرد. دست نوازش به صورت غلامحسین میکشید و میگفت: عزیزم! شهادت گوارای وجودت، برای ما افتخار آفریدی. خدا تو رو لایق دونست که به این فیض عظیم نایل اومدی، مبارکت باشه.
پدر شهید نیز، چنین حالاتی را داشت و به هیچ عنوان اظهار عجز نمیکرد.
📚به نقل از زهرا رضاییمقدم، کتاب من اینجا نمیمانم
#ارسال از شما
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
توی سربازی رُسَش را میکشیدند. به آسایشگاه که میرسید، دیگر نمیفهمید کِی خوابش میبرد. آن روز قبل از این که برای نماز مغرب و عشا وضو بگیرد از هوش رفته بود. سَحر که از خواب پریده بود، فهمیده بود کار از کار گذشته و نمازش قضا شده...
صبح با هزار افسوس توی دفترش نوشته بود: «دیشب متاسفانه بدون این که وضو بگیرم، روی تخت خوابیدم. خاک بر سرم شد و از لطفِ امام عصر دور ماندم. حالا چرا؟ خدا میداند! در اینجا، پاک ماندن مشکل است و خیلی چیزها قاطی میشود... همین داغ برای یک نفر که خودش را نوکرِ حضرت میداند بس است.»
#شهید_حسن_باقری
#ارسال از شما
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
اگر دو چیز را رعایت بکنی
خدا شهادت را نصیبت میکند.
یکی پر تلاش باش و
دوم مخلص
این دو تا را درست انجام بدی
خدا شهادت را هم نصیبت میکند.
#شهید_حسن_باقری🕊
#شهید_مهران_شوری_زاده
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
کار برا خدا خستگی نداره...
#شهید_حسن_باقری
#شهید_مهران_شوری_زاده
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من به این نتیجه رسیدهام
که شهادت دست خودمان است
انتخاب شهادت را خداوند
به عهده خودمان گذاشته است
این ما هستیم که میتوانیم
شرایط آن را فراهم کنیم
ما هستیم که تعیین کننده این
مسئله هستیم...✨
-#شهید_حسن_باقری♥️
#شهیدرحیممحمدی🌸🍃
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
"دیدگاه ما این نیست
که در جنگ باید پیروز بشویم
نه، مسئله انجام وظیفه است"
#شهید_حسن_باقری
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
✨شهیدی که مهریه همسرش کتاب بود.
🔺برش اول:
حسن روحیه عجبیی داشت. از همان دوران ابتدایی به کتاب خواندن علاقه داشت و کتاب های زیادی می خواند. اما اصلا به درس خواندن علاقه نداشت؛ اما زمان که گذشت جدیت و پشت کار حسن خودش را نشان داد.
🔺 سر راهش اگر کتاب فروشی بود، می گفت: برویم یک نگاهی بیاندازیم. خودش چند کتاب می گرفت و چند تایی را هم برای من پیشنهاد می داد. تمام پول هایش برای کتاب میداد.
🔺برش دوم:
اشتهای سیری ناپذیرش به کتاب خواندن باعث شده بود که در خانه، وقت برای تلف کردن نداشته باشد. می دانست امروز چه کتاب هایی را باید مطالعه کند. می خواند و یادداشت برداری می کرد.
🔹کتاب های شخصیت های انقلابی از شهید مطهری و شهید دستغیب گرفته تا کتاب های دکتر شریعتی و مهدی بازرگان میخواند. حتی کتاب های ادیان دیگر و فرق انحرافی مثل کمونیست ها و مجاهدین خلق. وقتی وارد دانشگاه شد، همه گروه های سیاسی و التقاطی را می شناخت و با آنها کنار نمی آمد.
🔹برش سوم:
بعد از ازدواج هم این عادت از سرش نیفتاد. تا جایی که مهریه خانمش هم کتاب بود. یک دوره کتاب وسائل الشیعه. اول از همه هم شروع کرد به خواندن کتاب النکاحش.
🔹هر وقت از خانه به منطقه می رفت، با خودش کتاب می برد. آخرین کتابی که خواند ارشاد شیخ مفید بود. وقتی شهید شد یکی از چیزهایی که به من دادند به عنوان وسایل شهید همین کتاب بود.
🔹راویان: خواهر و همسر شهید و خلیل سبحانی و مصطفی رحیمی
📚کتاب ملاقات در فکه ؛ زندگی نامه شهید حسن باقری نویسنده: سعید علامیان
#شهید_حسن_باقری
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
2.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••🌿••
اگر از دست کسی ناراحت هستید،
دو رکعت نــمـــاز بخوانید و بگویـیـد:
خدایـــا این بنده تو حواســـش نبود،
من از او گـذشتم،تو هم بگذر🌱...
#شهید_حسن_باقری✨
.
#مرگ_بر_اسرائیل
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh