▫️آنچه پارسال در چنین تاریخی بر ما گذشت
روز چهارشنبه نهم آذر ۱۴۰۱ ساعت یازده و بیست دقیقه پدر احمد آقا آمد آشپزخانه و فرمودند مهمان داریم آقای ...یکی از دوستان قدیمی گفتم الان نزدیک اذان و مشغول آماده کردن وسایل پذیرایی شدم که آقای ...آمدند و من ظرف پذیرایی را دادم نوه ام برد گذاشت و خودم میوه را آماده کردم و دیدم حاجی زنگ زد به موبایل همسر احمد آقا و کس دیگری جواب داد و مجدد خودشان زنگ زد که ما معلوم نیست کی بیایم چون احمد آقا بیمارستان است و تلفن را قطع کرد حاجی با جواب ایشان متوجه شد اتفاق مهمتر از آنچه هست ما فکر می کنیم و جمله ای بیان کرد و من گفتم رنگبزنید به آقای ....و خبر بدهد و در همین حین آقا ابوالفضل با حال نادرستی وارد شد و همسرشان هم از پله ها پایین رفت من رفتم پایین تا آنها را آرام کنم که یکی از بستگان را دیدم گفتم بی زحمت حواستان به آقا ابوالفضل باشد و خودم آمد بالا دیدم نوه های دو قلوم که نشسته و شاهد ماجرا بودند دارند آرام آرام اشک میریزند نمی دانم به چه کسی گفتم بچه ها را ببرید ط اول ( منزل دخترم) نمی دانم کدام یک از بستگان اول آمدند هنگام ظهر؛ نمازم را خواندم ؛ کم کم منزل شلوغ شد آقایان ط سوم و خانمها ط دوم؛ من گریه نمی کردم اما نمی توانستم یک جا بنشینم باید فضای خانه را برای شرایط پیش آمده اماده می کردم هر چه جاری بزرگم به من می گفت بنشین قبول نمی کردم خودم آشپزخانه را از وسایل غیر ضروری خالی کردم و آشپزخانه را به ایشان سپردم و بستگان را دعوت به آرامش می کردم که گریه ی آنان توام با جیغ نباشد روز میلاد حضرت زینب بود و حضرت به من صبری داد که بتوانم با آرامش باشم و ساعت سه اماده شدیم برای حرکت به سمت زاهدان از فرودگاه گلستان و زمانی که رسیدیم رفتیم شهرکی که احمد آقا بود زنان و مردان و بچه ها همه در محوطه ی شهرک بودند تا با پیکر شهید وداع کنند آنجا بود که اول عروسم را دیدم عروسی که تازه یکسال از زندگی مشترکشان می گذشت داغدار همسرش شد رفتیم مزار شهید خوشنام شهرک پیکر احمد آقا را طواف دادند و بردند داخل مسجد و دوستانش نوحه سرایی کردند و ما یک دیدار مختصر داشتیم بعد پنج ماه چهره ی فرزند را دیدیم آرام خوابیده بود باورش سخت بود اما احمد آقا به آرزوی دیرینه ی خود رسید و ما باید این فراق را تحمل میکردیم آنجا دیگر اشکها سرازیر شد چه شبی بود تا صبح شود دور ما بودند و ما را تنها نمی گذاشتند و صبح شد و آمدند و رفتند و گفتند و ما شنیدیم ....قرار شد ساعت دو عصر پیکر مطهر شهید در زاهدان تشییع شود و ما رفتیم برای مراسم و بعد آن به سمت فرودگاه تا حرکت کنیم تا تهران با پرواز و بعد آن زمینی و دوستان شهید در دانشگاه که متوجه شهادت احمد آقا شدند درخواست داشتند پیکر مطهر را انتقال دهیم آنجا برای وداع که این کار میسر نشد و آمدند در فرودگاه و نوحه و وداع و حرکت کردیم به سمت ساری چه حرکتی اشک امان نمی داد و با هر تلفنی دوباره شروع میشد دلتنگی و مویه و زاری از پل سفید شهر به شهر (زیر آب شیرگاه_ قائمشهر) ومردم خودجوش جلوی آمبولانس حامل شهید را میگرفتند برای وداع و نوحه سرایی و دوستان شهید و بستگان در پزشک قانونی جاده قائمشهر منتظر پیکر مطهر شهید بودند و آنجا هم مراسم نوحه و عزاداری ؛ متوجه گذر زمان نبودم وقتی منزل رسیدم دیدم سه نیمه شب و هنوز بیدار بودند و فردا تشیع در قائمشهر بعد نماز جمعه و درخواست داشتند پیکر مطهر به روستای پدری برای وداع و از کوتنا و ریکنده و پرچینک تا سید ابوصالح ؛ باور لحظات سخت است و سخت تر فراق دنیایی؛ اما اگر کمی مقاوم بودم صحبتهای احمد آقا با من بود درخواست دعای شهادتش از من و اینکه همیشه وقتی سفارشی به ایشان می کردم می گفت (#من که نیستم) و این من که نیستم را الان درک می کنم زندگی جریان دارد و یکسال گذشت اما بی عزیزم چگونه فقط خدا می داند و خدا تنهایی ها و بی خوابی ها و درد و رنج هایی که داشتیم البته از اینکه به آرزویش رسید ناراحت نیستم چون می گفت اگر شهید نشوم میمیرم و آرزویش شهادت بود و در سن جوانی به آرزویش رسید حضورش را حس می کنم همچنان در زمان حیاتش شاید بیشتر کمک کارم هست انگار خداوند بعد شهادت ایشان توان مضاعف به من داد و این را از برکت خون شهیدم می دانم .....
#مادر_شهید
🌹ڪانٰالشَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹
https://eitaa.com/shahidsalehi72
━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━
# دعوت نامه
دعوتید به جشن ایرانی
زمان: جمعه ساعت ۸ صبح تا پاسی از شب
مکان : پای صندوق های رای
به صرف عزت و افتخار به میزبانی خانواده های شهدا
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
#من رای می دهم
#انتخابات - سالم
#انتخاب- فرد- اصلح
#حضور حداکثری
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🥀🌴🌺🍀🌺🌴🥀
🍀 #سلام_امام_زمانم
#جمعه ها
حس عجیبی ست
میان #من و دل
دل آواره
به تکرار #تو_را میخواند !
🌴 تعجیل در فرج
🌴 پنج #صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
✨#مولاجانم✨
✨#عزیزم✨
✨#نفسم✨
✨#الهی دردوبلات توقلبم✨
✨#دوستت دارم #امام #مظلوم و#غریب و#بیکسم✨
✨شبهای پر از شهاب را خواهم ديد...✨
✨#درياچه ی نور ناب را خواهم ديد...✨
✨#وقتی که سپيده می دمد می دانم...✨
✨#من چهره ی آفتاب را خواهم ديد...✨
✨#العجلمولایغریبم ✨
✨#تعجیل در امرفرج مولامون صلوات✨ 🌷
✨#شبتونمهدوی✨
✨#اللهم# عجل# لولیک #الفرج #والعافیه# والنصر✨
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh