eitaa logo
شهیدمهران شوری زاده( شاهرودی)
480 دنبال‌کننده
10هزار عکس
4.6هزار ویدیو
29 فایل
•شهید فاطمیه سـربـاز گـمـنـام امـام زمـاݩ(عـج) شــهـیـد‌ مهران شوری زاده • 🥀🕊🥀 فرمانده و‌ مسئول اطلاعات سپاه زاهدان •تـاریـخ شـهـادت: 1400/10/04• •مـحـل شـهـادت: زاهدان_کورین• ارتباط با ما ↯ @Moheb_shorizadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
4 دی ماه، سالگرد شهیدی که از سیستان، مهمان گلزار شهدای ساری شد! وقتی تو گلزار شهدای ساری قدم می زنی و نگاهی به قبور شهدایی که تازه خاکسپاری شدند میندازی، چشمات به مزاری میفته که انگار غربت بیشتری نسبت به شهدای دیگه داره...شهیدی که مزارش زائر کمتری رو بالای سر خودش می بینه...! جوونی که همه جوونی شو برای امنیت این خاک گذاشته و شهادت طلبی اش رو میشه از چهارده سال حضور عملیاتی اش تو خاک پر تلاطم بلوچستان فهمید. تو زابل به دنیا اومد و تو همون زابل، برای امنیت این مرز و بوم می جنگید و عاقبت به آرزوش رسید و توسط اشرار به شهادت رسید. دوستاش می گفتند که مهران، یک تکه کلام داشت " کاری کن کن که خدا راضی باشه" با اینکه بعد شهادتش خانواده اش طاقت دوری از اون رو نداشتن، دل و به دریا زدند و به یک قبر نمادین تو زابل اکتفا کردند و جگر گوشه خودشون رو راهی دیار همسرش یعنی ساری کردند تا تسلایی برای همسر و دخترش روژان باشه، دختری که خیلی بابایی بوده ولی باید از همین هفت سالگی، دلتنگی هاش رو کنار مزار بابا بگذرونه... یکی از اقوامش می گفت هنوز باور ندارم که مهران از پیش ما رفته و هنوز هم براش فاتحه نخوندم؛ می گفت: دل کندن خانواده از مهران و فرستادنش تو یه شهر غریب خیلی سخت بوده و از مردم ساری می خواهیم، هر وقت به مزار شهدا رفتند، سری هم به مزار مهران شوری زاده بزنند تا قدری از غربت این شهید کم بشه و دل ما هم آروم بگیره... انگار شهید نوروزی و رادمهر هم، مهران رو میونشون جا دادند تا این مهمان رو از غربت در بیارن! 4 دی سالگرد شهادت آقا مهران شوری زاده روحت شاد مهمان شهر ما كانال فتح روایت @fathe_revayat
دومین یادواره شهید مدافع امنیت پاسدار گمنام امام زمان(عج) زمان: چهارشنبه ۶ دی،ساعت ۱۸:۳۰ مکان: حسینیه عاشقان کربلا ساری 🔸️ستاد بزرگداشت یادواره شهید مهران شوری زاده https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
بسم رب الشهداءوالصدیقین دومین سالروز و یادواره شهیدمدافع امنیت و سرباز گمنام امام زمان عج شهید سرهنگ پاسدار مهران شوری زاده برگزارمیگردد. زمان:دوشنبه 1402/10/04 ساعت14 مکان: ساری گلزار شهدای ملا المجدین ساری 'مزارشهید بزرگوار با حضور خانواده محترم شهید ┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═─ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ 🖤کانال شَھٖید مهران شوری زاده را بالینک زیر دنبال کنید ‌ ‌ ‌ ☜ ⚘باولایتــ 🇮🇷 تاشهادتــ⚘ ☞ ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦༻‌﷽‌༺‌‌‌✦۞✦┄ پیوستن به ڪاناݪ ایتای شُھَـــ﷽ـــد شوری زاده https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🍃💐🍃💐 💐🍃💐 🍃💐 💐         ♡ بسم رب الشهدا و الصدیقین ♡ ان شاءالله امشب در پرونده همه خادمان  و دوستداران شهدا بنویسند. 🍃محب امیرالمومنین(ع) 🍃زیارت کربلا و نجف، 🍃سربازی امام زمان(عج) ♦️نهایت شــ🌷ــهادت♦️ 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 هر شب ده صلوات هدیه به روح مطهر یکی ازشهداداریم.💐 هدیه امشب تقدیم میشود به شهید والامقام                🌷 _ مهران _ شوری _ زاده اجرتون با شهدا🕊 _ شهید _ مهران _ شوری _ زاده (شاهرودی)در_ ایتا👇👇👇   🕊⃟🇮🇷 https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh 🥀↯ _ شهید _ مهران _ شوری _ زاده _(شاهرودی )در_ سروش👇👇👇         https://splus.ir/shahidmehranshorizade ا💐 ا🍃💐 ا💐🍃💐 ا🍃💐🍃
💠 قرار‌ شبانه💠 ✔️همه با هم دعای فرج را به نیابت از شهید مهران شوری زاده و حاجت روایی همه عزیزان زمزمه می کنیم إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَل َ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌹 _ شهید _ مهران _ شوری _ زاده _ (شاهرودی ) در _ ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh _ شهید _ مهران _ شوری _ زاده(شاهرودی )_ در _ سروش👇👇👇 https://splus.ir/shahidmehranshorizade خاکریز شهدا👇👇👇 https://eitaa.com/Yalesaratal_hoseein113
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️‌سلام امام زمانم 🔹‌هرصبح بہ رسم‌نوڪرے ازما تورا سلام اے مانده در میان قائله تنها،تو را سلام 🔹‌ما هرچہ خوب‌و بد، بہ‌درِخانہ‌ے توییـم از نوڪـران مُنتـظــــر آقـا تـو را ســلام https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
هم‌ مداح‌ بو‌د، هم‌ فرمانده! سفارش‌ کرده‌ بود روی‌ سنگِ‌ قبرش‌ بنویسند یازهرا..! اینقدر رابطه‌اش‌ با حضرتِ مادر قوی بود که مثل‌ بی‌بی‌ شهید شد خمپاره‌ که خورد به سنگرش‌، بچه‌ها رفتند بالا سرش دیدند خمپاره خورده‌ به پهلویِ سمت‌ چپش‌..! https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌷 از منطقه‌ی عملیاتی که برمی‌گشتیم، یک نفر نظرمان را جلب کرد. او، فشنگ‌هایی را که روی زمین ریخته شده بود، جمع می‌کرد و داخل سطلی که در دست داشت، می‌ریخت. تعجب کردیم؛ چون در اوضاعی که بچه‌ها حتی یک تانک عراقی را نادیده می‌گرفتند و سلاح‌های زیادی را که در اطراف ریخته شده بود رها کرده بودند او داشت فشنگ‌ها را جمع می‌کرد! جلوتر رفتیم؛ حسن باقری بود. وقتی متوجه نگاه‌های متعجب ما شد، رو به ما کرد و گفت: حیف است این‌ها روی زمین بماند. باید ضد صاحبانش به کار گرفته شود. https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌷 🌷 بعد از شهادت حمید باکری در عملیات خیبر، به علت روابط نزدیکی که بچه‌های اطلاعات با فرماندهی لشکر داشتند، تصمیم گرفته بودیم در حضور آقا مهدی از به کار بردن اسم حمید خودداری کنیم و برای صدا کردن برادرانی که اسم‌شان حمید بود، از کلماتی چون اخوی، برادر، یا از نام خانوادگی‌شان استفاده می‌کردیم. آن روز، یکی از تیم‌های واحد برای ماموریتی حساس به جلو رفته و هنوز برنگشته بود. حمید قلعه‌ای و حمید الله‌یاری هم جزء این تیم بودند. هر وقت تیم‌های شناسایی دیر می‌کردند، جلوتر از همه، آقا مهدی می‌رفت و کنار پد بالای سنگر می‌ایستاد و منتظر می‌شد. از دور که نگاه می‌کردی، مدام لب‌هایش تکان می‌خورد، و نزدیک که می‌شدی، می‌توانستی ذکری را که زیر لب زمزمه می‌کرد، بشنوی: _لا حول و لا قوة الا بالله... این بار هم آقا مهدی و بعضی از بچه‌های واحد در کناره‌ی پد به انتظار ایستاده بودند. آفتاب در دوردست هور در حال غروب بود که بلم‌های گم‌شده از دور پیدا شدند. به محض دیدن آن‌ها، از شادی فریاد زدم "حمید..حمید...." و به طرفشان دویدم. هنوز حال‌وهوای استقبال بچه‌ها فروکش نکرده بود که متوجه آقا مهدی شدم؛ به دوردست جزیره‌ی جنوبی که جنازه‌ی حمید آقا را به امانت داشت، خیره شده بود. همه‌ی توجه بچه‌ها، به آقا مهدی بود. بعضی هم با عصبانیت نگاهم می‌کردند. دوباره یاد حمید در ذهن برادرش جان گرفته بود. نگاه منتظری که به فراسوی افق خیره مانده بود، از روابط معنوی دو برادر حکایت می‌کرد. جنازه‌ی برادر به خاک افتاده بود و برادری که می‌توانست دستور دهد تا جنازه را به عقب منتقل کنند، تنها گفته بود: _اول، جنازه‌ی بقیه‌ی شهدا؛ بعد، جنازه‌ی حمید! چند لحظه‌ای بیشتر طول نکشید، و دوباره اوضاع به حال عادی بازگشت؛ ولی چیزی مثل خوره مرا از درون می‌خورد. این من بودم که عهد جمعی را شکسته و موجب ملال خاطر عزیزی شده بودم که هر روز گامی بلند رو به وصال حق برمی‌داشت. تصمیم گرفتم پیش آقا مهدی بروم و عذرخواهی کنم: _ آقا مهدی، می‌دانید... یعنی، ما عشق شما را به حمید آقا می‌دانیم... راضی نمی‌شدیم شما ناراحت شوید... به خدا... تبسم لطیفی، چهره‌ی گرفته‌اش را روشن کرد؛ تبسمی که بعد از عملیات خیبر و شهادت عده‌ای از سرداران لشکر کمتر دیده شده بود. در حالی که دست بر شانه‌ام می‌نهاد، گفت: الله بنده‌سی، مدتی‌ست متوجه شده‌ام شما رعایت حال مرا می‌کنید؛ ولی شماها هر یک برای من مانند حمید هستید و بوی او را می‌دهید... حمید، سربازی بیش برای اسلام و امام نبود... دعا کنید همه‌ی ما پیرو راهی باشیم که حمید برای آن و حفظ ارزش‌های آن شهید شد. به نقل از کتاب https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh