26.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم برای روزهایی تنگ است
که میدانم باز نخواهند گشت
برای پدرم که دیگر حضورش را
احساس نخواهم کرد
به راستی که چه زود دیر می شود
پدر عزیزم روزت در آسمان ها مبارک💔
#شهید -علی-سراوانی
#ارسال از شما 🙏😔
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
دلتنگی...
پدر...
بعدازمدت هاقلم به دست گرفتم وآماده نوشتن دلتنگی هایم برصفحات سفیددفترم شدم..
تابازبرایت شرحی ازدلتنگی های غریب پسرانه ام دهم...
مدت هاست بغض امانم رابریده است...
می خواستم قلم به دست بگیرم وبنویسم ولی هیچکدام یاری ام نکردند...
نه کاغذ..نه قلم...نه دلتنگی هایم...
و به اوج بی کسی هایم که می رسم زبانم هم بسته می شودو
تنهامحکوم می شوم به سکوت...
نمی دانم اکنون که قلم به دست گرفته ام چه بایدبنگارم...؟
ازقهرکنان یک ماهه ام ویاآشتی کنانش..؟
ازبی جواب ماندن ندبه های دلتنگی ام یا....
مدت هاست پی پاسخی هستم که آرامم کند...
باتوهستم..می شنوی؟؟ تنهایی ام رامی بینی؟؟
منم پسرت....! غریب افتاده ام بین این مردم..!
آنقدرنگاهم نکرده ای که پاک ازیادت رفته ام...
تنهاهستم درزمینی که به بهای جان فروختی اش..
مدت هاست دیگرخودم نیستم..تمامم پرشده ازسه نقطه های بی نهایت..
ب ا ب ا.....
دارم مچاله می شوم زیرنگاه آدم هایی که چشم هایشان کوررنگی داردو
مرابه سیاهی شب، سفیدمی بینند...
دارم مچاله می شوم زیرقصه خیس دنیای آدم ها..
دلم...فقط کمی...کمی تورامی خواهد..
کمی محبت.. کمی نوازش..کمی قربان صدقه..
اصلانه..، کمی لوس شدن برایت.....آری کمی دلم لوس شدن می خواهد..
لوس که شوم خاطرخواهم می شوی..دست به سرم می کشی ونگاهم می کنی..
شایدتنهاخواسته دلم نگاهت باشد....
#دلنوشته برای بابا
#پسر گمنام
#شهیدانه
#ارسال از شما
#شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#شهید_حسن_باقری
صبح بود که زنگ خانه به صدا درآمد. وقتی در را باز کردم، پسر آقای اسماعیلی پشت در بود. به من گفت: به منزل افشردی نمیرید؟ تا این را گفت، دلم هری ریخت پایین. با نگرانی پرسیدم: این وقت صبح! مگه چه خبره؟ او خیلی آرام، خبر شهادت غلامحسین را به من داد. به روح شهید قسم، متوجه نشدم از خانهی خودمان تا منزل آنها را چه طوری رفتم. نمیدانستم چطور باید با مادر بزرگوارش روبهرو شوم. وقتی رسیدم، در خانه باز بود. وارد اتاق شدم. خواستم فریاد بزنم، اما دیدم مادرش به من گفت: الحمدلله! الحمدلله! الحمدلله! که بچهام به آرزوش رسید. بچهم آرزوی شهادت داشت. نمیخواست تو بستر بیماری از دنیا بره. او سزاوار شهادت بود و حیف بود شهید نشه.
اینقدر این مادر محکم و با ابهت بود که حتی وقتی او را برای دیدن فرزندش به پزشکی قانونی بردند، با دیدن پیکر پاک و مطهر غلامحسین، شروع کرد با او حرف زدن و اصلا گریه نکرد. دست نوازش به صورت غلامحسین میکشید و میگفت: عزیزم! شهادت گوارای وجودت، برای ما افتخار آفریدی. خدا تو رو لایق دونست که به این فیض عظیم نایل اومدی، مبارکت باشه.
پدر شهید نیز، چنین حالاتی را داشت و به هیچ عنوان اظهار عجز نمیکرد.
📚به نقل از زهرا رضاییمقدم، کتاب من اینجا نمیمانم
#ارسال از شما
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🔸دامادی که به مراسم عروسیاش نرسید!
🚨شهید حسین حلاوی از رزمندگان حزب الله که امشب به شهادت رسید قرار بود روز نیمهی شعبان مراسم ازدواج خود را بر پا کند.
#ارسال از شما
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
یه بار اومد پیشم گفت: جایی کار سراغ نداری؟
گفتم: اتفاقا این قنادی که کار میکنم نیرو میخواد.
نپرسید حقوقش چقده، بیمه میکنه یا نه، یا حتی ساعت کاریش به چه شکله؛ اولین سوالش این بود: موقع نماز میزاره برم نماز بخونم؟
حقوق کمتر گرفت اما موقع نماز به مسجد میرفت...
📙حجت خدا
#شهید_محسن_حججی
#ارسال از شما
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🔳خاطره از همکار شهید مهران شوری زاده
همیشه یه حس ضعف و ناتوانی در وجودم احساس می کردم. که حتما توانایی انجام ماموریت ندارم که حاج مهران من رو با خودش نمی بره. یکروز خیلی به حاجی اصرار کردم که منم با شما میام ماموریت اما هرچی گفتم حاج مهران گفت نه شما بمونید دفتر اگر موردی بود اطلاع و پیگیری کنید.خیلی ناراحت شدم و این احساس ضعف هر روز بیشتر از روز قبل وجودم را می سوزاند. به خصوص روزهایی که دوستان و همکاران با حاجی میرفتن ماموریت بغضی😔 عجیب وجودم رو فرا می گرفت ولی حاجی با لبخند می گفت تو بمون و نیازی نیست بیای.
تا اینکه یکروز من رو صدا زد گفت بیام دفترش گفت محسن جان حال پدر و مادرت چطوره خوبن انشاالله. در جواب گفتم خداروشکر حاجی جان.گفت خیلی مراقب پدر و مادرت پیر و سالخوردت باش. من در جوابش گفتم چشم حاجی جان پیش خودم هستند و مراقبم. دیدم چهره اش قرمز و اشک از چشمانش جاری شد گفت من از مادرم دورم و بخاطر حجم کار نمیتونم بهش سر بزنم و چادرش را ببویم و سرش رو روی میزش گذاشت و😭 ...
تا اینکه خبر شهادت حاج مهران اومد و همه ما سوختیم در فراق برادرمان چندی گذشت تا اینکه یکی از همکارانی که همیشه با حاجی ماموریت می رفت بهم گفت محسن جان کاری داشتی من در خدمتم با تعجب گفتم چرا گفت حاجی بهم سفارش کرده که اگر برام اتفاقی افتاد مراقب اقا محسن باشی پدر و مادر پیر وسالخورده و مریض داره و کسی نیست ازشون مراقب کنه.واسه همین من ماموریت با خودم نمی برمش که اتفاقی براش پیش نیاد.وقتی این حرفها و کلمات رو شنیدم اشک از چشمانم 😭جاری شد.پی به عظمت و روح بلند حاج مهران بردم.
یادت همیشه گرامی حاج مهران 🥀
#ارسال
🌷 #شهید #هسته_ای #داریوش_رضایی_نژاد
میگویند رفیقت را در سفر بشناس. با گروهی میخواستیم به یک مسافرت علمی برویم، اما در فرودگاه به یک تاخیر طولانی برخوردیم. همه، پیشانیهایشان پرچین شد و اخم کردند. داریوش تا این وضع را دید شروع کرد به شوخی کردن. فرودگاه را گرفته بودیم روی سرمان از بس که خندیدیم. انصافا وقتی صدایمان کردند که سوار بشویم، ناراحت شدیم که چرا نگذاشتند این خندهها و خوشیها طولانیتر باشد.
به نقل از همکار شهید، کتاب #شهید_علم
#ارسال از شما☘
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#مادران_مرد!!
🌷به ملاحظهی ناراحتی قلبیام، روزهای اول، خبر شهادت ابراهیم را به من ندادند؛ اما از حال و هوای برادرم و بقیهی اطرافیان حدس میزدم که باید اتفاقی افتاده باشد. دو_سه روز بعد، توی خیابان داشتم میرفتم که یکی سر راهم سبز شد. تا دیدمش، شناختمش. توی محل به قول معروف، گاو پیشانی سفید شده بود؛ همه میدانستند با انقلاب و انقلابیها میانهی خوشی ندارد. لبخند موزیانهای روی لبش بود. یکدفعه بدون هیچ سلام و علیکی و بدون هیچ مقدمهای و با یک دنیا نیش و کنایه گفت: پسرتم که کشته شد حاج خانوم!
🌷دلم به درد آمد، امّا خودم را نباختم. بلافاصله رو به آسمان کردم و از ته دل گفتم: الحمدلله رب العالمین. لبخند از لبهای او رفت. گفتم: چی فکر کردی؟! ابراهیم منم فدای سر آقا علیاکبر امام حسین علیه السلام شد. طرف انگار شادیاش تبدیل به عزا شده بود. مات و مبهوت داشت مرا نگاه میکرد. برای اینکه حالش بیشتر جا بیاید، همانجا، در آن هوای گرم زانو زدم و بر آسفالتهای داغ خیابان، سجدهی شکر کردم!
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز ابراهیم امیر عباسی
📚 کتاب "ساکنان ملک اعظم ۵
#ارسال از شما
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌹شهدا، رفقای با معرفت!
✨مسئولان اردوگاه چند ساعت پیش از پخش غذا آمار زائرین را میدادند تا فرصتی برای پخت غذا داشته باشیم.
یک بار نزدیک ظهر بود که یک اتوبوس به آمارمان اضافه شد. نمیدانستیم باید چه کار کنیم؟ غذا کم بود.
🍀 سید بدون هیچ استرسی یک پارچه سبز پرچم #سید_الشهدا (علیهالسلام) را روی دیگ کشید و به بچههای خادم گفت، «بچهها بیایید دور دیگ غذا جمع بشوید و هرکدام برای یک شهید نیت کنید.»
💚 سپس ذکر صلوات گرفت و یک توسل کوچک نیز به حضرت زهرا (سلامالله) پیدا کرد.
پرچم را از روی دیگ برداشت و یاعلی گفت و مشغول تقسیم غذای زائرین شدیم.
🌿 برای ما خیلی عجیب بود، نه تنها غذا کم نیامد، مقداری هم غذا باقی مانده بود. همه حسابی غذا خوردند؟!
سید خیلی خوشحال بود.
♥️آنجا بود که فهمیدیم، چقدر سید با شهدا رفیق است و شهدا نیز حسابی هوایمان را دارند.
مدافع حرم
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی🕊🌹
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
#ارسال از شما ☘
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
#خاطرات_شهید 💌
خیلی کم خانه بود، اکثراً ماموریت بودند..اطرافیان همیشه اعتراض میکردند و به من میگفتند که شما چگونه تحمل میکنید بچهها یک دل سیر پدرشان را ندیدند.یک روزی به او گفتم:«خسته نشدی؟ نمیخواهی استراحت کنی؟؟
گفت:«مگر دنیا چقدر است که من خسته شوم؟ برای استراحت هم وقت زیاد است...
#شهید_رحیم_کابلی
#ارسال از شما ☘
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
19.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظه لحظه مدیون خون شاهدان(شهید)
انقلاب اکنون امانت مانده و ماضامنیم...
بیست و سومین یادواره شهدای بالاسروینه باغ ساری
سخنران :حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون
مداح : حاج ابوذر روحی
زمان : یکشنبه ۱۵ بهمن ، ساعت ۱۸
مکان : دخانیات ،خیابان شهید تقوی تقوی ۷، حسینیه ابوالفضل (ع)
#یا_باب_الحوائج_ع
#تیزر_رسمی
#خانواده
#یادواره_شهدا
#تربیت_نسل_آینده
#فرزند_خوشبخت
#مه_جانِ_وچه
#ارسال از کانال جلیس☘
@jeliis
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
لبخند که میزنی
مجذوب می شوم..
با هر نگاه تو مغلوب می شوم...
حال مرا مپرس وقتی که نیستی...
هر وقت که آمدی من خوب می شوم...
#لبخند تو..
#شهید
#شهید_مهران_شوری_زاده
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#ارسال
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh