شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
📚خاطرات #شھیدمدافعحرم_احمد_مشلب راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید} #تحصیل_و_ڪار قسمت دوم: #احمـد بہ
📚خاطرات #شھیدمدافعحرم_احمد_مشلب
راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید}
#علاقہ_بہ_خانواده
قسمت اول:
#احمـد بسیار تو دل برو و دوست داشتنے بود؛ نہ فقط براے من ڪہ مادرش بودم، براے همہ اینطور بود. ضمن اینڪہ باوقار رفتار مےڪرد، بسیار مؤدب، مہربان و با اخلاق بود. در رابطہے من و #احمـد اخلاص، دوست داشتن، مہربانے، احترام، محبت و صداقت موج میزد. او با همہ ویژگے هاے حسنہاے ڪہ داشت نسبت بہ من ابراز عشق، علاقہ، و ارادت زیادے داشت و من هم در تمام زندگے او را از همہ بیشتر دوست داشتم؛ چون هجده سالہ بودم ڪہ مادر شدم و فاصلہے سنےام با #احمـد خیلے ڪم بود، رابطہے صمیمے و تنگاتنگے باهم داشتیم و بسیار بہ هم علاقہمند بودیم. #احمـد نہ تنہا فرزند کہ همبازے، سنگ صبور و همہے وجودم بود. همہے رازهایمان را بہ هم مےگفتیم. برایش خیلے اهمیت داشت ڪہ حال مرا بداند ڪہ خوشحالم یا ناراحت؛ بہ ڪوچڪترین جزئیات زندگےام اهمیت مےداد. در نوع رابطہام با #احمـد مبالغہ نمیڪنم، او بیشتر از همہ بہ من وابستہ بود.
بعد از #احمـد صاحب یڪ پسر دیگر شدیم. نام او را #علےالهادے گذاشتیم. براے بچہ ها مثل معلم بودم و آن ها را بزرگ ڪردم. مدت ها بعد صاحب دخترے بہ نام #حنین شدم.
#احمـد علاقہے زیادے بہ او داشت.