eitaa logo
شهید احمدعلی نیری🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
80 فایل
『﷽』 🌻اینجا با بزرگ مردی آشنا مےشوید که با #تقوایش پله های رسیدن به آسمان را ساخت و با #عمل عارفانه در جوانی ، سرباز امام زمانش شد.☘️ 🌷#شھــیداحمـدعلـی_نیـرے🌷 ✔️تبادل ویو: @banoye_gomnam ✔️انتقاد و پیشنهاد: @ho3133
مشاهده در ایتا
دانلود
Haftegi990829[03].mp3
4.91M
🍃🌸 🗓شروع چله: ۹۹/۹/۴ 💠 دعای هفتم صحیفه سجادیه 🤲 (دعای امام سجاد برای رفع دشواری‌ها و سختی‌ها) 🎙بانوای: ⏰ مدت زمان: ۵ دقیقه 🔸 سریع و بدون ترجمه @shahid_ahmadali 🍃🌸
ذکر روز شنبه : صد مرتبه یا رَبَّ العالَمین 🍃🌸 @shahid_ahmadali
🍃🌸حدیث روز پیامبر اکرم(ص)🌹 ⚜داستانی کوتاه و زیبا در رابطه با حدیث: روزی امام حسن(ع) برای انجام کاری،بیرون از منزل بودند.. هنگامی که به منزل رسیدند،درِ خانه را کوبیدند تا غلام ایشان که در خانه بود،در را باز کند.. امام،در را چند بار دیگر کوبیدند،اما خبری از غلام نشد.. بعد از گذشتن حدود یک دقیقه،غلام درب را باز کرد.. امام پس از سلام کردن،از غلام پرسید:چرا درب را اینقدر دیر باز کردی؟! غلام در جواب گفت:حقیقتاً،چون که از شما هیچ ترسی در من نیست و به همین خاطر،برای باز کردن درب،هیچ عجله ای نکردم!! غلام که منتظر واکنش دیگری از امام بود،دید که امام به شدت از این حرف او خوشحال شدند،و از خوشحالی،دست به آسمان بلند کردند و فرمودند:خدایا! شکر می کنم تورا! چرا که رفتار من طوری بوده،که غلام من،ترسی از من در وجودش نیست،که بخواهد تحت تاثیر آن ترس،به من احترامی بگذارد!! جان عالم به فدای حسن ابن علی..!💐🌹 🍃🌸@shahid_ahmadali
حآج پنآهیآن: جآذبہ‌ۍ عجیبۍ دآرند؛ اثر مغنآطیسۍ شہدآ در آدم هآۍ سآݪم فوق تصور است و میتوآند بہ عنوآن یڪ محڪ برآۍ دݪ هاۍ نورآنۍ و پآڪ قرآر ...):" 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🍃🌸@shahid_ahmadali 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃 🎥 باز کردن درب حرم‌ مطهر خانم سیده زینب (سلام الله علیها) توسط شهید سپهبد حاج ، 🌺حضرت زینب(س) : «ما رأیتُ الّا جمیلاً» کسی که تسلیم امر خدا باشد حتی در رنج و مصیبت هم جز زیبایی نمی بیند،🍃 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 🍃🌸@‌shahid_ahmadali
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃 ــــــــــــــــــ ساعت 8🕗 به رسم عاشقی 👇👇 ده سلامی خدمت آقا ومولایم علی 🌼السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا 🌼 🔅اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى🔅الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ🔅وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ 🔅وَمن تَحْتَ الثَّرى 🔅الصِّدّیقِ الشَّهیدِ 🔅صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً 🔅زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً 🔅کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک🔅 🌹 🌼 🍃🌸@‌shahid_ahmadali
🌸🍃 خلق را زینب شناسی نیست نیست فاطمه داند که زینب کیست کیست گرچه خوش زادم حسینی منصبم گر قبول افتد غلام زینبم (سلام الله علیها) و روز پرستار🌼🍃 🌹🍃 🍃🌸@‌shahid_ahmadali
🌸🍃 مستند 🦋 باغ بهشت🦋 از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم ، این بود که برخی بستگان و آشنایانی که قبلا از دنیا رفته بودن را دیدار کردم. یکی از آنها عموی خدابیامرزم بود او در بیمارستان هم کنار من بود. او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد. سوال کردم عمو این باغ زیبا را در نتیجه چه کار خاصی به شما داده‌اند؟؟ گفت من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما گذاشت ، شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند و سود فروش محصولات را به مادر ما بدهد ، اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد. آنها با مال را بین خودشان تقسیم کردن و فروختن. هیچکدام آنها عاقبت بخیر نشدند .در اینجا نیز همه آنها گرفتارند، چون با اموال چند یتیم این کار را کردند حالا این باغ را به جای آن باغ که در دنیا از دست دادم به من داده‌اند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم بعد اشاره به درب دیگر باغ کرد و گفت این باغ دو درب دارد که یکی از دربهای باغ برای پدرشماست که به زودی باز می شود. در نزدیکی باغ عمویم یک باغ بزرگ بود که سرسبزی آن مثال زدنی بود این باغ متعلق به یکی از بستگان ما بود به خاطر یک وقف بزرگ، صاحب این باغ شده بود همین طور که به باغ خیره بودم به یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد. این فامیل ما، بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه می کرد، من از این ماجرا شگفت زده شدم با تعجب گفتم چرا باغ شما سوخت!؟ او هم گفت : پسرم همه اینها از بلایی است که پسرم بر سر من می آورد او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین وقف شده به من برسد این بنده خدا با حسرت این جملات را تکرار می‌کرد. بعد پرسیدم حالا چه می‌شود چه کار باید بکنید؟؟ گفت مدتی طول می‌کشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند. من در جریان ماجرای او و زمین وقفی و پسر ناخلفش بودم برای همین بحث را ادامه ندادم...در آنجا توانستیم به هرکجا که میخواهیم سر بزنیم یعنی همین که اراده می کردیم بدون لحظه ای درنگ به مقصد میرسیم . !! پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود یک لحظه دوست داشتم جایگاهش را ببینم بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم ،مشکلی که در بیان مطالب آنجاست عدم وجود مشابه در این دنیا است یعنی نمی دانیم زیبایی‌های آنجا را چگونه توصیف کنیم.!؟ کسی که تاکنون شمال ایران و دریا و سبزی جنگل ها را ندیده و هیچ تصویر و فیلمی از آنجا مشاهده نکرده هرچه برایش بگوییم نمی تواند تصویر درستی در ذهن خود ایجاد کند. حکایت ما با بقیه مردم همینگونه است ما باید به گونه‌ای بگوییم که بتواند به ذهن نزدیک باشد. من وارد باغ بزرگی شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمن هایی عبور کردم که بسیار نرم و زیبا بودند. بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد درختان آنجا همه نوع میوه را در خود داشتند، میوه های زیبا و درخشان. من بر روی چمن ها دراز کشیدم، گویی یک تخته نرم و راحت و شبیه پرقو بود. بوی عطر همه جا را گرفته بود نغمه پرندگان و صدای شرشر آب رودخانه به گوش می‌رسید، اصلاً نمی شود آنجا را توصیف کرد. به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و یک درخت نخل پر از خرما را دیدم با خودم گفتم خرمای اینجا چه مزه ای دارد یک بار دیدم درخت نخل به سمت من خم شد، من دستم را بلند کردم و یکی از خرما ها را چیدم و داخل دهان گذاشتم نمی‌توانم شیرینی آن خرما را با چه چیزی در این دنیا مثال بزنم در اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی می شود اما آن خرما نمی دانید چقدر خوشمزه بود. از آن جا بلند شدم دیدم چمن ها به حالت قبل برگشته اند به سمت رودخانه رفتم در دنیا معمولاً در کنار رودخانه‌ها زمین گل آلود است، و باید مراقب باشیم تا پای ما کثیف نشود، اما همین که به کنار رودخانه رسیدم دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست !به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا آن انتهای رود مشخص بود .دوست داشتم بپرم داخل آب. اما با خودم گفتم بهتر از سریع‌تر بروم به سمت قصر پسرعمه ام. ناگفته نماند آن طرف رود یک قصر زیبای سفید و بزرگ نمایان بود. نمی‌دانم چطور توصیف کنم،با تمام قصرهای دنیا متفاوت بود، چیزی شبیه قصرهای یخی که در کارتونهای دوران بچگی میدیدیم. تمام دیوارهای قصر نورانی بود می خواستم به دنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم ،اما متوجه شدم که اگر بخواهم می توانم از روی آب عبور کنم. از روی آب گذشتم و مبهوت قصر زیبای پسر عمه شدم وقتی با او صحبت می‌کردم می‌گفت ما در اینجا در همسایگی اهل بیت علیهم السلام هستیم ما می‌توانیم به ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمت‌های بزرگ بهشت برزخی است و می توانیم به ملاقات دوستان شهید و شهدای محل و دوستان و بستگان خود برویم . 🍃🌸 @‌shahid_ahmadali
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 بر نور دل و دیده زهرا صلوات✨ بر دخت گرانمایه مولی صلوات✨ بر مظهر صبر و حلم و ایمان و شرف✨ بر یاورِ دین زینبِ کبری صلوات✨ ولادت حضرت زینب و فرخنده شب گرامی داشت✨ مقام پرستار، یاد همه پرستاران صحنه جهاد و نبرد را گرامی میداریم 💝 💝شبتون پر از خیر و برکت و سلامتی التماس دعا 🍃🌸 👉@shahid_ahmadali👈
🌹 گفتم از کوه بگویم قدمم می‌لرزد از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده است رسم مردانگی‌ات راه نشانم داده است پی نبردیم به یکتایی نامت زینب کار ما نیست شناسایی نامت زینب من در ادراک شکوه تو سرم می‌سوزد جبرئیلم همه‌ی بال و پرم می‌سوزد من در اعماق خیالم، چه بگویم از تو من در این مرحله لالم، چه بگویم از تو چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است چه بگویم که خداوند روایتگر تو است تار و پود همه افلاک نخ معجر توست روبروی تو که قرآن خدا وا می‌شد لب آیات به تفسیر شما وا می‌شد آمدی تا که فقط زینت مولا باشی تا پس از فاطمه صدیقه صغری باشی آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد باز تکرار همان سوره ی "اعطینا" شد عشق عالم به تو از بوسه مکرر می‌گفت به گمانم به تو آرام پیمبر می‌گفت: بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود🌹 (سلام الله علیها) و روز پرستار 🌹 @shahid_ahmadali 🍃🌸