2.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃
لبیک یا فاطمه:
ببین همه جای این علم
تیر خورده ....
#استوری_عالی
#قاسم_سلیمانی
🍃🌸 @shahid_ahmadali
🌸🍃
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖«#قسمت_چهارم»
🌴💫🌴💫🌴
🤲یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آنچنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمیخواهم، بهشت من جوار توست، یا الله!
💖🌷🍃
خدایا! از کاروان دوستانم جاماندهام...🍂
✨خداوند،ای عزیز! من سالها است از کاروانی به جا مانده ام و پیوسته کسانی را به سوی آن روانه میکنم، اما خود جا مانده ام...!! 💔
اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند...😭
عزیــــ🌹ــــز من! جسم من در حال علیل شدن است....چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟!!
💠خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران....
🍃🌸🌴🌸🍃
💚عزیزم! من از بی قراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابانها گذارده ام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میروم...😭
کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته ام، تو خود میدانی دوســ💞ـــتت دارم.
خوب میدانی جز تو را نمیخواهم. مرا به خودت متصل کن...🌟
🥀خدایا وحشت همه ی وجودم را فرا گرفته است!! من قادر به مهار نفس خود نیستم، رسوایم نکن!! مرا به حُرمت کسانی که حرمتشان را بر خودت واجب کردهای، قبل از شکستن حریمی که حرم آنها را خدشه دار میکند، مرا به قافلهای که به سویت آمدند، متصل کن🤲
❇️معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بارها تو را دیدم و حس کردم، نمیتوانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر، اما آنچنان که شایسته تو باشم...
❤️🌸❤️🌸❤️
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
🍃🌸@shahid_ahmadali
🍃🌸
🌟بسم رب الشهداء والصدیقین🌟
رسول اکرم(ص) درفضیلت قرائت قرآن چنین فرمودند: «قرآن بخوانید، زیرا خواندن آن گناهان را می شوید و سدی در برابر آتش می گردد و مانع عذاب می شود. از خواندن قرآن غفلت نکن، زیرا لب را زنده می کند و از گناه، تو را باز می دارد. کسی که قرآن می خواند در درجات نبوت قرار گرفته غیر از آن که، به او وحی نمیشود.
🌹ختم قرآن کریم هدیه به شهید محمدرضا تورجی زاده.
🌸بزرگواران میتوانید به نیت شهدا،هدیه به امام زمان (عج) ودیگر ائمه معصومین،ختم هاتون را هدیه نمایید.
ان شاءالله شفاعت قرآن و شهدا شامل حال همه مون بشود.
🌹جزء۱ کاربر sohrabi
❄️جزء۲ کاربر sohrabi
🌹جزء۳ کاربر یاعزیززهرا
❄️جزء۴ کاربریاعزیززهرا
🌹جزء۵ کاربر z f
❄️جزء۶ کاربرگل نرگس
🌹جزء۷ کاربرکبیری
❄️جزء۸
🌹جزء۹
❄️جزء۱۰
🌹جزء۱۱
❄️جزء۱۲
🌹جزء۱۳
❄️جزء۱۴ کاربریکتا
🌹جزء۱۵کاربریکتا
❄️جزء۱۶ YaHosein
🌹جزء۱۷
❄️جزء۱۸ کاربر ه م
🌹جزء۱۹
❄️جزء۲۰
🌹جزء۲۱
❄️جزء۲۲ کاربرفاطمه
🌹جزء۲۳
❄️جزء۲۴
🌹جزء۲۵ کاربردوباره اسیر...
❄️جزء۲۶
🌹جزء۲۷
❄️جزء۲۸
🌹جزء۲۹ کاربریا رقیه...
❄️جزء۳۰ کاربر الاخر و...
جهت شرکت،جزء انتخابی تون روبه آیدی مقابل ارسال نمایید.
@khadem_sho
مهلت قرائت: نامحدود، ولی بعد ازبسته شدن ختم،سریعتر قرائت شود،بهتراست.😊🌹
#ختم_قرآن
#اجرتون_باشهدا
🍃🌸 @shahid_ahmadali
دعا کلید رحمت
#وضو کلید #نماز ؛
و نماز کلید بهشت است ...
سمت چپ شهید احمد محمدزاده
#نمازاول_وقت
#دفاع_مقدس
🌿✾ • •
🍃 🌸@shahid_ahmadali
@Ebrahimhadiبازگشت.mp3
زمان:
حجم:
10.24M
🌸🍃
🎙 #کتاب_صوتی سه دقیقه در قیامت
💫قسمت بیست ویکم: بازگشـت
🍃🌸@shahid_ahmadali
شهید احمدعلی نیری🇵🇸
🌸🍃 🎙 #کتاب_صوتی سه دقیقه در قیامت 💫قسمت بیست ویکم: بازگشـت 🍃🌸@shahid_ahmadali
🌸🍃
مستند #سه_دقیقه_در_قیامت
🦋 بازگشـت 🦋
کمتر از لحظهای دیدم، روی تخت بیمارستان خوابیده ام و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک را چند بار به بدنم وصل کردن و به قول خودشان بیمار را احیا کردند. روح به جسم برگشته بود حالت خاصی داشتم ،هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتهام و هم ناراحت بودم که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتهام . پزشکان بعد از مدتی ، کار خودشان را تمام کردند و در واقع غده خارج شده بود و در مراحل پایانی عمل بودند، که من ۳ دقیقه دچار ایست قلبی شدم و بعد هم با ایجاد شک، مرا احیا کردند. من در تمام آن لحظات شاهد کارهای شان بودم، پس از اتمام کار مرا به اتاق مجاور جهت ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی کم کم اثر بیهوشی رفت و درد دوران جهاد، دوباره به بدنم بازگشت. حالم بهتر شد و توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمی خواستم حتی برای یک لحظه ای از آن لحظات زیبا دور شوم. من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی داشتم را با خودم مرور میکردم .
من بهشت برزخی را با تمام نعمتهایش دیدم، من افراد گرفتار را دیدم، من تا چند قدمی بهشت رفتم ،من مادرم حضرت زهرا را با کمی فاصله مشاهده کردم، من یقین کردم که در آن سوی هستی مادر ما چه مقامی دارد. برایم تحمل دنیا واقعاً سخت بود، دقایقی بعد دو خانمپرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند.
آنها میخواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند همین که از دور آمدن از مشاهده چهره ی یکی از آنان واقعاً وحشت کردم ، من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک می شد، مرا ببخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند، یکی دو نفر از بستگان ما میخواستند به دیدنم بیایند آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در راه بودند، من این را به خوبی متوجه شدم ،یک باره از دیدن چهره باطنی آنها وحشکردم ،بدنم لرزید، به یکی از همراهان گفتم، تماس بگیر و بگو فلانی برگردد. تحمل هیچکس را ندارم احساس میکردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است .باطن اعمال و رفتار و ...
به غذایی که برای می آوردن نگاه نمیکردم می ترسیدم باطن غذا را ببینم اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم .
دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم اما نمی دانستن که وجود آنها مرا بیشتر تنها می کند بعد از ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم میخواستم هیچ کس را نبینم اما یک بار با چیزی مواجه شدم که رنگ از چهره ی من پرید!! من صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم، اما نمی دانستن که من از دیدن چهره اطرافیان ترسی دارم، و برای همین چشمانم را باز نمی کنم .آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود، من نمیتوانستم این گونه ادامه دهم با این وضعیت حتی با برخی نزدیکان خودم نمیتوانستم صحبت کرده و ارتباط بگیرم. خدا را شکر این حالت برداشته شد و روال زندگی من به حالت عادی بازگشت .اما دوست داشتم تنها باشم دوست داشتم در خلوت خودم آنچه را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم مرور کنم تنهایی را دوست داشتم در تنهایی تمام اتفاقاتی که هم شاهد بودم را مرور میکردم. چقدر لحظات زیبایی بود آنجا زمان مطرح نبود آنجا احتیاج به کلام نبود، با یک نگاه، آنچه میخواستیم منتقل می شد .
🍃🌸 @shahid_ahmadali
🌸🍃
مستند #سه_دقیقه_در_قیامت
ادامه: بازگشت
آنجا از اولین تا آخرین را می شد مشاهده کرد. من حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود. حتی در آن زمان برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست. من در آخرین لحظات حضور در آن وادی، برخی دوستان و همکارانم را مشاهده کردم که شهید شده بودند می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه؟؟
از همون بیمارستان توسط یکی از بستگان تماس گرفتم و پیگیری کردم و جویای سلامتی آنها شدم، چندتایی را اسم بردم، گفتند نه همه رفقای شما سالم هستند. تعجب کردم، پس منظور از این ماجرا چه بود!! من آنها را در حالی که با شهادت وارد برزخ می شدند، مشاهده کردم. چند روزی بعد از عمل، وقتی حالم کمی بهتر شد مرخص شدم، اما فکرم به شدت مشغول بود، چرا من برخی از دوستانم که الان مشغول کار در اداره هستند را ،در لباس شهادت دیدم ؟؟
یک روز برای اینکه حال و هوایم عوض شود، با خانم و بچه ها برای خرید به بیرون رفتیم. به محض اینکه وارد بازار شدم، پسر یکی از دوستان را دیدم که از کنار ما رد شد و سلام کرد .
رنگم پرید به همسرم گفتم این مگه فلانی نبود!!؟؟ همسرم که متوجه نگرانی من شده بود گفت: چی شده؟؟؟ آره خودش بود، این جوان اعتیاد داشت و دائم دنبال کارهای خلاف بود برای به دست آوردن پول مواد همه کاری می کرد. گفتم: این مگه نمرده؟؟!! من خودم دیدمش که اوضاع و احوال خیلی خراب بود، مرتب به ملائکه خدا التماس میکرد. حتی من علت مرگش را هم میدانم. خانم من با لبخند گفت: مطمئن هستی که اشتباه ندیدی؟؟ حالا علت مرگش چه بود ؟؟گفتم اون بالای دکل مشغول دزدیدن کابل های فشار قوی برق بوده که برق اون رو میگیره و کشته میشه. خانم من گفت: فعلاً که سالم و سرحال بود. آن شب وقتی برگشتم خونه خیلی فکر کردم. پس اون چیزهایی که من دیدم، نکند توهم بوده؟؟ دو سه روز بعد خبر مرگ آن جوان پخش شد، بعد هم تشییع جنازه و مراسم ختم همان جوان برگزار شد .
من مات و حیران مانده بودم که چه شد؟؟ از دوست دیگرم که با خانواده آنها فامیل بود سوال کردم علت مرگ این جوان چی بوده؟؟ گفت: بنده خدا تصادف کرد من بیشتر توی فکر فرو رفتم اما من خودم این جوان را دیدم ،او حال و روز خوشی نداشت، اعمال و گناهان و حق الناس و غیره حسابی گرفتارش کرده بود. به همه التماس میکرد تا کاری برایش انجام دهند. چند روز بعد یکی از بستگان به دیدنم آمد ،ایشان در اداره برق اصفهان مشغول به کار بود لابلای صحبت ها گفت: چند روز قبل یک جوان رفته بود بالای دکل برق تا کابل فشار قوی رو قطع کنه و بدزده، ظاهراً اعتیاد داشته و قبلاً هم از این کارها می کرد، همون بالا برق خشکش می کنه و مثل یه تیکه چوب پرت میشه پایین، خیره شده بودم به صورت این مهمان و گفتم: فلانی رو میگی؟؟ گفت: بله، خودشه. پرسیدم شما مطمئن هستی؟؟ گفت: آره خودم اومدم بالا سرش اما خانواده اش چیز دیگه ای گفتند .
🍃🌸 @shahid_ahmadali
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌧🌧 #به_وقت_حرم
هوای حرم بارونیه...
🌸 بیا با دلت همینجا بِایست
حالا دستامون رو با هم
سمت آسمون
بالا ببریم و دعا کنیم...:
💫 خدایا
روی هر قطرهی این بارون
دونه دونه
اجابت دعاهامون رو بنشون....
🌿 خدایا، حال دلمون رو
خوب خوب کن...
💜💜 #تو_هم_یه_دعا_کن...
ما از اینجا آمین میگیم...
🍃 🌸@shahid_ahmadali
#امروز ۴دی ماه به یاد همه اعضای کانال سرمزار شـــــهــیـــد نـــیـــــرے بـــزرگــــوار
🍃🌸@shahid_ahmadali
سالگرد تولد🌸🍃
شهید امیر حاج امینی
بیسیم چی لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص)
گرامی باد
"بااین همه گناه او دوباره مرا به سرزمین پاکی و اخلاص و صفا و محبت بازم گرداند،پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد،هر چند که چشم و دلم کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم اگر چنین نبود پس چرا مرا به اینجا آورد؟!"
@shahid_ahmadali🌸🍃
در خلوت شب ز حـق صـدا می آید
از عطر سحر بوی خدا می آید
با گوش دگر شنو به غوغای سکوت
کز مرغ شب ، آواز دعا می آید . . .
التماس دعا
🌙 #نماز_شب
🍃 🌸@shahid_ahmadali
🍃🍁🍃🍃🍁🍃🍃🍁🍃
✨حجت الاسلام علی محدث زاده درباره ی مرحوم شیخ عباس قمی می گوید:
🌱 یک روز صبح پدرم برخاست و شروع به گریه کردن نمود، از او پرسیدم چرا اشک می ریزید؟
🌱فرمود: برای اینکه دیشب نمازشب نخواندم.
🌱گفتم: پدرجان! نماز شب که مستحب است و واجب نیست، شما که ترک واجب نکرده اید و حرامی به جا نیاورده اید،چرا اینطور نگرانید؟
🌱فرمود: فرزندم، نگرانی من از این است که من چه کرده ام که باید توفیق نمازشب خواندن از من سلب شود.
📚 اصحاب امام صادق(علیه السلام)، ص16
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
♡شما دعوت شدید♡
,,,🍃🌺♡🌺🍃,,,
🍃 🌸@shahid_ahmadali