🍃🌸
برات #سرود نمیگم الان!
برات میخوام #افسانه شب عملیات بگم؛
که می گفت:
با صورت میخوابم روی سیم خاردار!
بگو بچه ها از روی کمرم رد شن...
که #چشم بچه ها تو #چشم من نیفته!
.
گوشت چرخ کرده شده بود لای #سیم_خاردار حلقوی...
.
.
حالا ایثار ما کجاست!؟
اخلاص ما کجاست!؟
که دست یکی رو بگیریم و تو شب عملیات دنیا!
برسونیم اون طرف معبر؛
که خداست...
که امام زمان هست؟...
#حاج_حسین_یکتا
🍃🌸
با ما همراه باشید در کانال عارف ۱۹ ساله
#شهیداحمدعلی_نیری
@Shahid_ahmadali
10.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فضیلت #عید_غدیر❤️
📜 کلام امام رضا علیه السلام
آیت الله وحیدخراسانی
آزادی بندگان از آتش،دوبرابر ماه رمضان وشب قدر وشب عید فطر!
🎁اگر مردم حقیقت فضیلت این روز را میدانستند..
@shahid_ahmadali 🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زنان_بی_حجاب
#مردان_با_حجاب
آیا این احترام به بانوان است؟🤔
👌سخنان کمتر شنیده شده #رهبری❣
#پیشنهاد_دانلود ☺️
@shahid_ahmadali 🍃🌺
🍃🌺
يَا مُجِيبَ أَلْمُضْطَرّ
❤️عاشقانههاے شهداء❤️
حسرت یه روز زندگی مشترک...😔
.
گفت:
"تا روزی که جنگ باشه...
منم هستم...
میخوام ازدواج کنم...💍
تا دینم کامل شه...
تا زودتر شهید شم...☹️
مادرشم گفت:
"محمدعلی مال شهادته… اونقده میفرستمش جبهه…
تا بالاخره شهید شه...
زنش میشی..؟؟
قبول کردم...☺️
لباس عروسی نگرفتیم...
حلقه هم نداشتم...
همون انگشتـــ💍ــر نامزدی رو برداشتم...
دو روز بعد عقد...
ساکشو بست و رفت...😔
یه ماه و نیم اونجا بود... یه روز اینجا...😢
روزی که اعزام میشد گفت:
.
توآن شیرین ترین دردی که درمانش نمیخواهم ❤️
همان احساس آشوبی که پایانش نمیخواهم…😍
.
"زود برمیگردم...
همه چیو آماده کرده بودم...
واسه شروع یه زندگی مشترک...💕
که خبر شهادتش رسید...😭
حسرت دوباره دیدنش... واسه همیشه موند به دلم... 😔
حسرت یه روووز...
زندگی کامل با او...💔
.
(همسر شهید،محمدعلی رثایی)
🍃🌺
@shahid_ahmadali
🌼جرعه ای از کلام بهجت عارفان🌼
🌺التزام به ائمه علیهم السلام بر نماز مقدم است🌺
التزام به ائمه ی اطهار علیهم السلام، بر اصل نماز مقدم است، زیرا فاسق تارک الصلوه (نه کافر) اگر در راه ائمه علیهم السلام باشد، در راه نجات است، بر عکس، کسی که به آن ها اعتقاد نداشته باشد و از امامت انحراف داشته باشد، هلاک است، اگر چه نماز بخواند، چون اعتقادش خراب است. وای بر کسانی که مدعی قرب به خدا هستند، اما ولی او را نمی شناسند.
💐برگرفته از کتاب جناب عشق مجموعه رهنمودهای ایت الله بهجت💐
@shahid_ahmadali
6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️ پوزش بابت پخش فیلم🙁☝️
به نظرتون مردی که روی ناموسش غیرت نداره میتونه روی وطنش غیرت داشته باشه؟؟؟
📛 کپشن حتما مطالعه شود لطفا
👇👇👇
شهید احمدعلی نیری🇵🇸
⛔️ پوزش بابت پخش فیلم🙁☝️ به نظرتون مردی که روی ناموسش غیرت نداره میتونه روی وطنش غیرت داشته باشه؟؟
#غيرت #حميد_مير_افضلي
.
آقا حمید قصه ی ما ابتدا با اون چیزی که شما شنیدید خیلی فرق میکرد.
جوون بود و با کله ای پر باد، لات های محله هم کلی ازش حساب می بردند،
خلاصه بزن بهادری بود برای خودش!
یه روز مادر این حمید جوون رو از خونه بیرون انداخت و گفت
برو دیگه پسر من نیستی ،خسته شدم از بس جواب کاراتو دادم... همه ی همسایه ها هم از دستش کلافه شده بودند....
روزی از روزها یک راننده ی کامیون که از قضا ،دوست حمید بود جلوی پای حمید ترمز می زنه،ازش می خواد بیاد باهاش بره،بهش می گه حمید تو نمی خوای آدم شی،؟؟
بیا با من بریم جبهه،حمید میگه اونجا من رو راه نمیدن با این سابقه،راننده به حمید می گه تو بیا و ناراحت نباش.... راه می افتند به طرف جبهه ؛
.
بین راه توجه حمید به یک وانت جلب می شه، پشت وانت زنی نشسته بود که یک نوزاد بغلش بود؛حمید تا به خودش می یاد می بینه زن، نوزاد رو از پشت وانت پرتاب می کنه بیرون؟؟؟؟!!!!!!.... .
حمید؛غیرتش به جوش می یاد .شروع می کنه به دویدن دنبال وانت ، همین که می رسه به ماشین، می پره بالا؛می پرسه:چی کار کردی با بچه ت زن....؟؟!!! .
زن سرش رو می اندازه پایین و مثل ابر بهار گریه می کنه و به حمید می گه .
من نزدیک یازده ماه اسیر عراقی ها بودم این بچه مال عراقی هاست، .
حمید می افته روی زانوهاش،با دست می کوبه به سرش!!هی مدام گریه می کنه ،با اشک و ناله به راننده ی کامیون می گه من باید برگردم رفسنجان ؛یک کار کوچیکی دارم...
.
سید حمید ما بر میگرده رفسنجان، اولین جا هم میره پیش دوستاش که سر کوچه بودن!! می گه بچه ها من دارم میرم جبهه!!شماها هم بیائید!!می گه بچه ها خاک بر سر من و شماها ؛پاشیم بریم ناموسمون در خطره....!! .
اومد خونه از مادر حلالیت طلبید و خداحافظی کرد و رفت... به جبهه که رسید کفشاشو داد به یکی و دیگه تو جبهه کسی اونو با کفش ندید می گفت: اینجا جایی که خون شهدامون ریخته شده ؛حرمت داره.... و معروف شد به سید پا برهنه.... اونقدر موند تا آخر با شهید همت دو تایی سوار موتور، هدف گلوله آر پی جی قرار گرفتن و رفتن پیش سید الشهداء...(عملیات خیبر-سال 62)
.
پ.ن: طرف داره خودكشي
ميكنه كه تو مشهد دارن
ناموس ايراني رو ميدن عراقيا
كه تازه فقط يه چيزي شنيده
.
بعد ناموس خودشو
بدون روسري و ...
مياره تو خيابون پيش همه
نمايش ميده...
برادر،پسر، پدر، مرد ايراني
باغيرت... كدوم حرفتو باوركنيم؟؟؟
فيلم فرستادنت براي مسيح
با ناموس مردم جلوي چشم هزار نفر برقصي رو
يا همكلاسياتو اينجوري نمايش بدي
يا رگ غيرتت براي مشهد؟؟؟
.
بعد تو ميخاي براي وطنت بجنگي؟؟؟
حتما ميجنگي...
#پیج_اینستا_شهید_حمید_باکری
#دختــران_چــادری
💟کانال عارف ۱۹ ساله
#شهید_احمدعلی_نیری ❤️
@shahid_ahmadali
شهید احمدعلی نیری🇵🇸
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#رمان_عارفانه
💫شهید احمد علی نیری💫
#قسمت_چهل_و_چهارم
#ادامه_قسمت_قبل
💠چند پسر داشت. یکی از آنها راهی جبهه شد. مدتی بعد و در جریان عملیات پسرش مفقودالاثر شد.
خیلی ها می گفتند که پسر او در جریان عملیات شهید شده.
حتی برخی گفتند ما پیکر این شهید را دیده ایم.همهی اهل محل ایشان را به عنوان پدر شهید می شناختند.
💠ای پدر، انسان بسیار زحمت کشی بود اما اهل مسجد و نماز جماعت نبود.
او یک ویژگی دیگر هم داشت و آن اینکه به احمد آقا خیلی ارادت داشت.
این اواخر که حالات احمداقا خیلی عارفانه شده بود، در حضور او صحبت از پسر همین آقا شد، از همین شهید.
☘احمداقا خیلی محکم و با صراحت گفت: پسر ایشان شهید نشده و الان در زندانهای عراق اسیر است!
بعد ادامه داد: روزی می رسد که پسرش بر می گردد.
☘من خیلی خوشحال شدم.رفتم به آن پدر گفتم: احمداقا را قبول داری؟
گفت: بله، پاک ترین و بهترین جوان این محل احمد آقاست.
با خوشحالی گفتم: احمداقا می گه پسر شما زنده است.در زندانهای عراق اسیره و بعدها بر می گرده.
💠خیلی خوشحال شد.گفت: خودت از احمداقا شنیدی؟
گفتم: آره، همین الان تو مسجد داشت دربارهی پسر شما صحبت می کرد.
با من راه افتاد و آمد مسجد.
نشست کنار احمداقا و شروع به صحبت کرد.
✨پیرمرد سادهدل همین که از خود احمداقا شنید برایش کافی بود.
دیگر دنبال سند و مدرک نمی گشت!
اشک می ریخت و خدا را شکر می کرد.
بعد از آن صحبت، خانوادهی آن ها بارها با صلیب سرخ نامه نگاری کردند.
اما هیچ خبری نگرفتند.
✨برخی این پدر را ساده می خواندند که به حرف یک جوان اعتماد کرده و می گوید پسرم زنده است.
اما این پدر اعتماد کامل به حرفهای احمداقا داشت.
البته خوابی هم که در همان ایام دیده بود کلام احمداقا را تایید می کرد.
از آن روز به بعد نماز جماعت این پدر ترک نشد.همیشه به مسجد می آمد و به بچههای مسجد خصوصا احمداقا ارادت بیشتری پیدا کرده بود.
✨صدق کلام احمداقا پنج سال بعد مشخص شد.در مرداد ماه سال۱۳۶۹ اسرای ایران و عراق تبادل شدند.
بعد اعلام شد که تعدادی از مفقودان ایرانی که در اردو گاههای مخفی رژیم صدام بودند آزاد شدهاند.
مسجد و محلهی امین الدوله چراغانی شد.
آزادهی سرافراز ابوالفضل میرزایی، که هیچ کس تا زمان آزادی از زنده بودن او مطمئن نبود، به وطن بازگشت.
اما آن روز دیگر احمداقا در میان ما نبود.
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🔶ادامـــــه دارد...↩️
هرشب #ساعت_۹ با #عارفانه نگاه گرمتون رو به ما ببخشین😊✨
#کانال_رسمی_شهید_نیری
#منتظرتونیم
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━━┓
@shahid_AhmadAli
┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛